حفظ “تمامیت ارضی” در گرو پاسداری از “یک‌پارچگی ملت ایران” است

منوچهر یزدیان

مقدمه

در اسناد و تفاهم‌نامه‌‌‌های بسیاری از گروه های سیاسی مخالف حکومت اسلامی ایران، اصل “حفظ تمامیت ارضی کشور” یکی از شاه بیت ها است. گنجاندن چنین اصلی در ادبیات گروه‌های ایران دوست و ملت ‌مدار نشان از آگاهی کنشگران سیاسی و فرهنگی ایرانی نسبت به حفظ کشورشان و اهمیت آن دارد. اما آیا تأکید بر «پاسداری از تمامیت ارضی» در راستای حفظ ایران و حاکمیت ملت ایران کافی است؟

تجربه به اين پرسش پاسخ منفی می دهد. مثلاً، در کشور همسایهء ما، عراق، وضعیت طور دیگری است. «کشور عراق»، با مرزهای مشخص‌اش از سوی سازمان ملل متحد برسمیت شناخته شده اما مردم یکپارچه ای بنام «ملت عراق» تنها در آرزوهای سکولارهای عراقی باقی مانده است، نه در زندگی روزمره مردم این کشور.

پس آیا حفظ تمامیت ارضی یک کشور در گرو وجود یکپارچهء ملت آن است؟

***

کشور ایران

اگر چه واژهء «ایران» برای مردم‌اش یادآور تاریخ و فرهنگ مشترک آنهاست و به آن عشق می ورزند اما، در مباحث حقوقی، کشوری به نام «ایران»، که به لحاظ جغرافیائی در فلات ایران قرار گرفته، سرزمینی است تاریخی با پیشینهء هزاران ساله که مرزهای کنونی‌اش توسط سازمان ملل متحد و اعضای آن برسمیت شناخته شده‌اند. این کشور، از پیش و پس از تشکیل سازمان ملل متحد، همواره دارای حکمرانانی بوده است که، خوب یا بد، ایراندوست یا ایرانی ستیز، بر این کشور حکومت کرده و می کنند.

ملت ایران   

در عين حال، کشور ایران سرزمین مشترک مردمی است که در آن زندگی می کنند و شهروند آن محسوب می شوند. به این مردم، بدون در نظر گرفتن نام، ثروت، زبان و باور دینی و غیر دینی، “ایرانی” می گویند و همهء آنها با هم بر این پهنه «ملت ایران» را تشکیل داده‌اند. و همين ایرانی ها بدون هیچ تشریفاتی کشور ایران را به ارث برده و در نوبتی دیگر آن را در اختیار وارثان خود قرار می دهند. 

در واقع، شهروندان ایران (ملت) مجموعاً مالک کشور خود هستند. این “مالکیت مشاع” پایهء حقانیتِ حاکمیتِ ملت بر کشور است. این حاکمیت شامل حق قانونگذاری، حق داوری و دادگستری و حق مدیریت کشور، که به مجری این حق آخر «دولت» هم می گویند، هستند.

لازم به توضیح است که موجودیت “حکمرانی ناحق” (بدون وجود رضايت اکثر ايرانيان) و وجود “حکمرانان مستید” در اين کشور، هيچ کدام حقانیت و صلاحیت ملت را از بین نبرده و این ملت همواره برای اعمال حاکمیت خود بر کشور مبارزه و تلاش کرده است.

اُمت‌مداری، آن سوی اِتنیک‌مداری   

خمینی و اعوان و انصارش تلاش کردند بجای “ملت ایران” موجودی بنام “اُمت اسلامی” را اختراع کنند که در واقع چیزی نبود جز مجموعه ای خيالی از مسلمانان تسليم به سلطهء آخوندها و پراکنده در «کشور – ملت» های مختلف. خيلی از آن جهت که چنين موجودی را، به زبان مولوی، خدا هم نافريد. در نتيجه، از آنجا که ملت ایران نه از اختراعات جنگ طلبانهء “خمینی چی ها” بلکه از واقعیات پبرامون شان پیروی کرده و می کنند، اوهامات “اُمتی” در ایران و بیرون از آن هر روز نخ‌نماتر می گردند.

