محمود عاشوری
هفته گذشته دختر بچه ها در مدارس ابتدایی با موزیک «جنتلمن» ساسی مانکن به رقص و پایکوبی پرداختند. بدينسان تلاش مذبوحانهء حکومت اسلامی، علی رغم چهل سال هزینه کردن های گزاف برای جدا کردن موسیقی و شادی از زندگی مردم نتیجه ای کاملا معکوس بجا گذاشته و نشان داده است که موسيقی و رقص حربه هائی مؤثر برای مبارزه با اين نکبت مذهبی – ايدئولوژيک بشمار می روند و اين واقعيت به رابطهء طبيعی انسان با اين هنرها بر می گردد که در مطلب کنونی آن را توضيح می دهم.
در رقابت انسان با طبیعت در زمینهء هنر، موسیقی تنها عرصه ای است که انسان گوی سبقت را از طبیعت ربوده. در زمینه های دیگر هنر مانند نقاشی یا مجسمهسازی انسان در اکثر مواقع از طبیعت کپی برداری کرده و الهام گرفته است. اما در زمینهء موسیقی او خالق مطلق بوده است.
صداهایی که در طبیعت حالت موسیقیایی دارند، مانند آواز پرندگان یا صدای درختان و صدای آبشار، صداهایی تکراری هستند و گاهی گوشخراش که از هارمونی و هماهنگی خاصی برخوردار نیستند.
تنوع ابزار و آلات موسیقی که انسان در طول هزاران سال خلق کرده و انرژی و توانایی که او روی خلق آثار موسیقی گذاشته نشاندهنده رابطه عمیقی است که بین انسان و موسیقی وجود دارد.
راستی هیچ موقع از خودمان پرسیده ایم که چرا علی رغم مخالفت های عمیق مذهبی و ایدئولوژیکی در دوران های مختلف، موسیقی همچنان به پیشرفت خود ادامه می دهد؟ چرا بلیط های خیلی از کنسرت ها همان دقایق و ساعات اول sold out میشود ولی این اتفاق حتی برای یک نمایشگاه بزرگ نقاشی نمی افتد؟ چرا شور و هیجانی که در کنسرت های موسیقی می بینیم در بهترین موزه ها هم نمی بینیم؟
شما اگر برای یک بچه یکی دو ساله موسیقی پخش کنید عکس العمل او را در هماهنگی با آهنگی که می شنود و حرکت های موزون اندام او را در هماهنگی با نت هایی که می شنود می بینید. این نشان از تاثیر عمیق موسیقی در ذهن و روان انسان دارد.
در تحقیقی که توسط ۱۴۰ تا از بهترین دانشگاه های دنیا در زمینه شناخت خوشبختی روی ۳۰۰ هزار نفر انجام شد نتیجه گرفته شده که خوشبختی چیزی جز کنترل انسان بر ذهن و مغز خود نمی باشد. یا بعبارت دیگر انسان خوشبخت کسی است که بتواند ذهن خود را تحت کنترل خود داشته باشد، آشفتگی ذهنی نداشته باشد، و قدرت آن را داشته باشد که هر موقع اراده کرد به چیزی که می خواهد فکر کند و تمرکز لازم را داشته باشد. مغز او بخش های مختلفی داشته و هر بخشی کار خودش را انجام می دهد. دقیقا مثل آپارتمانی که آشپزخانه و اتاق خواب و اتاق پذیرایی دارد و شما مثلا برای آوردن کره به آشپزخانه می روید و در یخچال را باز میکنید، نه به اتاق خواب.
مغز آشفته مانند آپارتمانی است که همه چیز آن بهم ریخته و شما برای پیدا کردن کوچکترین چیز باید همه جا را بگردید و کلی انرژی صرف کنید.
هر عاملی که در جهت تقسیم بندی این بخش ها به انسان کمک کند و برای بیشتر کردن کنترل او روی مغز خود حرکت کند در جهت خوشبختی اوست.
موسیقی خوب دقیقا همین کار را می کند. بی جهت نیست که خیلی از بچه ها موقع درس خواندن به موسیقی گوش می دهند. روانشناسان نیز در این زمینه به پدر و مادران توصیه می کنند که مانع این کار نشوند. زیرا موسیقی در جهت تمرکز ذهنی آنها جهت فهمیدن دروس به آنها کمک می کند.
