بی عدالتی و بیماری های روانی

سپیده قیاسوند

روز یکشنبه اول دی (۲۲ دسامبر) وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ایران، نسبت به بهداشت روان جامعه اعلام خطر کرد. همچنین نایب رئیس انجمن روانشناسان ایران، از ابتلای جمعیت عظیمی از مردم ایران به بیماری‌های روانی خبر داد و تاکید کرد که از هر چهار خانواده یک خانواده درگیر بیماری روانی است و دو سوم بیماری‌های روانی را اضطراب و افسردگی تشکیل می‌دهند.

پس از اتفاقات غم انگیز آبان ماه ۹۸، بی تردید وضعیت روانی مردم ایران و به ویژه جوانان وارد مرحله ی تازه ای شده است. با نگاهی به اخبار منتشر شده در یک سال اخیر، در خواهیم یافت که مردم ایران پیش از آبان ۹۸ نیز در شرایط روانی مساعدی به سر نمی بردند. همانگونه که یک سال پیش نیز، یک عضو انجمن روانپزشکان ایران اخطار داده بود که  افسردگی، اضطراب و پرخاشگری در رده‌های نخست شایع‌ترین اختلال‌های روانی کشور قرار دارند. 

البته این حقیقت را نیز  باید در نظر داشت که جامعهء ایران، از نظر فرهنگی، اختلالات و بیماری های روانی را انکار می‌کند و برداشت عمومی این است که اختلال روانی به معنای دیوانگی است و بر همین اساس می توان حدس زد که آمار ارائه شده توسط وزیر بهداشت نمی تواند عاری از خطا باشد. به ویژه اکنون که، با گذشت یک ماه از اتفاقات نافرجام آبان ماه امسال و اعمال آن همه سرکوب و شکنجه و آدم کشی، و نفی تمام عیار حقوق بشرـ که اساسی‌ترین و ابتدایی‌ترین حقوقی است که هر فرد به‌طور ذاتی، فطری، و به صِرف انسان بودن از آن بهره‌مند می‌شود ـ حتی هر غیر متخصصی هم می تواند حدس بزند که بهداشت روان جامعه ی ایران، تا چه اندازه رو به زوال دارد.  

مطابق مطابق تحقیقات روان شناختی و جامعه شناختی، انسان در میان ناهنجاری ها و آزارهای روانی، بیش از هر چیز، نسبت به نابربری و ناعدالتی واکنش نشان می دهد. و این بدان مفهوم است که جامعهء ایران، در قحطی عدالت و آزادی و همچنین وجود خفقان و سرکوب از سوی حاکمیت، گزیری جز دچار آمدن به بیماری های روانی و افسردگی ندارد.

همانطور که شاهد بوده ایم، اعتراضات ناکام اخیر بیش از هرچیز اعتراض به ناعدالتی اقتصادی بود. در کمال تاسف باید این حقیقت تلخ را پذیرفت که سلامت جامعهء ایران در قحطی عدالت اقتصادی، به طرزی اینچنین فجیع و دردناک به مخاطره افتاده است،  تا آنجا که در اعتراضات اخیر، قحطی عدالت اجتماعی و فرهنگی را از خاطر آحاد آن جامعه برده است؛ جامعه ای که افراد آن سال ها است که از تمامی مفاد میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بی بهره بوده و اکنون خسته تر، خشمگین تر، نا امیدتر و هراسیده تر از هر زمان دیگری، به گذر بیهوده ی دقایق عمرشان در بی عملی و خفقان چشم دوخته اند. 

در لحظاتی اينگونه سنگين و پر خطر، ذهن آدمی لاجرم به چاره نيز می انديشد و در اين راستا شک نيست که چارهء اصلی نابودی حکومتی است که منشاء همهء اين مصیبت ها محسوب می شود. اما کدام تضمين وجود دارد که با درهم شکستن کورکورانهء اين منشاء بلا، جامعهء زخم خورده و دلشکستهء ما به روزگار بهتری دست خواهد يافت و خواهد توانست برای این زخم های گسترده اش داروئی بيابد؟ امروز همه جا صحبت از عوارض وجود اين منشاء دردآفرين حکومتی است؛ اما اگر برای رسیدن به فردائی بهتر نکوشيم می توان روزگار تلخ تری را نيز مجسم کرد که امروز در مقایسه با آن روزگاری نيکوتر بشمار خواهد آمد.

از اين لحاظ است که فکر می کنم بی تردید چنین جامعه ای هم اکنون بیش از گذشته به ایجاد شورای رهبری قدرتمند، متخصص، عملگرا و آینده نگر برای پایان دادن به افسردگی و بیهودگی و بی عملی خود،  احتیاج مبرم دارد.

پس بيائيد در پايان سال خون گرفته ای که سرشار تجربه های تلخناک ما است، به امید پیوستن تمامی نیروهای متخصص سکولار و دموکرات، در راستای نجات جان و علاج روان مردم ایران عزیزمان، به سال نو سلام کنيم.

۲ دی ۱۳۹۸ – ۲۳ دسامبر ۲۰۱۹