ظاهر آراسته و باطن خطرناک

محمود ابطحی

پریروز، سه‌شنبه هفتم خرداد، دادسرای جنایی تهران خبر کشته ‌شدن «میترا استاد»، همسر دوم «محمد‌علی نجفی»، یکی از «اصلاح طلبان» شناخته شده، را گزارش کرد و به دنبال آن خبر اعتراف نجفی به کشتن همسرش را. تاکنون تصویری که گروه‌های سیاسی نزدیک به نجفی – که شامل نزدیکان سیاسی اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی می‌شوند – از او همیشه به نمایش می‌گذاشته‌اند، تصویر تکنوکراتی آشنا با تمدن مدرن امروزی و با فرهنگ بوده است. او که از دانشگاه بسیار با پرستیژ «ام.آی.تی» در ایالت ماساچوست امریکا در مقطع دکتری فارغ‌التحصیل شده است، با ظاهری آرام و غلط انداز،به آسانی می‌تواند تصویر مورد نظری را، که با بسیاری از دیگر همدستان حکومت اسلامی‌اش ناهماهنگ است، به «نمایش» بگذارد. افرادی مانند نجفی، تحصیل کردهٔ غرب، با ظاهری متمدن و آرام، در میان همدستان حکومت اسلامی کم نیستند؛ نجفی تنها یک نمونه است. در رابطه با این افراد آنچه مهم است نه این ظاهر «سکولارنما»ی آراسته و «نرمال» و آن مدرک تحصیلی غربی، که اندیشهٔ خطرناک ایدئولوژیک ولایی فرقهٔ امامیه است. آن اندیشه است که مانند طاعون عمل می‌کند و باید مورد توجه قرار گیرد.
باید توجه داشت که اين جایگاه بی‌ارزش و خوار زن در جهان‌ بینی نجفی است که به او امکان این رفتار پلید را می‌دهد. او که در مصاحبه با صدا و سیمای حکومت گفته است که اسلحه را از روز پیش تهیه و مسلح کرده بود، در واقع به برنامه‌ریزی برای قتل اعتراف کرده است؛ قتل عمدی که از عمق یک جهان ‌بینی بیرون می‌آید. لحظه‌ای اين واقعیت ترسناک را به یاد آورید: درست همین جهان ‌بینی، و ایدئولوژی برخاسته از آن، است که وارد حکومت و قوانین حاکم بر ایران شده و افرادی را به قدرت رسانده و کشور و جان و مال مردم را در اختیارشان نهاده، که نجفی نماینده «متمدن‌ترین‌» نوع آنهاست.
مسئولیت‌های نجفی در سال‌های گذشته شامل ریاست دانشگاه صنعتی اصفهان، وزارت علوم، وزیر فرهنگ و آموزش عالی، وزیر آموزش و پرورش، رئیس سازمان برنامه و بودجه و رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری و چندین مسئولیت دیگر بوده است. اینکه همدستان حکومت آدمکش و جنایتکار هستند بر کسی پوشیده نیست، اهمیت این خبر در آن است که ديگرباره به ملت ایران با روشنی تمام نشان می‌دهد کسانی که بالاترین پست‌ها را در این حکومت دارند، همگی از همین دست خونريز هستند.
آیا اگر ساکنین یک مجتمع مسکونی بدانند مدیر آن مجتمع و نگهبان و خدمهٔ آن همگی دزد و قاتل و آدمکش هستند باز هم حاضرند آنها را تحمل کنند؟ همانگونه که در نتیجه آگاهی از این جنایت اکنون می‌دانیم که چنین آدمکشی سال ها بالاترین مقام آموزشی را در ایران داشته است، ملت ایران واقعیت حکومت و حاکمان اسلامی را به اشکال گوناگون روزانه تجربه می‌کنند. با این وجود، گویا اين واقعيت در عمل اهمیتی برای ملت ایران ندارد. آیا ملت ایران نسبت به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند تا این اندازه بی‌تفاوت شده ‌است؟ اگر چنین است چه چیز باعث این بی‌تفاوتی است؟ ملتی که نه حکومتی دارد که با برنامه ریزی سیاسی و مدیریت صحیح به فکر حل مشکلات و مهیا کردن شرایط زندگی انسانی برای آنها باشد و نه «جامعهء مدنی» دارد که راه حلی برای مشکلات آنان بیابد، چنانکه می‌خواهد از میان نرود، مجبور است از «کنش ‌پذیر»یی که در آن گرفتار است بیرون آید و کنشگرانه اختیار زندگی و آینده خود را بدست گیرد.

۸ خرداد ۱۳۹۸ – ۲۹ مه ۲۰۱۹