بامدادِ ایران و ایرانی
هممیهنانم!
غاصبانِ میهن میروند تا دیگر بار غروبِ ایران را در نمایشی نخنماشده به رُخِ مردم بکشند. به راستی که تحقیر و تمسخر مردم همانا از آدابِ دیرینهیِ اینان است.
فرقهیِ جنایتکاری که با زندهزنده سوزاندنِ صدها ایرانیِ بیگناه به قدرت رسید، میرود تا واپسینِ جنایتِ خود در پیِ کشتارِ آبانماه را در نمایشی مسخره لاپوشانی کند: فرقهای که شالودهیِ قانونِ پایهاش در کانونِ دروغ ریخته شده باشد، سیاستش هم کلافی میشود سردرگم از جنایت و خیانت.
هممیهنانم!
از رِکسِ آبادان تا هواپیمایِ سرنگون شده، تسلسلِ باطلِ جنایت و دروغ، راه و رسمِ این فرقه بوده. جام زهری که در پیشگاه مردم ایرانِ نهاده شده، به عنوانِ تنها طعام و تنها جیره، مائدهای زهراگین از بدعتی دیرینه که هرگز هدفی نداشته مگر تسخیرِ قدرتِ مطلقه برای امیالِ پَستِ فرقهای بیگانه. فرقهای که نه نمادهایش ایرانی است، نه اسطورههایش، نه اهدافش، نه نیّاتش.
هممیهنانم!
از رِکس آبادان گرفته تا هواپیمایِ سرنگون شده، انگلی که به جانِ این مرز و بوم افتاده، کمترین هزینهای که برای بقایِ خودش متقبّل شود، نابودیِ ایران است.
نجاتِ ایران از این انگل، کارِ یک تَن نیست. کارستانی است ملی که ازخودگذشتگی میطلبد.
هممیهنانم!
خیزشهایِ دلیرانهیِ شما در دیماه ۹۶ و در آبانِ ۹۸، نقابِ ریا را از صورتِ فریبکارانی که در پیِ “اصلاحِ” انگل بودند برداشت. در طی این سالها، شخصیتهایِ خوشنیتی که با مدنیترین و مسالمتآمیزترین شیوهها در پیِ استقلال و آزادی و جمهوری بودند، سرانجام به نقصِ تحلیلیِ خود پی برده، پردهیِ ابهام از ساده انگاریها کنار زده، در قبالِ فرقهای که کمترین سنخیّتی با جمهورِ مردم ندارد، با چشمانی باز در جستجوی راهکاری عقلایی به سوی آیندهای بهترند. آیندهای که در آن، کلمات، معانی خود را به مصلحت نمیفروشند و به اقتضای زمان و معیشت، معنی عوض نمیکنند! آیندهای که در آن، “جمهور” از مفهومِ خود تهی نمیشود، “استقلال” به سرسپردگی در انزوا تنزّل نمییابد، و “آزادی” به نوکری فساد در نمیکاهد. چرا که حقیقت امانتی است که در مدنیّت به ودیعه گذاشته شده و مسئولیت شخصیتهای مدنی، همانا پاسداری از آن است. چرا که نخستین قدم در راه پاسداری از حقیقت، درست نامیدن هر چیز است.
هممیهنانم!
نکتهای که بدان اشاره کردم مرا بدینجا میرساند تا بارِ دیگر روی سخنم را، واضح و روشن، به شخصیتهای سیاسی و مدنی اختصاص دهم. شخصیتهایی که نرخِ مشارکتِ آنها در رهبری گذار از نکبتِ فعلی به حکومتی ایرانی، تنها ضامنِ محتوایی خواهد بود که در قالبِ نهادهای سیاسی آینده شکل خواهد گرفت: هرچه نرخِ این مشارکت از هماکنون بالاتر باشد، محتوای نهادهای آینده به دموکراسی نزدیکتر خواهد بود. هرچه این نرخ از هماکنون پایینتر باشد، محتوای نهادهای نظام سیاسی آینده از دموکراسی دورتر خواهد بود. چرا که کمترین دغدغهی دزدان و جنایتکارانِ دروغگو، همانا مدنیّت است.
فرهیختگان و ملیگرایان ایران!
پیشتر، در پیامی به مردم درپیِ خیزشِ ملی آبانماه، گفته بودم که “میانِ فرقه و مردم، یک ایران فاصله است”. اگر روی سخنم در اینجا و امروز بار دیگر با آنهایی است که در ادبیاتِ سیاسی از ایشان تحتِ عنوانِ اِلیت یاده شده، بدین دلیل است که فرهیخته، بنا به ذاتِ معرفتی خود، نمیتواند از اخلاق به دور بوده و در نوکری فساد به استمرارِ معاش بسنده کند. محمود فروغی، فرزند محمدعلی معروف به ذُکاءالمُلک، چه به درستی میگفت که اِلیت به کسی گویند که بینیاز باشد. یعنی قدرت را برای ثروت نخواهد. از-خود-گذشته و در خدمتِ مردم و میهن باشد. فرهیختگی، تلمبار کردنِ سواد خشک آکادمیک نیست. فرهیختگی، فرآیندِ دستیابی به اخلاق از طریق شناخت است. اخلاق و شناختی که باید در قالبِ سیاست در خدمتِ مردم و میهن گذاشته شود.
