بازگشت به میز مذاکره با کشورهای غربی!

پگاه امینی

هنگامی که سخن از مذاکره است، خصوصا در دو ۵ سال اخیر، دستور جلسات کسل کننده، تکراری مذاکرات سران کشورهای غربی با تهران، انتظار زیاد برای مهلت های بعدی و آغاز دوره مذاکرات بعدی و همین طور دور باطلی از لیست تفاهم نامه های غیر ضروری، قراردادهایی که بعد پاره می شد ولی در کل این پرسش به ذهنم رسید که بر سر میزهای گفتگو با وزرای خارجه و نمایندگان  کشورهای غربی به غیر از گفتگو بر سر تغییر رفتار جمهوری اسلامی، محدودیت گسترش سلاح های اتمی و عدم رشد تجهیزات اتمی و موشک های قاره پیما، راجع به چه موضوع دیگری گفتگو می شود آیا این شروط در برگیرنده ی همه ی خواسته های مردم در بند ایران است؟ بسیار کم دیده می شود که مذاکرات میان اتحادیه ی اروپا و به ندرت نیز آمریکا با جمهوری اسلامی بر سر حفظ حقوق شهروندی و اصولا حقانیت ملی و منبع آن بر پایه ی اصول سکولار دموکراسی و یا تعداد روزافزون پناهندگان ایرانی در اروپا و آمریکا و یا فساد مالی و پردامنه ی رژیم در سراسر دنیا باشد.

از طرفی نیز کوچک ترین شکایت از رژیم در حین بحث با افراد تحصیل کرده و آشنا به مسائل سیاسی در همین آلمان به منزله ی آنارشی تلقی می شود. وقتی از زندانی سیاسی در مجامع اروپایی صحبت می کنید در چشم بسیاری از استادان دانشگاه اروپایی و همچنین دانشجویان صلح طلب، زیاده خواهی است، اگر نگران حقوق بشر در ایران باشید حتما از طرفداران جنگ هستید. استدلالی که می آورند این است: در افغانستان هم ۴۰ سال است که جنگ و ویرانی است و وقتی که ما ایرانی ها از حقوق اولیه ی انسانی خود، تبعیض جنسیتی، اعدام دگرباشان جنسی، مذهبی، حجاب اجباری و غیره صحبت می کنیم، طوری واکنش نشان می دهند و پاسخ می دهند که ما در این اوضاع وانفسای جهان باید شاکر نیز باشیم که در کشور ما جنگ و ناآرامی نیست و همین آرامش به نوعی غنیمت است و باید آن را پاس داشت. در هر صورت آنچه در طی روز از اخبار ایران بر می آید من را بر آن می دارد تا همواره بر مواضعم در گفتگو ها اصرار بورزم و از تحول خواهی بگویم، ادامه دهم و یا راه هایی برای یافتن استدلال های محکمه پسند و بیانی روشن تر بیابم. از دید نگارنده به تحقق پیوستن این تغییرات دو پیش شرط اساسی دارد که بخشی از آن از پشت مانیتور و دنیای مجازی امکانپذیر نیست در انتهای این راه ۱ـ تغییر قانون اساسی ۲- ملغا کردن مجلس شورای دعانویس ها و شورای نگهبان و واژگون کردن  ولایت فقیه از تخت سلطنت خود و چگونگی اجرای این مهم؛ خود دو  عنصر مجهول این معادله ی سیاسی است. در پیرواین تغییرات اساسی، وظایف نماینده ی مردم ایران در کلیه ی سازمان های بین المللی در کلیه ی کنسولگری ها، سازمان های بین المللی نیز تغییر خواهد کرد.

