دغدغهء رهبران بی آينده و دغدغهء جوانان اينده نگر!

در حالی که بیش از نیمی از جمعیت ایران را جوانان و نوجوانان تشکیل می دهند، علی خامنه ای، در روزهای آغازین سال ۱۳۹۸ و در واپسین روزهای تعطیلات نوروز، در جلسه ای که با مسئولان دولتی داشت، دغدغه همیشگی خود مبنی بر پیر شدن جمعیت ایران را با وزیر بانمک بهداشت در میان گذاشت. وزیر با نمک بهداشت هم در پاسخ گفت که: «بعنوان یک دغدغهء ملی! بنده به این امر پرداخته ام و پروژه ای را آماده کرده ایم که آن را تقدیم خواهيم کرد،».
احتمالاً ایشان با بیان واژهء «پروژه»، پروژه ای شبیه به «بارور کردن ابرها» در ذهن خود پرورش داده است. اما، در خصوص ازدیاد جمعیت و فرزند آوری مسئله از بارور ی ابرها هم پيچيده تر است چرا لازم است ابتدا زیر ساخت های گوناگون انجام پروژه فراهم باشد. هر کودکی که به دنیای امروزی قدم می گذارد، حقوق و مطالبات مادی و معنوی مختلفی از جامعه و حکومت خود دارد؛ از پوشک گرفته تا خانه، تحصیل، شغل، حق آزادی مذهب، آزادی بیان، حق آزادی پوشش و غیره. در جامعهء ایران که شرایط نابسامان اقتصادی اش نیاز به شرح ندارد و همه چیزش واضح است و، از سوی ديگر، آمار طلاق نسبت به آمار ازدواج گوی سبقت ربوده است، چگونه دغدغهء ملی آن می تواند «پیر شدن جمعیت» باشد؟
چنین اندیشه ای، آن هم در کشوری که «آينده نگری» در آن جائی ندارد، بیش از آنکه در جهت رفاه شهروندان باشد به ضرر آنان خواهد بود. در جامعهء ایران به ندرت زوجی را می توان یافت که خواهان فرزند نباشند اما شرایط این اجازه را به آنها نمی دهد و، در نتيجه، بنظر می رسد که حکومت اسلامی مسلط بر ایران، با ربط ندادن ازدياد جمعيت به فقدان لوازم زندگی عادی مردم، در صدد به وجود آوردن فاجعهء انفجار جمعیت است.
اما مخاطبین امروزی این «دغدغهء ملی مهلک!» نسل جوانی است که به دنبال تغییر و اصلاح زیرساخت های حاکميت کشور و زير و رو کردن حکومت بوده و «دغدغهء ملی» اش از جمله فراهم کردن زمينه برای برگزاری یک رفراندوم آزاد است. آنها در رفراندوم فروردین ۱۳۵۸ هیچگونه نقشی نداشته اند و محکوم بی گناه نتیجهء آن هستند و فکر می کنند می توان با برگزاری يک رفراندوم ديگر به اين غائله خاتمه داد. آنها مدت هاست که خواستار برگزاری یک رفراندوم هستند و از هر جایگاهی اين خواستهء خود را عنوان می کنند.
اما شايد همگان ندانند که چرا از سوی مسئولان حکومتی هیچگونه عکس العملی مشاهده نمی شود. اسناد تاريخی نشان می دهند که ملت ایران، با برگزاری رفراندوم فروردین ۱۳۵۸، یکبار برای همیشه حق رفراندوم را از خود سلب کرده و به قانون اساسی حکومتی اسلامی ای رأی مثبت داده اند.
اصل ۵۹ و اصل ۱۷۷ (بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸) اين قانون به صراحت اعلام می کنند که همه پرسی صرفاً برای عملکرد قوهء مقننه است و همچنین تغییری در مذهب و نوع حکومت ایران (جمهوری اسلامی) به هیچ وجه امکان پذیر نخواهد بود . همچنین ذکر شده که مجوز همه پرسی ابتدا می بایست از سوی مقام رهبری تایید شود. پس، عملاً، برگزاری رفراندوم و تغییر قوانین در ایران امکان پذیر نیست، چرا که امری خلاف قانون اساسی تلقی می شود و نقض صریح قانون اساسی است.
در اين ميان، علت اصلی مشکلات کشور ما همین موانعی است که ملت ایران، خواسته یا ناخواسته، آن را در سال ۵۸ تایید کرده و نسل جوان در تایید آن هیچ نقشی نداشته است و، نتيجتاً در ميانهء گرفتاری های ناشی از اين بن بست قانونی، خواستار لغو آن است.
موضوع «انحلال طلبی» در برابر «اصلاح طلبی» نيز از همين سرچشمه براه افتاده و خطوط اصلی و آينده نگر آن در اسناد اعلام شدهء جنبش سکولار دموکراسی ايران، که حزب سکولار دموکرات ايرانيان خط مقدم تشکيلاتی آن را نمايندگی می کند، و «پيمان نامهء عصر نو» بيانگر آن است، بوضوح توضيح داده شده است.

رضا سعادت
۱۷ فروردين ۱۳۹۸ – ۶ آوريل ۲۰۱۹