از سوی دیگر، مدتی است که در بحث های سیاسی گاهی بجای “ملت ایران” از چیزی بنام  مجموعهء «اتنیک» و «اتنیک ها” نام برده و گفته می شود که باید “حقوق سیاسی، حقوق اجتماعی و حقوق فرهنگی آنها برسمیت شناخته شوند”. این ابرازات حاصل نگريستن به مردم و ملت ایران با عينک “اتنیکی” است. نرد این مفسران ایران از اتنیک های مختلفی تشکیل شده و این اتنیک ها باید دارای حقوق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی محصوص به خود باشند.

اما، در واقعيت، هيچ روشن نیست که اجزاء این اتنیک ها چه کسانی هستند، در کجا زندگی می کنند و نيز چه وجوه مشترکی اعضای یک «اتنیک« را بهم وصل می کنند. آیا منظور از اتنیک وجود زبان مشترک، باور دینی و مذهبی مشترک، نحوهء زندگی (کوچ یا ساکن)، و … است؟ آیا دراویش که زبان های مادری گوناگونی دارند ماهيت «اتنیکی شان» “درویشی” است یا اينکه جز مورد درويشی در موارد ديگر نیز از هم جدا شده و در تقسیمات زبانی قرار می گیرند؟ این پرسش برای باورمندان شاخه های متعدد مذهب سنی و همچنین مذهب شیعه نیز صادق است. آیا سیعیان و سنی ها با فرقه های گوناگون شان اتنیک های خودشان را دارند؟ تکلیف کرد شیعه و کرد سنی چیست؟ وضعیت اعضای یک اتنیک که ساکن شهرهای فرضی اتنیک های دیگر هستند چیست؟ کُردها، بلوچ ها، عرب ها، ترک ها، لُرها … که در تهران و شهرهای مشابه ساکن اند چه وضعیتی خواهند داشت؟ ارومیه در قلمرو اتنیک کُرد است یا تُرک یا “مخلوط”؟ و ده ها پرسش دیگر.

اگر تئوری «اُمت اسلامی» خمینی منطقه را به جنگ و خونریزی کشانده است، تحقق تئوری «ایران اتنیکی» هم صرفاً جنگ و خونریزی را به داخل ایران خواهد کشید. و يادمان باشد که جنگ سالاران همواره از جنگ بهره برده و تنها از راه گرم کردن تنور جنگ می توانند بر اراده و جان و مال مردم مسلط شوند؛ چه زیر پرچم اسلام باشد چه پرچم اتنیک.  

تجربهء عراق

کشوری که امروز عراق نامیده می شود در سال ١٩١٨، پس از شکست عثمانی از بریتانیا، با نام “ایالت عراق” تشکیل و تحت کنترل بریتانیا درآمد و در سال ١٩٣٢ هم، بعنوان یک کشور آزاد از کنترل ديگران، استقلال یافت.

پس از سقوط حکومت صدام حسین بدست ارتش آمریکا و متحدین اش در سال ۲۰۰۳ سیستم سیاسی جدیدی در عراق پایه گذاری شد؛ سیستمی که از آن پس فعالین سیاسی آینده نگر ایرانی را بیش از پیش نگران ماجراجوئی ها و ایلخانی ‌گرائی های گروه های سیاسی – عشیرتی و گاهی مذهبی درون و بیرون مرزهای ایران کرده است.       

