تفاوت ها و مشترکات دو نوع «جنبش»

          از آنجا که «ایجاد تغییر در جامعه»، که از راه‌‌های گوناگون انجام پذیر است، و به سبب اهمیت فراوانی که در زندگی انسان مدرن دارد، کارهای زیادی در شاخه‌های گوناگون علوم اجتماعی برای مطالعه، شناخت و تئوری ‌پردازی حول آن انجام شده است و در نتیجهء این مطالعه‌ها دسته‌بندی‌های فراوانی نیز برای موضوع «تغییر اجتماعی» در علوم مختلف و مربوط صورت گرفته‌ است.

          یکی از راه‌های ایجاد اينگونه تغییر وجود «جنبش‌های اجتماعی» است که با هم شباهت‌ها و تفاوت‌هایی دارند. در جامعه‌شناسی، که یکی از علوم اجتماعی است، جنبش‌های اجتماعی بر پایهٔ برخی ویژگی‌ها – از جمله ساختار، کارکرد و اهداف – به انواع مختلفی تقسیم می‌شوند. دو نوع از انواع این جنبش‌ها، يکی «جنبش‌های مقاومتی» (توجه: در هر جنبشی نیرو‌های مقاومت وجود دارند اشاره به «جنبش مقاومتی» نامی است که برای نوعی از جنبش‌های اجتماعی استفاده می‌شود و منظور معنی عام واژه مقاومت نیست) و ديگری «جنبش‌های انقلابی» است.

          این دو نوع جنبش اگر چه در ویژگی‌های پایه‌ای شان (که مهمترین آنها نهادسازی برای سازماندهی جنبش است) با هم مشابه هستند، دست کم در دو زمینهٔ تعیین کننده با هم متفاوتند. این دو عبارتند از یکی «میزان تغییر» و دیگری «گسترهٔ تغییر».

          در «جنبش‌های انقلابی» میزان تغییر و گستره‌ای که تغییرات در آن اعمال خواهد شد، وسیع اند. یعنی جنبش‌های انقلابی رادیکال و همه‌جانبه هستند. در حالی که در «جنبش‌های مقاومتی» الزاما اینگونه نیست و حداقل یکی از آن دو مورد ذکر شده محدود خواهد بود؛ یعنی در صورت پیروزی یک جنبش مقاومتی، تغییری نه چندان شدید را گستره‌ای محدود شاهد خواهیم بود. اینجا، به دلیل عدم ضرورت، به تفاوت‌های دیگری که می‌توانند وجود داشته باشند، نمی‌پردازم، چرا که دلیل این یادآوری کوتاه در باب جنبش‌های اجتماعی به موضوعی بر می گردد که در ادامه خواهم افزود.

          از آنجا که جنبش‌های اجتماعی به شیوه‌های علمی مطالعه و دسته‌بندی شده‌اند، برای جوامعی که به دنبال تغییر هستند و راه ایجاد تغییر را در سازماندهی جنبش‌های اجتماعی یافته‌اند، این مطالعات علمی و نتایج آنها بسیار ارزشمند هستند. در ایران ما نيز روز به روز بر تعداد کسانی که بر اهمیت سازماندهی نهاد‌هایی برای مدیریت جنبشی فراگیر در جهت گذار از حکومت اسلامی پی می‌برند افزوده می‌شود. از جمله شاهد آن هستیم که جوانانی هوشمند و سخت‌کوش در تلاشند با استفاده از درس‌هایی که از جنبش های دیگر آموخته‌اند، همقطاران خود در کشور و خارج از آن را برای پیوستن به جنبش‌‌های انحلال‌ طلب تشویق کنند و حتی با نمونه‌های «پیروز» جنبش‌های کشور‌های دیگر آشنا نمایند. یکی از این نمونه‌ها کشور صربستان و «جنبش اتپور» است که بسیار مورد استفادهٔ این کنشگران قرار می‌گیرد.

          در نوشته‌های پیشین اشاره کرده‌ام که اگرچه هر کشور ویژگی خاص خود را دارد و مبارزین باید استراتژی مبارزه با حکومت را مختص آن کشور طراحی کنند، ولی لازم است که از تجربهٔ کشورهای دیگر هم بیاموزیم. با این حال که آموختن از تجربهٔ صربستان را، که به ویژه توسط «Srdja Popovic» و موسسهٔ «کانواس» و کتاب «نقشهٔ انقلاب» او در اختیار همگان است، مفید می‌دانم، به کسانی که به این نمونه می‌پردازند دو انتقاد دارم. یکی اینکه نمونهٔ صربستان را باید به عنوان یک نمونهٔ شکست خورده بررسی کرد و نه پیروز، و دوم اینکه باید توجه داشت که کشور ما به جنبشی انقلابی نیاز دارد در حالی که جنبشی که میلوسویچ را از قدرت برکنار کرد، علی‌الرغم اینکه از نتیجهٔ آن گاهی با نام «انقلاب ۵ اکتبر» یا «انقلاب بولدوزر» هم ياد می‌شود اما آن جنبش بيشتر یک «جنبش مقاومتی» بود. لذا اگر به این دو نکته توجه نشود، درس‌هایی که از این تجربهٔ مفید می‌شود گرفت بسیار متفاوت و گمراه کننده خواهند بود.

          چند دلیل را برای اثبات ادعایم به کوتاهی  ذکر می‌کنم و امیدوارم در آینده فرصتی پیش آید که بتوانم به جزئیات بیشتری بپردازم.

          – گسترهٔ تغییر در صربستان محدود به تغییر یک فرد شد، حال آنکه در ایران ما نیاز به تغییری پایه‌ای در همهٔ ارکان حکومت داریم.

          – در حالی که در صربستان قانون اساسی تغییر نکرد (تغییر قانون اساسی ۶ سال بعد در سال ۲۰۰۶ به دلیل جدایی مونته نگره صورت پذیرفت و به جنبش مقاومتی مردم صربستان مربوط نبود)، قانون اساسی در ایران اجازهٔ هیچ تغییری را نمی‌دهد و بدون تغییر آن هیچ تغییر معنی‌داری انجام نخواهد گرفت.

          – در صربستان تمرکز بر پیروزی در انتخابات و ممانعت از دزدیدن آرا توسط اطرافیان میلوسویچ بود، در حالی که در ایران انتخابات نمایشی است و اصلا معنایی ندارد.

          البته دلایل برای توضيح تفاوت نوع جنبش‌ صربستان و آنچه ایران را آزاد خواهد کرد به اینها محدود نمی‌شود اما دلیلم برای عدم موفقیت آن جنبش، وضعیت امروز صربستان، کمتر از بیست سال پس از خروج میلوسویچ از قدرت است:

          – رئیس جمهور فعلی و نزدیکان او قدرت را به شکلی در دست دارند که رسانه‌ها و قوهٔ قضا کاملاًدر اختیارشان است و در آنها اعمال نفوذ می‌کنند.

          – همچنین اگرچه ریاست جمهوری در صربستان مقامی نمادین است، تصمیم های مهم و ادارهٔ کشور به طور غیر قانونی توسط رئیس جمهور انجام می‌شود.

          جال، صرف نظر از تفاوت هائی که ذکر شد، در بحث های آينده به آن خواهم پرداخت که از کدام جهات می توان از آن تجربهء پيروز نشده درس هائی را در راستای پيروزی بر گرفت.

۱۰ امرداد ۱۳۹۸ – ۱ اگوست  2019