بشارت حافظ به رفتن محتسب؛ « از مِی جهان پر است»

سال‌ها پیش، در یک شب سرد پاییزی در لندن، چهل و هشتمین امام اسماعیلیه، برای ایراد سخنرانی به انجمن ایران دعوت شد تا از اهمیت نیروهای معنوی در سرزمین باستانی ایران سخن بگوید.

سلطان محمدشاه آقاخان سوم، در توصیف گنجینه‌های ذاتی انسان از شاعران این سرزمین نام برده و حافظ را «بزرگ‌ترین سراینده روح انسان» خواند. او با اشاره به اشعار خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی، به حاضران جلسه که ۸۵ سال پیش به سخنرانی او درباره این شاعر برجسته ایرانی گوش می‌دادند گفت: «هر تلاشی برای ترجمه حافظ همیشه باعث ناامیدی شدید شده است. توضیح ساده است؛ او فقط حافظ قرآن نبود، بلکه با کل حوزه فلسفه، تاریخ، شعر و ادبیات، با بالاترین اندیشه‌ای که در آن زمان برای هم‌وطنانش شناخته شده بود، آشنایی کامل داشت. در هر بیت، با تمرکز شدید اندیشه و حکمت بسیار منحصربه‌فرد خود، جنبه‌های حقیقت و زیبایی، معنا و حکمت را ارائه کرده است. من خودم سعی کرده‌ام که ببینم به چند طریق و با چند معنی مختلف می‌توان آیات او را به انگلیسی یا فرانسوی ترجمه کرد.»

آقاخان سوم که خود زاده هندوستان بود درباره تأثیر ماورای مرزهای این شاعر به مخاطبان خود گفت: «یکی از بزرگ‌ترین دولتمردان زنده هندو، سرت بهادر ساپرو، یک‌بار به من گفت که در تمام لحظات سخت زندگی به حافظ روی می‌آورد. من فکر می‌کنم هیچ‌کس از نژاد ایرانی امروز زنده نیست که زمانی – در سختی، اندوه و بدبختی، یا در شادی و پیروزی – برای آسایش یا شادی بیشتر به قهرمان ملی خود روی نیاورده باشد. هرچند شاید به گوش انگلیسی‌ها باورنکردنی برسد، اما این یک واقعیت است که به‌سختی در میان طبقه متوسط مسلمان در کل هند خانه‌ای باشد که «دیوان» حافظ یافت در آن یافت نشود.»

شاید از دید شنونده اروپایی در میانه دو جنگ جهانی توصیفات یک مقام مذهبی از شاعری که قرن‌ها پیش می‌زیست مبالغه‌آمیز به نظر بیاید اما آشنایان به تاریخ و ادبیات ایران می‌دانند که شان و مقام حافظ تنها در ادبیات ایران بالا نیست و حضور او در زندگی روزمره از فال گرفتن دختران و پسران جوان تا سر سفره عقد ازدواج در زندگی ایرانیان حضور جدی و پر رنگ دارد.

بخش بزرگی از ایرانیان فارسی‌زبان، هفتصد سال پس از حافظ، هنوز هم با همان زبان سخن می‌گویند و دور از انتظار نیست که هنوز هم اشعار او برای ترانه‌های معاصر انتخاب می‌شود و سخنان او وصف حال ایرانیان قرن بیست‌ویک هم هست.

حافظ در زمانه‌ای زیست که جدال مذهب قشری با زندگی مردم بالا گرفته بود. آنچه در زندگی روزمره نشان شادی و مسرت بود، از دید نهادهای مذهبی که حافظ آن‌ها را در لفظ «محتسب» توصیف کرده است، مخل شادی و آرامش شاعر و مردمانش بوده‌اند.

مقبره کنونی شاعر در شهر زادگاه او شیراز، به دست آندره گدار، باستان‌شناس و معمار فرانسوی، در اواخر دهه ۱۳۱۶ شمسی طراحی شد و مزار شاعر را میان باغ‌های گل رز، نهر آب و درختان پرتقال قرار داد. هفت قرن بعد از مرگ شاعر، مردمانی که در دور او گردآمده‌اند اگرچه رخت و جامه‌شان تفاوت دارد و شیوه زندگی‌شان با خواجه یکی نیست اما درد مشترکی دارند که هنوز بعد از قرن‌ها محتاج بشارت لسان‌الغیب شیرازی هستند که به آن‌ها وعده آمدن روزهای خوش را بدهد، روزهایی بی‌ترس از محتسب. به قول آقاخوان «ایرانیان از حافظ قدردانی از زیبایی، عشق، ملایمت و مهربانی را آموختند» و حافظ هم به آن‌ها وعده‌های بهشتی داد:

«ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند

و از می جهان پر است و بت میگسار هم»

برگرفته ای از سایت ایندیپندنت فارسی، ۱۳ اکتبر ۲۰۲۱