از پایبندی به اصل ولایت فقیه تا امضای بیزارنامه

سپیده قیاسوند
آيا می توان براحتی از اينکه اعضاء متعهد به تمام ساختار رژيم ولایت فقيه دست به انتقاد شديد نسبت به آن زده اند گذشت؟

۱. انجمن اسلامی دانشگاه شریف، روز یکشنبه بیست و یکم دی ماه ۹۹، طی بیانیه‌ای حکومت و مقام‌های جمهوری اسلامی ایران را عامل “جنایات آشکار” و “دروغگو” خوانده و گفته از آنها “بیزار” است.

اين امر بخودی خود حرکتی عجیب و غير منتظره است اما، پیش از پرداختن به آن، و بمنظور شناختن بیشتر ماهيت اين «انجمن»، بد نیست نگاهی به تعریف، اهداف کلی، دیدگاه ها و جهت گیری ها، و شرایط عضویت در این انجمن بیندازیم تا دريابيم که اهميت ماجرا به چه امری مربوط است.

در بخش هایی از این اساسنامه چنین آمده است:

«نام: انجمن اسلامی

تعریف: تلاش دسته جمعی دانشجویان معتقد به حقانیت انقلاب اسلامی و ولایت مطلقه فقیه برای خودسازی و پیشبرد قوانین اسلامی در دانشگاه و جامعه و پیاده کردن اسلام ناب محمدی

اهداف کلی:

– تلاش برای تبیین، ترویج و تعمیق شعائر اسلام

– برنامه ریزی برای تحقق کامل آرمان های احیاگر اسلام در قرن حاضر و بنیان گذار انقلاب اسلامی امام خمینی

– تقویت نظام اسلامی و دفاع از رهبری معظم انقلاب و پیروی از رهنمودها و فرامین ایشان

– حراست و پاسداری از ارزشهای اصیل انقلاب اسلامی

دیدگاه ها و جهت گیری ها:

– اصول و مبانی اسلام ناب محمدی، و سیره ائمه معصومین

– نظرات فقهی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی امام خمینی

– رهنمودهای مقام معظم رهبری (ولی فقیه زمان) و مطالبات ایشان از دانشجویان و دانشگاهیان»

تمامی برنامه ریزی ها و سیاست گذاری های انجمن باید بر مبنای اصول فوق باشد و نظارت بر تحقق این مهم از وظایف شورای ناظر است.

شرایط عضویت:

– اعتقاد کامل و التزام عملی به مکتب اسلام و اصل مترقی ولایت مطلقه فقیه و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

– اعتقاد کامل و التزام عملی به اساسنامه انجمن

– پایبندی به اساسنامه و مرامنامه دفتر تحکیم وحدت

…»

همچنین، در سراسر این اساسنامه، به کرات به پایبندی به اصل ولایت فقیه و حکومت اسلامی اشاره شده است که من در اینجا فقط بخشی از آن را آورده ام.

۲. حال می توانيم به حرکت شگفت انگيز اعضاء چنين انجمنی بازگرديم و ببينيم که آنها در «بیانیه» خود چه گفته اند. در بخشی از این بیانه چنین آمده است:

« واضح و شفاف اعلام می‌داریم که ما از شما بیزاریم؛ از عدم صداقت و دروغ‌گویی‌تان، از بی‌مسئولیتی و بی‌تدبیری‌تان، از تلی از جنایات بی‌پاسخ، که احدی حاضر به پذیرش مسئولیت‌ شان نشده ‌است؛ و امروزه می‌بینیم همان کسانی‌که هرگز به آن مادر نگفتند سعید [زینالی] کجاست، اکنون ۱۷۶ تن را کشته و از پاسخ، طفره می‌روند. »

همچنین این بیانیه به مجموعه‌ای از رویدادهای “خونین” در دو دهه گذشته اشاره دارد؛ از جمله کشته شدن ندا آقاسلطان و محسن روح‌الامینی در جریان اعتراضات ۱۳۸۸، و کشته شدن محسن محمدپور، کودک کارگر، و سایر معترضان آبان ماه ۱۳۹۸، و مفقود شدن سعید زینالی، دانشجویی که در جریان اعتراضات تیرماه ۱۳۷۸ بازداشت و سپس ناپدید شد و از آن زمان تا کنون مادر و خانواده‌اش به دنبال او هستند.

در ادامه این بیانیه حتی از مردم ایران به خاطر گردن‌کشی‌ها و قلدری‌ها و خودکامگی‌ های حکومت عذرخواهی شده است:

«از پیشگاه مردم ایران عذرخواهی می‌کنیم که ما نتوانستیم… ما به‌عنوان بخشی از جامعه مدنی، وظیفه‌مان بوده تا در مقابل این گردن‌کشی‌ها و قلدری‌ها و خودکامگی‌ها، به‌اندازه ظرفیت و توان خود ایستادگی کنیم و حاکمیت را به پاسخگویی واداریم.»

۳. آيا ماجرا براستی شگفت‌انگیز نیست؟ و آيا می توان براحتی از اينکه اعضاء متعهد به تمام ساختار رژيم ولایت فقيه دست به انتقاد شديد نسبت به آن زده اند گذشت؟ فکر می کنم دو نوع نگاه را می توان به اين ماجرا داشت و دو گونه تفسير را در مورد آن بيان داشت.