در حقیقت مذاکرات یک رژیم سکولار و مردمی با مذاکرات این رژیم طالبانی و حامی ترور متفاوت است ولی در همین هنگام داشتم به دوران سقوط حکومت شاه فکر می کردم  و در حین تصور آن دوران به این نکته پی بردم  که تا چند روز قبل از شکل گیری انقلاب اسلامی، روابط بین الملل طبیعی بود. این نظر نیز یکباره به ذهنم خطور کرد که سقوط یا صعود یک رژیم ربطی به مذاکرات با کشورهای خارجی نداشت. یا اگر بهتر بگویم، فقط مذاکرات نقش اصلی را ندارند بلکه یک سلسله علت ها نظیرهمسویی خاسته های مردم و مدیای پر مخاطب نظیر، بی بی سی و گاردین و غیره است و همچنین تغییر گفتمان غالب بر فضای روشنفکری غالب در دانشگاه ها، کتابخانه ها، پچ پچ ها و شایعات و دیوارنویسی ها و غیره نقش اساسی را در شکل دادن افکار عمومی بازی می کردند تا بتوانند مردم را به تهییج بیاورند. از طرف دیگر مردم از لحاظ مالی در وضعیت نسبتا خوبی به سر می بردند و برای داشتن حداقل های زندگی نباید سه شیفت کار می کردند، این آرامش ذهنی و نداشتن غم نان و آب و شخصیت بر سر سفره برای اعتصابات عمومی، شرایط را از هر لحاظ مهیا می نمود.

 حال با در نظر داشتن و بررسی شرایط سیاسی و امکانات امروز و مقایسه ی آن با تصور۴۰ سال پیش به نظرم می آید برای رسیدن به گذاری آرام در جهت دموکراسی و نه یک انقلاب حیرت برانگیز، آنارشیستی و ویرانگر باید اول شکم ها سیر باشد و اعصاب ها راحت. حال متوجه می شوم که رژیم برای طولانی کردن عمر خود کاملا آگاهانه مردم را در فقر و حسرت و اعتیاد نگاه می دارد تا کسی یاری اندیشیدن نیابد و شعارهای داده شده در این تظاهرات ها به طور گسترده به خواسته های بر حق حقوق شهروندی نمی پرداخت و شعارهایی که به یاد دوران پهلوی سر داده می شد، صرفا به یاد دوران شکوفایی اقتصادی و گفته هایی از شأن والای ایرانی ها در هنگام مسافرت به کشورهای غربی به یاد مانده از آن دوران بوده است و محتوای اغلب شعارها، مربوط به ورشکستگی بانک ها و نومیدی مالباختگان وهمچنین نبود آب و نان بود! فقدان شعارهای درست و اساسی در این تظاهرات ها، میان جامعه ی گیتی مدار آلمانی (آنان که به مسایل خاور میانه اهمیت می دهند) بسیار ضربه زننده بود، بدان اندازه که بازتاب چشمگیری در مدیای آلمان نداشت در حالیکه تظاهرات جلیقه زردها، ۶ ماه بعد، در تلویزیون آلمان هر نیم ساعت گزارش داده می شد. این را در اینجا باید گفت که در جریان نا آرامی های سال ۹۶ ما کنشگران سیاسی باید در مصاحبه هایی کوچک با اروپایی ها، به آنالیز شرایط رقت انگیز اغلب ایرانیان و توضیح در مورد یک رژیم نالایق و حیله گر می پرداختیم و روشن می کردیم که این شعارها چرا فقط بر پایه ی احتیاجات اولیه است و نه بر پایه ی مطرح ساختن حقوق پایمال شده ی انسانی و شعار تغییر کل نظام؟

دلیل اصلی شکل نگرفتن هر مذاکره ی سازنده با کشورهای غربی در حال حاضر تنها رفتار خود نظام است، رژیم اسلامی با ساخت و واردات قاچاق اسلحه و ابزارآلات جنگی و ایجاد ناآرامی در منطقه چهره ی خود را در مناسبات بین المللی مکدر کرده و با وقاحت تمام، شکست های اقتصادی را در مدیای داخلی، به گردن تحریم های کشورهای دیگر و دخالت آنها در امور داخلی کشورهای دیگر دانسته اند. برای دلداری های سطحی و مردم فریب هم سخنان شعاری سر داده و برای کارگران روزمزد بگیر که با خرید نسیه امور خود را می گذرانند، دم از خودکفایی ملی و اقتصاد مقاومتی می زنند، اقتصاد مقاومتی برای شهروندان و زندگی لوکس در هتل های ۵ ستاره برای وفاداران و ذوب شدگان در ولایت فقیه.

