سپيده قياسوند
امروز خبرگزاری ها اعلام کردند که، در پی افزایش قیمت بنزین، نرخ برخی خدمات عمومی و مواد غذایی نيز افزایش یافته و، مثلاً، قیمت میوه و تره بار بین ۲۸ تا ۵۰ درصد رشد کرده است؛ قیمت هر عدد تیرآهن نیز رشدی ۷۰ تا ۸۰ هزار تومانی داشته است و، طبیعتاً، با افزایش قیمت تیرآهن، نرخ سایر اقلام هم دستخوش تغییر کرده و در مسیر صعودی هنگفتی قرار خواهد گرفت. این در حالی ست که مسئولین حکومت اسلامی، در جریان اعتراضات اخیر، ادعا می کردند که افزایش بهای بنزین، موجب گرانی کالاهای دیگر نخواهد شد.
حال بیایید با هم به ده روز گذشته بازگشته و وضعیت اقتصادی تنها یک شهروند را تصور کنیم.
کارگری را تصور کنیم که ماه ها حقوق نگرفته است و سرانجام مانند سایر بیکاران جامعه، با قرض و وام و ضامن و چک و سفته، اتومبیلی را با قیمت گزاف و به صورت اقساطی تهیه کرده است تا بلکه با کار شبانه در تاکسی های خطی و «اسنپ» و غیره بتواند اندکی از نیازها و احتیاجات اولیهء خانوادهء خود را تأمین کند. مطابق برآورد او، تا کنون می باید از درآمد مسافرکشی ماهانه حدود ۴۰۰ هزار تومان هزینه برای بنزین اتومبیل اقساطی اش می پرداخته و الباقی درآمد ناچیزش تنها به بخشی از مخارج مایحتاج زندگی خانواده و پرداخت اقساط گزاف اتومبیل اش می رسیده است.
اما ناگهان، از نخستین دقایق روز جمعه ۲۴ آبان، بنزین به شکل سهمیه بندی عرضه و قیمت اش هم سه برابر می شود. به این معنی که این کارگر از این پس می بایست ماهانه مبلغی در حدود يک ميليون و ۲۰۰ هزار تومان جهت سوخت اتومبیل اش بپردازد. علاوه بر آن، او می تواند پیش بینی کند که در امتداد گرانی بنزین، قیمت مواد غذایی و بهداشتی و کلیهء اقلام و خدمات مورد نیاز خانواده اش نیز افزایش چشمگیری خواهد داشت. به این ترتیب، باقی ماندهء در آمد ماهانه اش از این پس حتی برای پرداخت اقساط ماهانهء اتومبیل اش هم کافی نخواهد بود چه رسد به تأمین مایحتاج اولیه ی خانواده اش.
همین کارگر، به همراه تعداد بسیار زیادی از همدردها و سایر حیرت زدگان از اوضاع پیش آمده، در خیابان های شهر دست به اعتراض می زند. از عصر جمعه برگزاری تجمعات در شهرهای مختلف آغاز می شود. معترصان در اتوبان ها و خیابان ها راه را بر خودروهای دیگر می بندند، به این امید که بتوانند دست کم به همان وضع فلاکت بار همین چند روز قبل خود بازگردند. آنها سایر رانندگان را نیز دعوت به اعتراض کنند تا شاید صدای اعتراض شان به گوش سران حکومتی برسد.
صبح روز شنبه معلوم می شود که بسیاری از مناطق ایران شب پر حادثهای را سپری کرده و بسیاری از شهرهای ایران وضعیتی غیرعادی داشته اند. رسانه های رسمی از ترافیک سنگین در تهران و به تعطیلی کشیده شدن مدارس در شیراز به دلیل خودداری رانندگان سرویس های مدارس از انتقال دانش آموزان در اعتراض به افزایش قیمت بنزین خبر دهند. در این میان خبر کشته شدن چند تن از معترضان، به ضرب گلوله، فضاهای مجازی را پر می کند و در پی آن معترضان، با شعار ««نه شورش نه غوغا، فقط حق فقرا»، به گوش مسئولین می رساندند که «ما شورش و غوغا نخواسته و فقط می خواهیم از آنچه بودیم فقیرتر نشویم!»
