هفتهء گذشته دولت آمریکا سپاه پاسداران را در لیست گروه های تروریستی خود قرار داد. موضع نیروهای مختلف فعال در فضای سیاسی جامعه ما بهانه ای شد تا به برسی تاریخچهء موضع گیری های این گروه ها در قبال تصمیمات آمریکا و غرب و در رابطه با ایران بپردازم.
همگی می دانند که یکی از مهمترین «چسب های متحد کننده»ی سه جنبش ریشه دار سیاسی و اجتماعی فعال قبل از انقلاب در ایران (اسلام سیاسی، ملی گرائی و چپ)، موضع ضد امپریالیستی یا ضد غربی آنها بوده است.
تمدن غرب و دستاوردهای با ارزش آن، که نتیجهء سالهای سال تلاش بشریت و مبارزهء انقلابیون نسل های مختلف برای رسیدن به آزادی و برابری در غرب و تثبیت استانداردهای نوین زندگی قابل استفاده برای تمام جوامع، برای جريان اسلام سیاسی یک زهر کشنده محسوب می شده. این جريان میرنده، که زندگی و وجود خود را در مبارزه تمام عیار با هر چه تمدن غربی و انسان مترقی می دید، از همان اولین جرقه های ورود این روشنایی به کشور ما، با تمام وجود و در مسير نابودی آن به شیوه ای قهر آمیز تلاش کرد. از ارتجاعی ترین و منفورترین آنها (مثل شیخ فضل الله نوری و فدائیان اسلام) گرفته تا باصطلاح روشنفکران شان (مثل نهضت آزادی و شریعتی و یا انقلابیون اسلام به اصطلاح مترقی مثل مجاهدین خلق) همه در مبارزهء تمام عیار با هر چه نشانی از غرب و تمدن و تجدد غربی داشت مشترک بودند.
برای جريانات و شخصيت های ملی، و ملی – مذهبی، مثل جلال آل احمد، جبههءملی و طالقانی ها، مبارزه با تمدن غرب از زاویهء دفاع و حمایت از هر آنچه که «خودی» است و مبارزه با هر آنچه خارجی است انجام می پذیرفت. عامل پیوند دهندهء این دو جريان گفتمان های «بازگشت به خویشن» و «مبارزه با غربزدگیِ» جلال آل احمد و «شیعه یک حزب تمامِ» شریعتی و «انقلابی بگری» طالقانی بود. فکر اتکای کامل به صنعت خودی و استقلال اقتصادی و فرهنگی هم عامل دیگری در پیوند این دو جنبش بود.
از طرف دیگر، گروه های مختلف جريان چپ در قبل از انقلاب، از حزب توده گرفته تا گروه های فدائیان خلق و رنجبران و دیگر گروه های کوچک و بزرگ مارکسیست – لنینیستی یا مائوئیستی، همه در مبارزه با دشمن مشترک یعنی امپریالیستم آمریکا و سرمایه داری وابستهء داخلی اش اشتراک نظر داشتند.
در انقلاب ۵۷ نقطهء اشتراک این سه جريان همچنان مبارزه با آمریکا و غرب و تمام دستاوردهای آن در ایران بود. چسب پيوند دهنده ای که سنجابی و رجوی و کیانوری و بازرگان و فرخ نگهدار را به خمینی و طالقانی و بهشتی میچسباند همين ضديت با آمریکا بود.
این چسب در تمام مراحل زندگی ننگین این رژیم، از همان اوایل پیروزی انقلاب تا کنون، همچون نوشدارویی برای زنده نگه داشتن این حکومت ضد بشری و منفور عمل کرده است. این دارو در مراحل کلیدی و سرنوشت سازی که زندگی این جانور دهشتناک را به خطر می انداخت (همچون تسخیر سفارت آمریکا، ادامهء جنگء و سرکوب خونبار دههءشصت و دیگر مواقع اضطراری)، او را از مرگ نجات داده است. لایه های مختلف این «اتحاد» و چسبی به متم «مبارزه با آمریکا»، بسته به نزدیکی آنها به مرکز، وظایف مختلفی را بر عهده می گیرند. از «مرکز اصلی اين اتحاد»، که در مواقع مختلف به سرکوب و انسجام نیرو احتیاج دارد، تا نهضت آزادی يا فدائیان خلق با شعار «سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید» و شرکت شان در نماز جمعه به امامت پدر طالقانی و رفسنجانی جنایتکار، یا شعار «جنگیدن در کنار سپاه برای مقابله با حمله خارجی»، همگی طبل مبارزه با آمریکا را می کوبند. اينها همه نشانه هایی از این اتحاد نامیمون در طول ۴۰ سال حکومت ننگین رژیم فاشیستی و سر تا پا سرکوب آن دارد.
