مرضیه، سمیرا، نرمین؛ سه کودک‌همسر کشته شده در تیرماه ۱۴۰۳

در هفته‌های گذشته اخبار زن‌کشی و قتل زنان به دست مردان نزدیک به خانواده همچنان در رسانه‌ها منتشر شد. «ایران‌وایر» در ارتباط با سه تن از این زنان در گفت‌وگو با خانواده و نزدیکان آن‌ها جزییات تازه‌ای درباره سه زن کشته شده به نام‌های «مرضیه غلام‌پور» در بجنورد، «سمیرا کاشیان» در میاندوآب و «نرمین پیرهمن» در سنندج دست یافته است.


مرضیه غلام‌پور؛ قربانی کودک‌همسری و خشونت خانگی
در ویدیوهایی که از مرضیه غلام‌پور برای ایران‌وایر ارسال شده با خنده‌ای که چال‌ به گونه‌اش می‌اندازد مقابل دوربین کُردی می‌رقصد. مرضیه غلام‌پور از کُردهای کُرمانج ساکن بجنورد روز ۱۶تیر۱۴۰۳ تنها به‌دلیل درخواست طلاق با ضرب چهار گلوله توسط همسرش کشته شد.

بر اساس ویدیویی که از دوربین مداربسته محل وقوع جنایت به دست ایران‌وایر رسیده، همسر مرضیه در کمال خونسردی بدون این‌که بداند تصاویرش توسط دوربین ضبط شده با کلت چهار گلوله به همسرش شلیک کرد و بعد سوار بر موتورسیکلت از محل متواری شده است.

منبع نزدیک به مرضیه غلام‌پور می‌گوید: «او در خانواده پرتنشی زندگی می‌کرد، آن‌قدر که در ۱۴ سالگی برای رهایی از این شرایط، با مرد جوانی به نام محمد آشنا شد به رغم مخالفت‌های ابتدایی خانواده با او ازدواج کرد.»

فرد نزدیک به مرضیه در ادامه تایید کرده است که این زن جوان مدت کمی بعد از ازدواج متوجه شد همسرش حالات روحی متعادلی ندارد: «۱۹ سالش بود که فرزند اولش را به دنیا آورد با این امید که وضعیت بهتر شود، از این امیدهای واهی که آدم به خودش می‌دهد مخصوصا وقتی بی‌پناه است. می‌دید که همسرش دائم بی‌قرار است و سر کوچک‌ترین بحثی مرضیه را به باد کتک می‌گرفت. بارها نتیجه‌ی کتک‌کاری‌ها شکسته شدن سر و دست مرضیه بود. مرضیه هر بار برای نجات جان خودش از زیر دست محمد به خانه‌ اقوام دور و نزدیک پناه می‌برد. اما محمد، به جای این‌که با زبانی نرم دل مرضیه را به‌دست بیاورد و گذشته را جبران کند، خانواده و اقوامش را تهدید به‌قتل و اسیدپاشی می‌کرد که اگر اجازه ندهید مرضیه از منزل بیرون بیاید، همه‌تان را با اسید و اسلحه نابود می‌کنم. مرضیه هم راهی نداشت جز این‌که با پای خودش به شکنجه‌گاهش برگردد.»

به گفته فرد آگاهی که با ایران‌وایر گفت‌وگو کرده است، فرزند ده ساله مرضیه بارها توسط پدرش مورد ضرب و شتم و خشونت شدید قرار گرفته است: «این بار آخری به قصد کشت مهدیار را کتک زده بود. بدن بچه سیاه و کبود شده بود. قصد داشت با یکی از شال‌های مرضیه مهدیار را خفه کند که مرضیه سر رسیده بود و خودش و بچه را به منزل مادربزرگش رسانده بود. باز هم مثل دفعات قبل محمد به همراه پدرش به منزل مادربزرگ مرضیه رفتند. پدر محمد دست مهدیار را با خود می‌گیرد و می‌برد. محمد شروع می‌کند به آرام صحبت کردن با مرضیه، همان کاری که همیشه برای گول‌زدن مرضیه انجام می‌داد. اما مرضیه این‌بار رضایت نداد که برگردد و برگشت تا وارد خانه مادربزرگش شود. محمد هم با خونسردی تمام ۴ گلوله به سر و گردنش شلیک کرد و مرضیه در جا جان داد.»