از عصر همان روز اینترنت به دلایل امنیتی با تصمیم شورای امنیت کشور قطع می شود.
روز بعد علی خامنه ای از تصمیم افزایش قیمت بنزین حمایت کرده و با این حمایت طرح سه فوریتی مجلس شورای اسلامی برای بازگشت قیمت بنزین به قبل، از دستور خارج می شود. در نتيجه اعتراض به افزایش قیمت بنزین رنگ و بوی انقلابی به خود می گیرید. شعارهای «مرگ بر خامنه ای»، «آخوند باید گم بشه» و «رهبر بی کفایت نمی خوایم» فضای خیابان ها را پر می کند. و در پی آن وزارت اطلاعات اعلام می کند که در ادامهء سخنان علی خامنه ای «برخورد با اشرار را وظیفه خود میداند».
به این ترتیب، یک هفته بدون اینترنت، در سلول های انفرادی ایران می گذرد و ماموران وزارت اطلاعات با همراهی بسیج و سپاه، قلع و قمع فقرای جامعه را آغاز می کنند و در خیابان ها حمام خون به راه می اندازند.
ظرف یک هفته نوای اعتراضات با قتل و سرکوب بی نوایان معترض، اندک اندک سرکوب می شود. عدهء زیادی کشته و زخمی و تعداد زیادی نیز راهی بازداشتگاه می گردند. اما قیمت افزایش یافتهء بنزین همچنان، و با وجود تمامی اعتراضات مذکور، تغییری نمی کند و، به بهانهء کاهش قاچاق سوخت، بر جای خود باقی می ماند.
اکنون، در پی دو هفتهء خونبار، و به دستور سران حکومتی، بیش از ۱۵۰ نفر از افراد زير فقر جامعه در سینهء خاک خفته اند. آنها که شعار داده بودند: «نه شورش نه غوغا، فقط حق فقرا»، طبق تعریف سران حکومتی، مجرمان و اخلال گران و تخریب گران و توطئه گران و اشرار اجاره ای معرفی شده اند؛ و آنچه در پی می خوانید جملات یکی از همان معترضان است که از این پس ناگزیر به تحمل افزایش قیمت کمرشکن بنزین و اجاره مسکن و خوراک و پوشاک و خدمات خواهد بود:
«ما از شدت درد، بر خود پیچیدیم و در خیابان ها نعره سر دادیم. درد گرسنگی خود و فرزندان مان را فرياد زديم؛ درد بی خوابی و ترس از پایان هر ماه و آغاز ماه جدید را؛ درد مصیبت انتخاب مرگ بیماران مان و نشستن به سوگواری بیمارانی که هزینهء درمان شان را نداشته ایم و نداریم و نخواهیم داشت…
«نعره زدیم و کشته شدیم تا بگوییم که ما پیش از آبان نیز آبادی نداشتیم.
«پیش از آنکه سران حکومتی ما را تخریب گر اموال عمومی معرفی کرده و بازداشت مان کنند، داشتیم به خانه های خرابه مان در منطقه ۱۷ تهران عادت می کردیم. پیش از آنکه دستگیرمان کنند، دست های ما در قرض و فقر و نداری گیر کرده بود.
«پیش از آنکه با گاز اشک آور، چشم هایمان را موقتاً کور کنند، چشم های ما از گریه و بی خوابی کم سو شده بود.
«پیش از آنکه ما را اشرار اجاره ای بخوانند ما از شر اجاره خانه های عقب افتاده مان در فشار بی امان بودیم.
«پیش از آنکه ما را به اعدام با طناب دار تهدید کنند، ما خود با الیاف افسردگی و انزجار از وضع موجود، طناب دار خود را بافته بودیم.
«آری، ما مرده بودیم، پیش از آنکه ما را بکشند.»
۵ آذر ۱۳۹۸ – ۲۶ نوامبر ۲۰۱۹