در تمام این مراحل چیزی که در جهت گیری های مشخص این گروه ها غایب بوده توجه و تمرکز بر منافع روشن و مستقیم مردم و واقعیات زندگی آنها بوده است.
بدون شک، بعد از فتح خرمشهر، سپاه پاسداران – قرار گرفته در مرکز اصلی این اتحاد – بزرگترین عامل تثبیت نظام، عامل ویرانی کشور، عامل اصلی صدها هزار کشته در زندان ها، خیابان ها و جبهه های جنگ می باشد. سپاه پاسداران اقتصاد کشور، قوهء مقننه کشور، قوهء قضائیه کشور و در عمل قوهء مجریه کشور را در اختیار دارد. در اینکه سپاه پاسداران در تمام طول این ۴۰ سال، و بویژه هم اکنون، دشمن شمارهء یک مردم ایران در داخل می باشد شکی نیست.
از نظر من، اقدام قابل ستایش و جسارت آمیز دولت آمریکا در تروریستی خواندن این نیروی مخوف و سرکوبگر صد در صد در جهت منافع مردم ایران می باشد. اعلام ناگهانی این تصمیم هم سپاه و هم نیروهای خارجی طرفدار او را در حالت آچمز کامل قرار داده است. نیروهای سابق مختلف در جبههء ضد امپریالیست و متحدین سابق یکی یکی – بعضی با افتخار، بعضی با خجالت و لکنت زبان، و بعضی با سکوت – وابستگی کثیف و نامیمون خود را به «مرکز» اعلام کردند و در جبههء ضد مردمی قرار گرفتند. خواب خرگوشی این سازمان ها و گروه ها و اشخاص آنقدر عمیق است که هنوز در غار صدها سالهء اصحاب کفی خودساخته شان، در هاله ای از تارهای ضخیم عنکبوتی، و با خرناس هایی که گوش هر انسان شریفی را می آزارد ادامه دارد. بی شرمی و کودنی سیاسی این عالی جنابان در عدم شناخت منافع انسانی مردم و ملت خود غیر قابل باور است. نشناختن دوست و دشمن واقعی مردم در بزنگاههای اصلی مبارزه، این احزاب و سازمان های را با سرعتی زیاد به بیرون از دایرهء اپوزیسیون واقعی و مردمی حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان پرتاب خواهد کرد.
در مقابل اینها اما جبههء – متأسفانه بعضاً نامتحد – سکولار دمکرات ها را می بینیم که با هشیاری تمام از منافع اصلی و واقعی مردم ایران دفاع می کند. هستهء درونی این جبهه، علی رغم ضرباتی که به لحاظ پراکندگی می خورد، با اتخاذ مواضع درست و بموقع، از درون این گرد و غبارها چراغ ها را روشن کرده و با شجاعت و سرافرازی راه نشان می دهد؛ جبهه ای که اقدام هر دولت و کشور خارجی را که در جهت تضعیف نیروهای سرکوبگر، چه نظامی و چه اقتصادی باشد، در جهت منافع مردم می داند و با تمام وجود از آن دفاع می کند. این جبهه، با اعلام موضع صریح و روشن خود در این موقعیت حساس، جبههء دوست و دشمن مردم ایران را شفاف کرده و با صلابت خود را در معرض انتخاب مردم قرار داده است.
چسب اصلی بهم پیوستگی این جبهه تنها منافع صریح مردم ایران و در تضاد با رژیم حاکم کنونی بر کشور عزیزمان میباشد، يعنی چسب سرنگونی رژیم سفاک حکومت اسلامی و چسب سکولاریزم و آزادیخواهی. پیروزی این جبهه البته در گروی هوشیاری و مبارزهء روزانهء ما در جهت تقویت آن می باشد. وظیفهءحزب سکولار دمکرات ایرانیان، بعنوان یکی از نیروهای اصلی این جبهه شفاف سازی بیشتر فضای سیاسی و تلاش در جهت متحد سازی نیروهای پراکنده این جبهه می باشد.
به امید قوی تر شدن هر چه بیشتر این جبهه و پیروزی مردم ایران در مبارزه شکوهمندشان برای سرنگونی حکومت اسلامی و برقراری حکومتی سکولار و دمکرات.
محمود عاشوری
۲۶ فروردين ۱۳۹۸ – ۱۵ آوريل ۲۰۱۹