عراق، در نظام سیاسی کنونی‌اش، دارای یک قانون اساسی جدید و سیستمی دو ریاستی است. یعنی يک رئیس جمهور تشریفاتی که می بایست کُرد باشد، و يک نخست وزیر شیعه مذهبِ منتخب پارلمان که  مسئول اجرائی امور کشور است. در عین حال، عراق دارای یک پارلمان ملی است که رئیس‌اش باید سُنی باشد و اعضایش هم بر پایهء مذهب یا وابستگی عشره ای انتخاب می شوند. با همهء این اوصاف، و علیرغم خواست ساکنین اقلیم کردستان به رهبری احزاب کُردی برای استقلال از عراق، فعلاً جدائی و استقلال کردستان از عراق صورت نگرفته و به لحاظ حقوقی “تمامیت ارضی کشور عراق” حفظ شده است. یعنی کشوری بنام عراق با مرزهای مشخص وجود دارد که هنوز هم توسط سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته می شود. اما در درون اين کشور، وجودی به نام “ملت عراق” بیشتر رؤیا و آرزوی سکولار دموکرات های عراقی است تا واقعیت.

به چند نمونه از تبعات اقلیمی کردن عراق و تجزیهء يک ملت یه اجزای مذهبی و عشیره‌ ای اش اشاره می کنم: 

جمال المحمداوی، نمایندهء پارلمان و عضو کمیسیون انرژی عراق، روز ٩ مارس ٢٠٢٠ اعلام کرد که اقلیم کردستان روزانه ٣.١ میلیون بشکه نفت صادر می کند اما بر سر ٢٥٠ هزار بشکه نفت با دولت فدرال در بغداد چانه می زند.

       از سوی دیگر، در غیاب ملت عراق، گروه های قانونی و غیر قانونی، چه مذهبی و چه عشیره ای، بطور علنی، بیرون از چهارچوب حکومت مرکزیِ عراق با کشورهای دیگر در مراودات سیاسی، اقتصادی و امنیتی هستند و حکومت مرکزی، در این رابطه، محلی از اعراب ندارد.

در عین حال گروه‌های سیاسی پیرو مذهب شیعه امامیه در عراق، که ساخته و مسلح شده توسط حکومت اسلامی چیره بر ایران هستند، با حضور آمریکا و متحدان اش در عراق نه تنها مخالفند بلکه هر از گاهی به عملیات نظامی علیه آنها دست می زنند. این در حالی است که، در همان ‌زمان، مقامات حکومتی کُرد و سنی نه تنها موافق حضور نیروهای ائتلاف آمریکائی اند بلکه به آنها یاری نیز می رسانند.

مثال دیگر: هفته های متمادی است که دانشجویان و مردم معترض در بغداد، بصره، نجف، و شهرهای “شیعه نشین”، علیه فساد، جنایت و تبه کاری حکومتگران دست‌ نشاندهء حکومت اسلامی ایران دست به تظاهرات می زنند. این در حالی است که در اربیل و سلیمانیه و شهرهای اقلیم کردستان از این تظاهرات پشتيبانی نمی شود و خبری نیست.

در پرانتز: این وضع عراق را مقایسه کنیم با وضعیت ملت ایران که چگونه وقتی تظاهراتی علیه حکومت در مشهد صورت می گیرد، در ظرف چند ساعت در کرمانشاه، با ١٣٨١ کیلومتر فاصله، ادامه یافته و روز و روزهای بعد تظاهرات ضد استبداد مذهبی در سراسر ایران تداوم پیدا می کند.  

تجربهء عراق برای آینده نگران

این مثال ها، که می توان بسیار بر آنها افزود، نشان می دهند که در غیاب عملی واحدی اجتماعی – حقوقی به نام “یک ملت” چگونه قدرت و حاکمیت سیاسی به احزاب و دار و دسته های مذهبی، ایلی و عشایری انتقال یافته است. یعنی عراق کشوری است که اگرچه «تمامیت ارضی»اش حفظ شده اما همزمان «ملت عراق» يا وجود نيافته و يا صلاحیت حقوقی و سیاسی خود را برای اعمال حاکمیت از دست داده است؛ و بجای آن اجزای تفکیک شدهء مذهبی و تباری و عشیره ای “حقانیت و مشروعیت” کسب کرده و در مناطق تحت نفوذشان فرمانروئی می کنند. 

