سخنی علنی با آقای مهدی نصیری

اسماعیل نوری علا

جناب آقای مهدی نصیری،

اجازه دهید اقرار کنم که من، در مورد کاری که در ایام کنونی انجام می دهید، هنوز قضاوت منسجمی ندارم. از یکسو شهامت و صراحت لهجهء شما را تقدیر می کنم و، از سوی دیگر، آزاد گذاشته شدن تان در قلمروی رژیم اسلامی مرا به حیرت وا می دارد. اما، در هر صورتی که باشد، حداقل اش آن است که از طریق سخنان شما می فهمیم که در داخل صفوف کارگزاران حکومت اسلامی ریزشی اساسی اتفاق افتاده و شما هم یکی از سخنگویان این جناح ریزشی هستید. و این مژدهء حدوث اتفاق بزرگی است و بدین لحاظ من کارتان را تشویق می کنم و به همین دلیل هم چندی پیش از شما دعوت کردم در نشست «مهستان سکولار دموکرات های ایران» سخنرانی کنید؛ که با موافقت شما روبرو شد.

اما در مناظرهء بسیار جالب اخیر شما با آقای بیژن عبدالکریمی به نکته ای برخوردم که فکر کردم آن را بصورت علنی با شما در میان بگذارم تا اگر متوجه اشتباه بودن آن نیستید متوجه تان نموده و اگر به عمد این اشتباه از شما سر می زند دیگران را متوجه تعمد شما در این مورد کرده باشم.

نکتهء مورد نظر من به آن چند دقیقه ای معطوف است که (در دقیقهء ۷۱ بخش نخست مناظره) به توصیف صفوف اپوزیسیون پرداخته و نظر خود را راجع به این صف بندی بیان می دارید. اصلا اجازه دهید نخست سخنان شما را عیناً به نوشتار در آورم و سپس به توضیح نکته ای که در نظر دارم بپردازم.

شما اپوزیسیون را به دو دسته تقسیم می کنید: پادشاهی خواه و جمهوری خواه و می گوئید:

«معتقدم که جریان پادشاهی خواهی یک سرمایه اجتماعی قوی در ایران دارد. دو مزیت هم دارد

یکی اینکه این جریان یک الگوی عینی به مردم ایران می‌تواند ارائه بدهد. الگوی زمان پهلوی در توسعه و در سازندگی با اقرار به اینکه آن الگو اشکالاتی داشته، ایراداتی داشته که بارها جناب پهلوی نقد کرده به آن ایرادات، و به آن اشکالات اشاره کرده… مزیت دوم این جریان این است که یک رهبری واحد دارد که شخص آقای پهلوی است، می‌آییم به نقطه مقابل اش: ما جریان جمهوری‌خواه داریم: اصلاح طلبان عبور کرده از نظام. آقای مهندس موسوی سرمایه دارد برای خودش؛ آقای تاج زاده سرمایه دارد برای خودش. بنده بحث “از تاج‌زاده تا شاهزاده” را برای این مطرح کردم که جمهوری‌ خواهان بیایند با پادشاهی خواهان با هم گفتگو کنند با هم حرف بزنند… بسیار اپوزیسیون شایسته ای است در مجموع از نظر من. این اپوزیسیون سر چهار اصل امروز تفاهم دارند. سر استقرار یک حکومت دمکراتیک، یک نظام سکولار جدایی دین از حکومت، التزام به اعلامیهء جهانی حقوق بشر و حفظ تمامیت ارضی».

اشتباهی که من در این بیان می بینم به چند نکته بر می گردد که آنها را مختصراً و یکی یکی توضیح می دهم:

  1. شما شاهزاده را بعنوان «رهبر واحد جریان پادشاهی خواه» معرفی می کنید. در این تعریف این نکته نهفته است که همهء کسانی که رهبری شاهزاده را در مبارزه با رژيم اسلامی پذیرفته اند پادشاهی خواه هستند. در حالی که ما (که من یکی از آنان هستم) جمهوریخواهانی هستیم که سال ها است اشاره گر به نقش مرکزی و محوری و سخنگوئی و وکالتی شاهزاده رضا پهلوی بشمار می رویم، نه بعنوان منحصر وارث تاج و تخت سلسله پهلوی بلکه بعنوان یک ایرانی شایستهء محوریت و مرکزیت که ارتباط اش با آن سلسله امکان دیدن این شایستگی را بیشتر می کند. در این مورد بگذارید تکه ای از مقاله ای را که ۱۷ سال پیش نوشته ام برایتان نقل کنم:

