پگاه امينی
در سال ۱۹۸۹، پس از برگزاری تظاهرات متعدد و فراوانی که از شهر «لایپزیگ» سازمان دهی شده و به شهرهای دیگر آلمان شرقی کشيد، و به «تظاهرات دوشنبه ها» مشهور شد، کار مبارزه چنان اوج گرفت که در نهایت به فروریختن دیوار برلین منجر شد. و اکنون، هر ساله در سوم اکتبر – يعنی ديروزی که گذشت – جشن سالروز فرو ريختن ديواری که برلين غربی و شرقی را از هم جدا می کرد برگذار می شود.
در سال ۱۹۶۱، زمان زمامداری آقای والتر اولبرشت، از پایه گذاران اصلی حکومت به اصطلاح سوسيال دموکرات آلمان شرقی، مردمی همزبان و همریشه، یک شبه، به سرنوشت شوم دوگانه شدن محکوم شدند، آن هم توسط دیواری که فقط در طی چند ماه ساخته شد. در مدت کوتاهی و به شکلی رعدآسا مردم شرق برلين اجازه تردد به غرب اين شهر را نيافتند و هرگونه تبادلات فرهنگی تجاری و دیدار از بستگان نیز ممنوع شد. واز آن پس هر نوع تخطی از این قوانین و مقررات با مجازات شهروندان آلمان شرقی همراه بود.
از خود می پرسم «برای یک ایرانی، داستان فرو ريختن ديوار برلين، يعنی این بخش از تاریخ یک کشور اروپایی، با شب های بلند و فرهنگ و رسومی کاملا متفاوت، چه نکتهء آشنایی را می تواند در ذهن تداعی کند و در کل این رویداد تاریخی چه نکتهء جذابی برای ما نهفته است؟»
و پاسخ من آن است که سران حکومت آلمان شرقی (مشهور به دِ.دِ.اِر)، که کشور آلمان را به دو نيمه تقسيم کرده بودند، تنها دیواری را بین مردمان يک شهر کشیدند حکومت اسلامی مسلط بر کشور ما اما دیواری را بین تمام ملت ایران و سایر ملل بالا برد.
به استثنای چند کشور – همچون برمه، کوبا، کرهء شمالی و بخش هایی از کشورهای عربی – روابط خارجی همهء کشور ها متغیر است؛ روزی مکدر می شود و روزی خوب و آفتابی؛ بین شان درگیری هایی ایجاد می شود، تنش هایی می آیند و مثل ابرهای اولین ماه های فصل بهار، آسمان روابط بین حکومت ها را تیره و تار می کنند اما طرفین همواره جویای راه های مسالمت آمیزی هستند تا، به روش هایی کارآمد، در يک آشتی کنان انسانی صلح نسبی را بين خود برقرار سازند.
شوربختانه, چهل سال است که این منطق، و این پایه ای ترین نگاه استراتژیک به روابط خارجی، از ایران تحت سلطهء رژیم اسلامی رخت بربسته و رؤیای داشتن زندگی صلح آمیز تبدیل به آرزوئی دست نیافتنی، همچون پرواز آدمی صاحب بال و پر، شده است.
از ديد من، ملت ایران نيز – همچون ملت تحت ظلم آلمان (بخصوص در بخش شرقی) – تجربهء تلخ جدا شدن از باقی ملت ها را دارد و درد آن را با گوشت و پوست خود لمس می کند؛ دردی که شاید به جرات بتوان گفت که به مراتب دردناک تر و حسرت برانگیزاننده تر از درد مردمان آلمان و برلين شرقی است، چرا که دست یابی داشتن به رسانه های کثیر الانتشار همواره این فشار را بر روح و روان ملت منزوی شدهء ایران می گذارد که بقیهء دنیا اجازه ی تعامل با یکدیگر را دارند ولی ملت ایران از این قافلهء رنگارنگ رشد و شکوفایی جمعی، و در این بده بستان جهانی، سهمی ندارد.
بخصوص توجه کنيم که ۲۵ سال پیش، سبک و سیاق زندگی آلمان غربی و شرقی زیاد با هم متفاوت نبود و رنج اصلی مردم بخش شرقی ناشی از سیاست اقتصادی، عدم حق مالکیت فردی، و نبود رقابت آزاد تجاری بود و، البته، همانطور که پیشتر اشاره شد، فقدان امکان تعامل با جهان خارج از آلمان شرقی بيش ار همه رنج آور می نمود.
جدایی ملت ایران از ملت های دیگری که دارای فرهنگ و تفکرات ترقی خواهانه هستند یکی ار سرچشمه های اصلی آسیب هایی است که روح هر ملتی را دچار رخوت می کند. در واقع، حکومت اسلامی برآمده از یک انقلاب گيج و بی مقصد، داشتن رقابت سالم را در پهنهء جهان آزاد برای ملت ايران مسدود کرد و کلیهء پایه های توسعهء انسانی، و از جمله هر آنچه را که در زمان حکومت پهلوی پایه گذاری شده بود، نابود کرد و، در نتيحه، آنچه اکنون قابل روئیت است منظره ای است از یک جامعهء بسیار معترض و ناآرام و ناراضی، با زمامدارانی فاسد و ثروتمند، با دیواری در گرداگرد کشور به جای مرز؛ دیواری با آجرهای اسلام سیاسی، تبعیض و تعصب و سرنیزه؛ و لابلای هر تکه از اين ديوار یک زندانی سیاسی، يک معلم و يک کارگر و وکیل و روزنامه نگار و ورزشکار و بازرگان آچر آجين شده اند. این دیوار است که روح و جان انسان را می سايد و انسان را از درون تهی می سازد.
خوشبختانه و متقابلاً، ملت ایران سال هاست که، بر خلاف میل حکام اش، بر این دیوار مشت می کوبد و، از بدو شکل گرفتن این نظام بی پایه و بی بوته، با آوردن رسانه های ممنوعه به خانه ها، با عبور از سد فیلترینگ، با برقراری دوستی هایی در رسانه های اجتماعی، و با آموختن زبان های ملت های دیگر می خواهد این دیوار را بشکند و با دیگر ملل رابطه برقرار کنند.
شايد در عالم ماده گفته شود که ما دیواری نمی بينيم، اما توجه کنيم که در اين استعاره صحبت از یک سد فرهنگی است با منشا انسانی. این به اصطلاح دیوار ساخته شده از خودِ حکومت اسلامی و بلندپایگان اش در ارتش و سپاه پاسداران است که با تعصب قرون وسطایی خود ملت ایران را به انزوا و اضمحلال تدريجی بی مانندی کشانده اند. اين ديوار باید دیر یا زود فرو بریزد.
آری در سال ۱۹۸۹، «تظاهرات دوشنبه ها» مشهور شد به فرو ریختن دیوار برلین منجر شد. و امروز نظیر همین اتفاق را می شود در صدای فرو ریختن آجرهای دیوار سلطهء رژیم اسلامی در تهران شنید. در واقع، از همان روزی که «گفتمان سکولار دموکراسی»، یا خواستاری مردمسالاری و جدایی مذهب از حکومت، شکل گرفت اولین ضربهء راستین پتک آهنین این ملت رنج دیده بر دیوار حکام اسلامی وارد آمد. و اکنون اين يک رؤيای محض نيست که به امید روزی نه جندان دور باشيم که تهران هم مانند برلین میزبان راستین مردم کشورهای دیگر باشد و حضور علاقمندان به تاریخ و فرهنگ ایران را از همه جای دنیا و در سراسر کشور به تماشا بنشينيم.
۱۲ مهر ۱۳۹۸ – ۴ اکتبر ۲۰۱۹