کاری که موسیقی می کند انسان را ارباب ذهن خود می کند و فرمان مغز او را به دست او می دهد و به او این توانایی را می دهد که از حد اکثر انرژی روانی خود استفاده کند. به اوج ارتفاعات روانی خود، به هر جا که می خواهد پرواز کند و غرق در لذت و شادابی شود. اجازه نمی دهد ذهن زیگزاگ برند، خود را به در و دیوار بزند و انرژی روانی هدر دهد. با حد اکثر سرعت در جهتی که راننده میخواهد به پیش میرود.
اینجاست که کار یک موسیقی دان و خواننده ارزش گذاری می شود. تمام قدرت و هنر یک موسیقی دان و خواننده این است که با برخورداری از دانش موسیقی و ابزار و آلاتی که در اختیار دارد بینندگان و شنوندگان خود را همراه با خود به قله هایی که سر زده برده و به آنها هم این قدرت را بدهد که از این لذتی که او تجربه کرده برخوردار شوند.
موسیقی دان انسانی است که سر به قله ها دارد و پای در زمین. او آثار خود را در قله ها طوری خلق میکند که دیگر انسان ها توانایی همراهی با او را در رفتن به قله ای که او تجربه کرده با استفاده از چیزی که او خلق کرده، داشته باشند. برای این کار یک موسیقی دان خوب کسانی را که او با خود می خواهد ببرد (مردم) را خوب می شناسد. همیشه با آنها بوده و با جان ودل هزینه بودن با آنها را می پردازد. شادی هایشان را، درد هایشان را، تاریخ و فرهنگ و روحیه شان را خوب می شناسد.
او جایی را که خود رفته و مردم را میخواهد با خود به آنجا ببرد (قله ها) را، هدف را، نیز می شناسد. و زمین را (وضعیت موجود) را نیز خوب می شناسد. او مسیر را هم باید بشناسد.
اینهاست که دست بدست هم می دهند که یک اثر جاودانه خلق شود. بی دلیل نیست که برخی از موسیقی دانان و خوانندگان ما همچون استاد شجریان و یا گوگوش و داریوش و اسفندیار منفردزاده همیشگی می شوند.
یک شنوندهء خوب موسیقی، خود را رها بدست یک موسیقی خوب می سپارد و کاملا اجازه می دهد او را با خود به هر کجا که می خواهد ببرد. او همچون موقعی که با معشوق خود عشقبازی می کند و بجز او به هیچ چیز دیگر فکر نمی کند. تمام ذهن و روان خود را به موسیقیدان می سپارد، خود را از قید و بندهای دیگر رها میکند تا بتواند حد اکثر بهره را از نوای موسیقی برده و درانتها احساس رضایت و خوشبختی را که ناشی از لذت بردن کامل از یک چیز خوب است تجربه کند.
رقص عکس العمل و جواب هماهنگ اندام آدمی به بعضی از نواهای موسیقی است. رفتارهای موزون اندام های فردی یا دسته جمعی انسانها است در جهت هماهنگ کردن خود با موسیقی. این حرکات موزون ریشه در عمق فرهنگ و رفتار ملل مختلف در طول حیاتشان دارد.
تمام رقص های محلی ما نشان از شادی ها و غمها و روش زندگی آنها در عرصه های مختلف زندگی گذشتگان آنها دارد. این رقص ها آنقدر پر بار و غنی هستند که باور کردنی نیستند.
برای مثال به رقص کردی نگاه کنید. زن ها و مردها نه بصورت جدا جدا، بلکه کنار هم، یک مرد و یک زن، دست در دست هم با حرکتی موزون و برابر، شانه ها و پاها و دست های خود را هماهنگ با هم حرکت میدهند. تمام این حرکات نشان دهنده برابری کامل زن و مرد در تمام شئونات زندگی است بدور از تمام عقاید مذهبی.
رقص هم مانند تمام رشته های موسیقی هنری است که خالق آن انسان است. برخورد ایدئولوژیک و مذهبی به این هنر ها همچون برخورد ایدئولوژیک با هر علم دیگری محکوم به شکست است. این برخوردی تنگ نظرانه و نشان از تکامل نیافتگی ذهنی فرد مذبور را دارد.
موسیقی و رقص و شادی در حال حاضر یکی از سنگرهای سکولار دمکرات ها بر علیه حاکمیت سرتاپا تحجر و غمزده حکومت اسلامی است. وجود این فرهنگ در مدارس ابتدایی نشان از نفوذ و هماهنگی تفکر و فرهنگ سکولار دمکراتیزم در جامعه ما دارد.
۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ – ۱۳ ماه مه ۲۰۱۹