حوالی ساعت ۸:۳۰ شامگاه ۱۶تیر۱۴۰۳ آمبولانس و پلیس سر می‌رسند. به هیچ‌کس اجازه عکاسی و فیلم‌برداری داده نمی‌شود. با خشونت موبایل‌ها را چک می‌کنند تا کسی از صحنه جرم عکس و فیلمی تهیه نکرده باشد.

فرد آگاهی که با ایران‌وایر گفت‌وگو کرده است، می‌گوید: «پدرشوهر مرضیه کاملا اطلاع داشت که پسرش قرار است مرضیه را بکشد. محمد هم با قصد قبلی و نقشه این‌کار را کرد. همان‌روز به مغازه دایی مرضیه رفته و به بهانه این‌که تلفنش خاموش شده تلفن محمد را گرفته و از گوشی او پیامی برای خودش فرستاده با این مضمون که مرضیه آبروی ما را برده و بیا او را بکشیم. فقط صحنه‌سازی برای این‌که قتل مرضیه را توجیه کند. چند روز بعد از قتل مرضیه، یکی از بستگانش دیده بود که همسر مرضیه در روبیکا آنلاین است و وقتی با آگاهی تماس گرفتند از طریق ردیابی متوجه شدند که محمد تمام این مدت در خانه خودش بوده است.»

سمیرا کاشیان؛ کودک همسر و کودک مادری که قربانی خشونت خانگی شد
نزدیکان سمیرا کاشیان که ۲۱تیر۱۴۰۳ با ضربات چاقوی همسرش در میاندوآب به قتل رسیده، به ایران‌وایر می‌گویند او دختر نازپرورده‌ای بوده که در خانواده نسبتا مرفهی بزرگ شده، اما متاسفانه او هم قربانی کودک‌همسری بوده است: « سمیرا در ۱۴ سالگی ازدواج کرد و به نام چهاربرج رفت. یک سالی را با سختی و اجبار در خانه مادر شوهرش گذراند. هنرمند بود. آخرش طاقت نیاورد و برگشت به میاندوآب. حرف‌های خانواده‌ شوهرش، نیش و کنایه‌هایشان تبدیل می‌شد به تازیانه و کتک از سوی رحیم همسرش و بر بدن سمیرا می‌نشست.»

سمیرا به‌رغم زندگی سرشار از خشونت در ۱۶ سالگی اولین فرزندش را به دنیا آورد. هم کودک‌همسر بود، هم کودک‌مادر. شوهرش معتاد بود و کار خانه و نان‌آوری بیرون از خانه با سمیرا بود: «سمیرا با بافتن و فروش تل و گل‌سر و با اندک پولی که مادرش به او داده بود، توانست در میاندوآب زمینی بخرد، بسازد و تبدیلش کند به یک مغازه‌ کوچک. کم‌کم کار‌و‌کاسبی‌اش گرفت و مغازه‌اش تبدیل شد به مغازه لباس‌فروشی. هر روز صبح نهار ظهر را آماده می‌کرد، بچه‌ها را به‌دوش می‌کشید و به مغازه می‌رفت. گاهی بچه‌ها در همان مغازه خواب‌شان می‌برد اما رحیم نه به فکر تفریح کودکان بود، نه خورد و خوراکشان. سمیرا عین قطره باران پاک بود. آخر سر یک روز با شوهرش سر خرج‌و‌دخل کارشان به جر و بحث کشید.»

به گفته این فرد آگاه بارها شده بود که حتی کار به ضرب و شتم ختم شود، اما دفعه آخر همسر سمیرا او را به قصد کشت زد: «سمیرا قبلا به زبان آورده بود که می‌خواهم جدا شوم اما خانواده دهانش را به بهانه‌ آبرو مهر‌‌وموم کردند که مبادا حرفی از طلاق بزند. دعوا بالا گرفت، رحیم هم معتاد بود و همین امر مزید بر علت شد که نقشه‌ قتل سمیرا را بکشد. قرص خواب در شربت حل کرد و به بچه‌ها داد. شب که همه در خواب بودند، رحیم بالای سر سمیرا رفت و سرش را برید. صبح که فرزند بزرگ‌ترش از خواب بیدار می‌شود، با گردن بریده مادرش رو به رو می‌شود. رحیم فرار می‌کند و طبق شنیده‌ها بچه‌ها فعلا در منزل اقوام هستند. رحیم دیروز در شیراز دستگیر شد.»