 این پرواضح است که در این شرایط هیچ مذاکره ای به خاطر رفتار و سیاست های پیش رو گرفته شده توسط رژیم حاکم در ایران، دریک سطح سازنده و پیش برنده امکان پذیر نیست. این است که وضعیت ایران را بسیار بغرنج کرده و فکر هر ایران دوست و کنشگر سیاسی را در این بمبست سیاسی به جهت گیری به سمت یک سناریوی خشن و تغییر رژیم به هر قیمت، سوق می دهد.

 از یک سو درادامه ی تحریم های ویران گر و بدون داشتن یک بازده ی زمانی مشخص، پاسخ ما به هموطنان مان تنها نیستی و رنج بسیار می تواند باشد و از طرف دیگر باز شدن همانطوری که بارها در همه ی میزگردهای سیاسی به دفعات مطرح شده، درب گفتگو و مذاکرات با رژیم ضد بشری از دید اپوزیسیون این رژیم اسلامی خطری است برای تداوم نظام.

اکنون ولی با تغییر و تحولات اخیر و پی بردن به چگونگی نیل به تحول اساسی در ایران، از دید نگارنده ی این سطور، از سر گرفتن این مذاکرات و در کنار آن تغییرات چشمگیر خط فکری برنامه های رسانه های پر بیننده یی که از طریق ماهواره به ایران فرستاده می شوند و همزمان، جایگزین شدن چهره های اصلاح طلب با چهره های روشنفکر وتحول خواه ناشناخته که در رژیم اسلامی زندگی کرده اند، ناخودآگاه حال و هوای زمان تحولات پایانی هنگام شکل گیری انقلاب اسلامی را در ذهن یادآوری می کند. با این تفاوت که این بار، جامعه ی روشنفکران و کنشگران برونمرزی ۱۰ سالیست که به طور پیوسته برای این روزها خود را آماده ساخته اند و برای یافتن و شکل گیری آلترناتیو این نظام اندیشیده اند و در این راه پروژه های فکری بزرگی را آغاز کرده و به سرانجام رسانده اند و به نتایج و آگاهی متفاوتی نسبت به گذشته دست یافته اند. در این روزها می توان مذاکراتی که ممکن است از سر گرفته شود را از زاویه ی دیگری بازنگری کرد و نظیر اهرم کمکی دیگری دانست تا برای تحول نظام و وارد آوردن فشار دوچندان از آن بهره برد. همچنین در این پیچ هولناک تاریخ گمان نمی کنم که سردمداران کشورهای غربی با تجربیات و ناکامی های دو دهه ی پیشین در چانه زنی های گسترده به غیراز تعیین شروطی دیگر برای حل کردن معضل ناآرامی در خاور میانه دست به نوشتن معاهده ی ننگین دیگری نظیر برجام بزنند.

 از این روی با توجه به محاصره ی اقتصادی رژیم، قرار گرفتن نام اعضای مهم سپاه در لیست ترور، بسته شدن راه درآمد های سرشار نفتی و تغییر صدای رسانه های جمعی، جوشش شنیده شدن نارضایتی های عمومی بیش از همیشه و از همه سو، سران حکومت اسلامی را دیر یا زود پای میز مذاکرات خواهد کشاند تا به خواسته های جامعه ی جهانی که همانا نیمی از خواسته های برحق مردم ایران را است، گردن نهند.


۸ ارديبهشت ۱۳۹۸ – ۲۸ آوريل ۲۰۱۹