فرهیختگانِ ایرانی و ایراندوست!
در برابرِ فرقهای که از رِکسِ آبادان تا هواپیمای سرنگونشده، از هیچ جنایت و از هیچ دروغی نمیگذرد؛ در برابرِ فرقهای که از هیچ آمد تا با هیچ از ایرانِ ما هیچستان بسازد؛ تنها و تنها ارادهای ملی و مصمّم است، ارادهای ملی و عملگرا که بتواند میهن و مردم را از سقوط در ژرفنایِ انقراضی فرسایشی نجات دهد. پس روی سخنِ من با تمامی آن فرهیختگان و اخلاقمدارانی است که در صفوفِ صنفی و مدنی، هنری و فرهنگی، بر آن شدهاند تا دست در دستِ خدمتگزارانِ مردم و میهن در سطوح کشوری و نیز دلیرانی که در نیروهای مسلحِ ایران در پی فرصتی برای انجام وظیفهی تاریخی خود هستند، به نجاتِ کشور همّت گمارند.
فرهیختگان، دلیران، خدمتگزاران!
یکصد و اندی سال پس از مشروطه که نخستین تجربهی ما در قانون اساسی نویسی بود، و چهل سالی پس از غروبِ ایران در خاکسترهای رکسِ آبادان؛ میهنِ ما، همچنان که پیشتر نیز گفتهام، بر سرِ دوراههی بقاء یا انقراض قرار گرفته است. آوردگاهی که در ربع نخستینِ قرنی واردِ مرحلهی پایانی و سرنوشتسازِ خود شده که هم عصر بیشترین فرصتهاست و هم زمانهی بیشترین مخاطرات.
قرن بیستویکم، قرنِ گسستهای پیدرپی است. گسستهایی که به صورتِ بالقوه هم میتوانند درهمشکننده باشند و هم آبستنِ بهترین فرصتها برای خودسازی و بازسازی. در این آوردگاه سرنوشتساز، یا ایران، این میراثِ کهنِ نیاکانمان را به فرقهای جنایتکار و دروغگو خواهیم باخت، یا آن را پس خواهیم گرفت و دوباره خواهیم ساخت. چرا که در ایران هیچ مشکلی نیست که نتوانیم آن را در قرنِ حاضر، با فکر، نقد، تکنولوژی، سرمایه و مدیریت حل کنیم. ما مشکلی نداریم که تدبیری برای آن نباشد. از سوی دیگر، قرنِ حاضر، قرنِ گسستهای تکنولوژیک، اقلیمی، مهاجرتی و اجتماعی و جامعهگانی نیز هست. در چنین قرنی بیش از هر زمانِ دیگری، تنها کشورهایی خواهند توانست بقایِ خود را در میانِ کشورهایِ پیشرو تضمین کنند که به سلاح فکر و نقد مجهز باشند، به سلاح عدالت و پاکدامنی به ویژه در سررشتهداری کشور. کشورهایی که اِلیتِ ایشان متشکل از مدبّرانی کارآمد، فرهیخته و اخلاقمدار باشد. اِلیتی که بتواند در جهانی سخت پیچیده و درهمتنیده، جایی برای کشور و مردمِ خود باز کند، جایی برای فرهنگ و هنر و اقتصادِ ملیِ خود. درعوض، کشوری که جنایتکاران و دزدان و دروغگویان بر آن حکومت کنند، محکوم به فناست؛ به ویژه در قرنِ حاضر، قرنِ همهی مخاطرات و همهی فرصتها.
فرهیختگانِ ملی، دلیرانِ نیروهایِ مسلح ایران، خدمتگزارانِ کشوری!
پیشتر هم گفته بودم و بارِ دیگر تکرار میکنم: رویدادی بزرگ در راه است. نگاه ایران به شماست. فروپاشیِ حکومتِ جهل و جنایت و دروغ قطعی است. آمادگی برای آن، یک ضرورتِ حیاتی. بیایید تا حرمتِ خونِ جانباختگانِ رویدادهای اخیر را پاس بداریم. بیایید آمادگیِ ملیِ لازم را برای گذار از حکومتِ جهل به دولتِ فکر و دانش فراهم آوریم و از دلِ فروپاشی ظلم، ایرانی با مدنیّتی نوین بر پایههایی نوین بنا کنیم.
هممیهنانم،
فراهمآوردنِ ابزارهای آمادگیِ ملی برای رهبری سیاسی دورانِ گذار، مسوولیتِ من به عنوان یک سرباز است… ولی من در این راه و در این کارستانِ ملی تنها نیستم و باور دارم که ابزارهای سیاسی را باید به دستِ توانای سیاستمدارانی دانا سپرد.
جاوید ایران
رضا پهلوی
منبع: “سایت رسمی رضا پهلوی” (The Official Site of Reza Pahlavi)، بیستم بهمن ۱۳۹۸