نرمین پیرهمن؛ نامش لطیف و زندگی‌اش سرشار از خشونت بود
نرمین پیرهمن، سومین قربانی کودک‌همسری و زن‌کشی در تیرماه است که یکی از نزدیکانش جزییات تازه‌ای از شیوه قتلش را برای ایران‌وایر ارسال کرده است. فرد نزدیک به نرمین می‌گوید: «خودش مهربان بود و معنی نامش لطیف، اما همان‌قدر که خلق و خویی نرم داشت، زندگی‌اش خشن بود و پر از ریاضت. سنی نداشت که پدرش را از دست داد و همراه سایر اعضای خانواده‌اش در منزل پدربزرگش سکنی گزید. ۱۴ ساله بود که به اجبار عمویش ازدواج کرد. اگر به درخواست عمویش مبنی بر ازدواج با حشمت که کارگر عمویش بود پاسخ رد می‌داد، ‌بیم آن می‌رفت که مورد غضب عمویش قرار بگیرد و پدربزرگش هم آن‌ها را از خانه بیرون کند و آن‌ها آواره شوند.»

به گفته این فرد آگاه حشمت به چاقوکشی شُهره بود و عموی نرمین بیم آن‌را داشت که اگر در برابر خواستگاری او از نرمین نه بگوید، بلایی سرشان بیاورد. بلایی که در نهایت هم نرمین را کشت: «نرمین ۱۴ ساله ناگزیر به ازدواج با مردی شد که ۱۲ سال از او بزرگتر بود. در ۲۷ سالگی هم بدنش توسط شوهرش، کاردآجین شد. خانواده حشمت به لااوبالی‌گری و الواتی شهره بودند. اما نرمین سنی نداشت، توانی هم نداشت که مقابله کند . سال‌ها سوخت و ساخت. بسیار تودار بود و کم گلایه می‌کرد. ۱۴ سالگی ازدواج کرده بود و ۱۵ سالگی اولین فرزندش را به دنیا آورده بود. پیش آمده بود که قهر کند و با شکایت برگردد پیش خانواده‌اش اما حشمت هر بار با دوز و کلک دوباره او را راهی خانه می‌کرد.»

در نهایت نرمین از خانه فرار کرد. هفت‌ماه قبل رفت و به‌عنوان پرستار سالمند در خانه زنی ساکن شد. او را تر‌ و‌ خشک می‌کرد. هر‌ از‌ گاهی هم به خانواده‌اش زنگ می‌زد و می‌گفت که حشمت گفته می‌خواهد مرا بکُشد. من طلاق می‌خواهم.»

مدتی بعد حشمت محل اقامت نرمین را پیدا کرده و بعد از این‌که او را به باغی در اطراف شهر برده، او را با چوب مورد ضرب‌و‌شتم قرار می‌دهد. اما نرمین جان به‌در می‌برد: «نمی‌دانم ترسیده بود یا چی نرمین را به بیمارستان رساند. بعد از ترخیص نرمین به خانه پدر و مادرش بازگشت و بر طلاق اصرار کرد. یک ماه پیش خانواده‌اش ماند تا این‌که پسرعمه‌ حشمت، با علم به اینکه آن روز حشمت قصد قتل نرمین را دارد، به نرمین و مادرش زنگ زد و گفت به دفترخانه ۵۰ بیایند تا طلاق بگیرند. نرمین و مادرش رفتند حشمت هم آمد. سلام‌و‌علیکی کردند، نرمین جلو رفت و پشت سرش حشمت. مادر نرمین همین که خواست وارد دفتر شود، حشمت در دفتر را بست و با چاقو به جان نرمین افتاد. هر قدر در توان داشت چاقو زد تا تن بی‌جان نرمین بر زمین افتاد. سپس در را باز کرد، به بیرون رفت و رو به مادر نرمین گفت: «برو جنازه دخترت را بردار. کشتمش.»

برگرفته از سایت ایران وایر، ۲۰ جولای ۲۰۲۴