««براستی آيا، در کل جريانات اپوزيسيون حکومت اسلامی در خارج کشور، کدام چهره يا شخصيت را می شناسيد که بتواند بهتر و بيشتر از آقای رضا پهلوی معرف آرزوهای ملت ستمديده و بلاکشيدۀ ايران باشد، همواره از دموکراسی، حقوق بشر، سکولاريسم، بی اهميت بودن نوع حکومت، سخن گفته باشد، و بيشترين مردم جهان او را بعنوان يک ايرانی متمدن و امروزی و بدور از وحشی گری های بنيادگرايان اسلامی بشناسند، و در داخل ايران نيز از بالاترين حد شناسائی برخوردار باشد؟ آيا برای ما ايرانيان يک چنين مجموعه ای يک “سرمايۀ ملی” نيست؟ آيا اين شانس ما مردم نيست که يک نفر از ميان ما می تواند در انظار بين المللی معرف بهترين های تاريخ و فرهنگ ما باشد؟»

ما اتفاقا از این نظر شاهزاده را به خودمان نزدیک تر می بینیم تا به سلطنت طلبان و پادشاهی خواهان. ایشان، از نظر عقیدهء شخصی، اعلام داشته که جمهوری را ترجیج می دهد و حتی اگر در فردای آزاد کشورمان ایرانیان در یک رفراندوم آزاد و منصفانه ساختار پادشاهی را انتخاب کنند ایشان این پادشاهی را امری ژنتیک و به لحاط داشتن «خون پادشاهی» از آن خود نمی بینند و معتقدند مردم باید پادشاه شان را «انتخاب کنند» و این انتخاب در صورتی به دموکراسی ختم می شود که ساختار نظام «جمهوریتی» باشد. البته شما آگاه تر از آنید که لازم باشد فرق «جمهوری» و «جموریتی» را برایتان شرح دهم.

در عین حال شاهزاده تمام تمرکز خود را بر «دوران گذار» گذاشته و خود را برای رهبری مبارزه ای آماده کرده اند که به این دوران مربوط است. بنابراین نامیدن ایشان بعنوان «رهبر جناح پادشاهی خواه» می تواند نتایج خواسته یا ناخواستهء غلطی داشته باشد چرا که، مثلاً، جمهوریخواهانی همچو مرا از باور به رهبری شاهزاده خارج نموده و ایشان را تنها کاندید پادشاهی خواهان قلمداد می کند.

البته می بینم که این روزها باب این نوع نگاه، برای کوچک کردن حلقه باورمندان به مرکزیت شاهزاده، بشدت باز شده است و بخصوص بنگاه سخن پراکنی بریتانیا، با نوشتن و گفتن مطالبی جنجال برانگیز در مورد شهبانو فرح، غوغائی براه انداخته اند که کوچک تربن اثرش کم رنگ کردن موقعیت رهبری فراگیر شاهزاده و پر رنگ کردن وجه پادشاهی ایشان است. در حالی که از نظر من شهبانو فرح بازماندهء آبرومند و سرفراز دستگاه پادشاهی سابق هستند؛ حال آنکه تمام کوشش شاهزاده آن بوده است که خود را آدمی معرفی کند که، نه بخاطر خون و موقعیت ولایتعهدی بلکه بخاطر شایستگی و آمادگی برای رهبری دوران گذار، در سپهر سیاسی ما مطرح است. بقول خودشان، مردم ایران کار فردا را در همان فردا انجام خواهند داد و «اکنون» مطرح کردن پادشاهی و جمهوری فقط به گل آلود کردن آبها خواهد انجامید.