حاکمیت و یکپارچگی ملت*

این روزها شاهد آن نيز هستیم که تعدادی از نویسندگان و فعالین سیاسی، وابسته به گروه های زبانی یا مذهبی، مردم ایران را نه ملت بلکه «ملت ها» و یا «ملیت ها»ی ساکن ایران” می نامند. آنها، بر پایهء تعریف شان از ملت و ملیت، خواهان تشکیل حکومت های خودمختار محلی و آموزش به زبان مادری خود هستند. این خواست ها  چیزی نیستند جز خواست تجزیهء ملت ایران بصورت پيدايش اقلیم های زبانی و مذهبی و، در نهایت، نابودی کشور ایران.

در عين حال می بینيم که، در سپهر سياسی بخشی از فعالان، اصل عدم تمرکز مديريت اجزای کشور بر اساس تقسيمات کشوری منطقی جای خود را به تلاش برای ایجاد “حکومت های محلی” بر پایهء زبان، تیره و تبار یا دین و مذهب می دهد. چنين امری حاصلی جز جنگ و خونریزی بین اهالی محل و همچنین بین گروه های مسلح و دولت مرکزی ندارد. در عین حال تلاش برای از بین بردن زبان فارسی به عنوان زبان مشترک و اداری همهء ایرانیان، که مهمترین شاخصه و نماد وحدت ملی آنهاست، اجزائی از برنامهء اقلیمی کردن کشور ایران می باشند.

از این رو، در نزد شخصیت ها، سازمان ها و گروه های ایراندوست و ملت‌مدار، اعلام موافقت اشخاص و گروه ها و احزاب با اصل “حفظ تمامیت ارضی ایران”، بدون تأکید بر “یکپارچگی ملت ایران”، نه تنها بسنده نیست بلکه از تحمل ساده‌ لوحانهء فرافکنی دشمنان یکپارچگی ملت ایران چيزی کم ندارد.

روزگاری، «تجزیه طلب» به کسانی می گفتند که می خواستند تکه‌ای از خاک ایران را جدا کرده و خود در آنجا حکومت کنند. با تجارب امروز می توان ادعا کرد که اکنون ديگر صفت “تجزیه طلب” تنها به “خاک” اشاره ندارد بلکه شامل تجزیهء ملت ها نیز می شود.

کوتاه اینکه، آنچه باید پاسداری شود «یکپارچگی ملت ایران» در چهارچوب مرزهای شناخته شدهء بین المللی است.

منوچهر یزدیان، ١٨ ماه مه ٢٠٢٠

*پانوشت:

مرامنامه حزب سکولار دموکرات ایرانیان. مصوب کنگره چهارم عادی حزب (۲۲ مهر ۱۳۹۸ – ۱۴ اکتبر ۲۰۱۹)
ماده ۱٫ …
تبصرهء ۲: «حزب» باور دارد که در مرحلهء پیشگامی و در راه انحلال حکومت اسلامی لازم است اولویت مبارزات گروه‌های سیاسی بر پایهء تلاش برای حفظ یکپارچگی ملت و کشور ایران قرار داشته باشد.

راهنمای حزبی برای سال پيش رو. مصوب کنگره چهارم عادی حزب (۲۲ مهر ۱۳۹۸ – ۱۴ اکتبر ۲۰۱۹) 
1: ما در عين حالی که به «کثرت مداری» معتقديم و می دانيم که فرهنگ ايرانی مجموعه ای است از فرهنگ ها، زبان ها، قوميت ها، اديان و باورها، بر اساس نظریهء «يک کشور – يک ملت»، به ضرورت پا فشاری بر «يکپارچگی ملت ايران» باور داريم و اين «وحدت در کثرت» را پايهء اساسی «ملت مداری» خود می دانيم و اجزاء «منافع ملی» را نيز از همين زمینه استخراج می کنيم.

۲۸ خرداد ۱۳۹۹ – June 17th, 2020