نخستين نگاه را می توان چنين توصيف کرد که، با خواندن این «بیزارنامه»، اولین تصورِ هر مخاطبِ بیزار از حکومت اسلامی این خواهد بود که: «ببینید! حتی خودی هایشان هم به جان شان افتاده اند و لذا کار این حکومت تمام است».

اما در نگاه دوم می توان نگاه دقیق تری به واژه ها و اسامی گنجانده شده در این بیانیه انداخت؛ بیانیه ای که بوی اعتراض می دهد و نارضایتی نویسندگان خود را نه در لباس انتقاد، بلکه به مراتب شدیدتر و در لباس بیزاری عنوان می کند.

نویسندگان این بیانیه به دروغگویی، بی مسئولیتی، بی تدبیری و تلی از جنایت حکومت و مقام های حکومتی اشاره کرده اند. اما آیا منظورشان از «حکومت»، همين حکومت اسلامی مسلط بر ایران، با قانون اساسی اسلامی است؟ و آیا منظور از «مقامات حکومتی» مقامات نشسته بر مسندهای تمامی قوای ایران – از شورای نگهبان و مجلس خبرگان و قوه قضائیه و مجریه و در راس همه آنها مقام معظم انقلاب است؟

در این صورت مگر نه اين است که، مطابق اساسنامه اين انجمن اسلامی و آئین نامه انضباطی آن، و همچنین مطابق با اساسنامه دفتر تحکیم وحدت اسلامی، می بایست تمامی اعضای این انجمن از آن اخراج شوند و نيز، مطابق با همین اساسنامه، این انجمن به کلی منحل شود؟ براستی چگونه می شود انجمنی دست به انتشار بیانیه ای بزند که به طور کامل ناقض اساسنامه خود باشد؟! و چگونه می توان این تناقض آشکار را توجیه کرد؟

۴. حال اجازه دهيد من برداشت های بدبينانه خود را نيز از اين ماجرا ارائه دهم. از نظر من:

۱. ماجرا جز اين نیست که حکومت اسلامی مسلط بر ایران، با ترتیب دادن یک حرکت تبلیغاتی مبتنی بر «ابهام استراتژیک» (strategic ambiguity) در تلاش است تا مخالفان خود را، در داخل و خارج از ایران، گمراه کند و، با بهره گیری از واژه ها و عبارات و حتی اسامی متناقض، آنها را به سوی تحلیل های نامعتبر سوق دهد و، در کنار آن، با عذرخواهی از مردم ایران، به سياق همیشه دست به یک مردم-فریبی دیگر بزند.

۲. در عين حال، و باز به نظر من، چنين می رسد که حکومت اسلامی در تلاش است تا، با قهرمان جلوه دادنِ اعضای انجمنی که هر یک از آنها پیش از این با امضای شرایط عضویت در اساسنامه انجمن مزبور، تحت اختیار بودن و پیروی از فرامین مقام معظم رهبری این حکومت را پذیرفته اند، با اداره و تحت نظارت خود، موج اعتراض به ظاهر روشنفکرانه ای، علیه خود راه بیندازد.

۳. همچنين جالب است که اعضای این انجمن خود را «بخشی از جامعه مدنی» معرفی می کنند تا اعتراض شان، از نگاه مردم ، رنگ مبارزه مدنی به خود بگیرید. (شايد با اين احتمال که در آینده، و به پيروی از رهبر اصلاح طلبان حکومتی، این اصطلاح را تصحیح کرده و بگویند که منظورشان از جامعه مدنی همان مدينة النبي بوده است!)

۴. موضوع دیگری که در این بیانیه خودنمایی می کند آن است که در جایی از آن به مجموعه‌ای از رویدادهای “خونین” در دو دههء گذشته (و نه چهار دهه) اشاره می شود اما از میان هزاران کشته و مفقود شده همين دو دهه نيز صرفاً نام چند تن همچون سعید زینالی و ندا آقاسلطان و محسن محمدپور آمده است. چرا؟ آیا جنایت رژيم به همين چند مورد محدود می شود؟

۵. يک احتمال هولناک ديگر هم هست: در ميان این نامها، نام محسن روح‌الامینی هم به چشم می خورد که خود می تواند چشم انداز دیگری را هم در اين ماجرا افشا کند: محسن روح‌الامینی نیز یکی از کشته شدگان جنبش سبز بود و تنها وجه تمایز او با هزاران کشته شده دیگر آن بود که او فرزند عبدالحسین روح‌الامینی، دبیرکل حزب توسعه و عدالت ایران اسلامی، مشاور وزیر بهداشت، و رئیس انستیتو پاستور بود و پیشتر نیز عضو شورای مرکزی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی، محسوب می شد. اين پدر بعد از کشته شدن فرزندش، محسن را «جوان سالم حزب‌اللهی» خواند و در مهر ماه ۸۸ نيز اعلام شد که دستگاه قضایی تمایل دارد عنوان «شهید» را به محسن روح الامینی بدهد.

کسی چه می داند؟ شاید دستگاه قضایی کشور قصد دارد به زودی برخی از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه شریف را نیز به مقام والای شهادت نائل کند!

برگفته از سایت شورای مدیریت گذار،۲۲ دی ماه ۱۳۹۹ برابر ۱۱ ژانویه ۲۰۲۱