  1. شما اگرچه بر اساس سفرهای خود به نقاط مختلف ایران به این نتیجه رسیده اید که در صد بالائی از مردم داخل کشور، بخاطر مقایسهء دوران نکبت بار رژيم اسلامی با دوران حکومت پهلوی ها، اکنون نیروئی پادشاهی خواه در داخل کشور محسوب می شوند، اما می گوئید که در داخل ایران (و نه در خارج) جناحی جمهوریخواه هم وجود دارد که بوسیله مهندس موسوی و آقای تاجزاده (اصلاح طلبان سابق) رهبری می شود. یعنی، و به زعم شما، در داخل ایران جز جمهورخواهی که سابقا اصلاح طلب بوده و اکنون رهبری آقای تاجزاده را پذیرفته نحلهء دیگی وجود ندارد و جمهوریخواه باورمند به رهبری عام شاهزاده وجود ندارد. شما حتی توضیح می دهید که نظریهء «از تاجزاده تا شاهزاده» را بر اساس همین برداشت برساخته اید و، در نتیجه، معنای اصلی آن در اشاره به وجود تنها دو جناح پادشاهی خواه و جمهوری خواه، که ظاهراً در تخالف با هم قرار دارند نهفته است.
  2. از نظر من، این تقسیم بندی هم ساده کردن صورت مسئله است و هم استحکام نظریهء «از تاجزاده تا شاهزاده» را مخدوش می کند چرا که می توان دید که هم در داخل و هم در خارج می توان مجموع اپوریسیون را (فارغ از مجاهدین و کمونیست ها و جناحی از جبهه ملی و نیرملی – مذهبی ها) اینگونه نیز تقسیم بندی کرد:
  • سلطنت طلبان مذهب مدار (یا خواهندگان بازگشت به «مشروطه مشروعه») که با بازگشت به متمم قانون اساسی (که در واقع خود قانون اساسی است و پیش از آن قانونی اساسی وجود نداشته که این متمم آن باشد) هم دین رسمی را می پذیرند و هم وجوب نظارت دینکاران بر مصوبات محلس نمایندگا مردم را،
  • سلطنت طلبان خواستار سلطنت آمرانه که اگرچه شاهزاده را در آینده سلطان برخاسته از قانون اساسی مشروطه مشروعه می دانند اما از او می خواهند که چکمه های رضاشاهی را به پا کرده و بی اعتنا به همان قانونی که ایشان را شاه کرده دمار از مهتر و کهتر دینکاران درآورد،
  • پادشاهی خواهان پارلمانی که معتقد به وجود سیستم دو ریاستی هستند که در آن یکی شاه دارای موقعیت نمادین و تاریخی است و یکی نخست وزیری پاسخگو که رئیس فوهء احرائیه است، و هنوز روشن نکرده اند که بدون رجوع به قانون اساسی مشروطهء مشروعه چگونه می خواهند شاهزاده رضا پهوی را بطور اتوماتیک شاه ایران بدانند.
  • جمهوری خواهانی که به «جمهوریت ساختار حکومت» بیشتر اهمیت می دهند و در یک سیستم دو ریاستی تفاوت چندانی بین شاه و رئیس جمهور نمی بینند. بخصوص اگر مسئله وراثت در سیستم پادشاهی کنار گذاشته شود.

و به اعتقاد من، شاهزاده رضا پهلوی درست در میانهء این گروه آخر مستقر هستند و در نتیجه در سایهء حضور ایشان است که جمهوری خواهان و پادشاهی خواهان می توانند، با پذیرش سیستم دو ریاستی (که هم پادشاهی سوئد و هم جمهوری هند و آلمان را نمونه هائی از آنند) با یکدیگر به مذاکره و سازش بنشینند.

  1. شما، در قسمت آخر سخنانی که نقل شد، برای سازش و همبستگی و ائتلاف از چند محور مورد موافقت «طرفین» نام می برید. اتفاقاً پیشنهاد این سه محور از ابتکارات شاهزاده است و حمهوریخواهانی که شما از آنها یاد می کنید با برخی از آنها همراهی نداشته و ندارند. در این راستا موضوعی را شرح دهم:

چند سال پیش که عده ای در اروپا گرد آمده بودند تا «اتحاد برای دموکراسی» را تشکیل دهند، و یکی از فعالان این کار آقای سازگارا بود، من بوسیلهء دوستم آقای مهندس مهدی حاذق اعظم که در آن گردهمائی حضور داشت، برای آقای سازگارا پیام دادم که چرا اسم تشکل جدید را «اتحاد برای سکولار دموکراسی» نمی گذارید؟ و پاسخ ایشان (که بوسیلهء آقای مهندس حاذق اعظم به من منتقل شد) این بود که «در آن صورت جواب آقای تاجزاده را چه بدهیم؟»؛ بدین معنا که آقای تاجزاده با سکولاریسم مشکل دارد.

در عین حال، آقای مهندس موسوی نیز، حتی اگر از بازگشت به دوران طلائی امام نومید شده و پیشتهاد انجام رفراندوم از این بابت باشد، نظرشان به انچام رفراندوم در ظل قانون اساسی فعلی است که ممکن است از طریق آن منصب ولایت فقیه را شورائی یا کلا حذف کرد و، بقول خودشان، «اصول مغفولهء قانون اساسی اسلامی را احیاء نمود اما، در کلام ایشان هرگز اشاره ای به وجوب استقرار سکولار دموکراسی نیست، حال آنکه این امر یکی از سه محور پیشنهادی شاهزاده است و گمان نمی کنم که ایشان حاضر باشد بر سر سه محوری که خود پبشتهاد کرده با کسی وارد مذاکره و سازش شود.

بنابراین، نظریهء «از تاجزاده تا شاهزاده» تنها در صورتی واقعیت اجرائی پیدا می کند که مبتنی بر پذیرش سکولار دموکراسی باشد. در غیر این راه امکانی برای نزدیک کردن این دو جناح – که نه پادشاهی و جمهوریخواهی، که سکولار دموکراسی و شریعت خواهی است – وجود ندارد و تلاش شما هم، با همهء درایت و شجاعتی که در آن موج می زند، راه بجائی نخواهد برد.

۴ دی ۱۴۰۳ – ۲۴ دسامبر ۲۰۲۴

دنور – ایالت کلرادو – ایالات متحده امریکا