بهنام ابراهیم زاده، عضو “جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان”، بخاطر فعاليت های انشان دوستانه اش به شش سال حبس و رونویسی از سه کتاب خامنه ای محکوم شد.
در این نوشتهء کوتاه اما قصد من پرداختن به زندگی پر افتخار این انسان شریف و مبارز نيست بلکه می خواهم به محکومیت کودکان کار و خیابان ایرانی اشاره ای داشته باشم.
واقعيت آن است که، بر اساس آمار فراوانی که در دسترس همگان است، معضل کودکان کار و خیابان واقعیتی است که، به دلايل مختلف و در همه جا، و بخصوص در جهان موسوم به «جهان سوم»، بصورت دردناکی وجود دارد؛ که البته پرداختن عمومی به آن فرصتی ديگر و فراخ تر را می طلبد. در کشور ما اما گستردگی و عمق این فاجعه از چند جهت خاص قابل تامل است.
نخست اینکه کشور ما سرزمين پهناور و ثروتمندی است که در زمينهء ذخائر نفت و گاز در دنیا مقام اول را دارد و با برنامه ریزی درست می توان براحتی بر این پدیده فائق آمد.
دوم اینکه، با جلوگیری فقط بيست درصد از دزدی های کلان عمال بیت رهبری و برادران قاچاقچی، یا سرازیر کردن ثروت این ملت به حلقوم حزب الله و بشار اسد، میتوان تمام این کودکان کار را دارای سرپناه و روانه مدرسه کرد.
سوم، و دردناک تر از همهء فاجعه ها، اینکه می بينيم، بجای تشویق و کمک به گروه ها و افراد مستقلی که برای از بین بردن این فاجعه ملی می کوشند، حکومت موسوم به جمهوری اسلامی فعالین این عرصه را به زندان انداخته و برايشان احکامی همچون شلاق و کتاب نویسی از روی خزعبلات جانیان این رژیم صادر می کند.
داستان بهنام ابراهیم زاده در اين زمينه فقط يک نمونه است. در یک جامعهء متعارف، بهنام ابراهیم زاده انسانی قهرمان و نمونه محسوب می شد و می توانست سرمشق افراد دیگری باشد و بتواند، با کمک انسان های دلسوز دیگر، بکوشد تا اينگونه بحران ها و فجایع اجتماعی را از ميان بردارد؛ اما در رژیم سرکوبگر اسلامی جای او، و بسیاران شريفی همچون او، در زندان است.
اما عمق اين فاجعه را زمانی می توان دريافت که برايم، در واقع، محاکمه و محکوم شدن بهنام ابراهیم زاده، چيزی نيست جز محاکمهء میلیون ها کودک کار و خيابان که، بی توان در دخالت در سرگذشت خود، از حق یک زندگی طبیعی محرومند. اين محاکمهء انسانیت و حقوق بشر است، و جز اين نيست.
اما فراموش نکنيم که بهنام ابراهیم زاده، همچون دیگر قهرمانان شریف زندانی در رژیم سرکوبگر اسلامی، در قلب میلیون ها ایرانی، بخصوص کودکان کار، جائی پر افتخار دارد.
بنظر من، اين وظيفهء همهء سکولار دموکرات های ايران است که مراتب نفرت و انزجار خود را از اين محکوم سازی غير انسانی با صدای بلند اعلام بدارند؛ چرا که بهنام صاحب بهترين نامی است که می توان آن را به يک قهرمان سکولار دموکرات، منکر حقانيت حکومت های مذهبی و ايدئولوژيک، و رزمنده با استبداد و ديکتاتوری، اطلاق کرد.