ماشین کهنه و زهوار در رفتهای را تصور کنید که در میانه سربالایی بیانتها متوقف شده است، دود و بخار از کاپوت آن بیرون میآید، بنزین ندارد، چرخهایش پنچرند، باتری آن خالی شده است و چراغهای جلوی آن خاموش هستند. این ماشین، اقتصاد ایران است و آن چراغ خاموش، نماد و نشانه صنعت بحرانزده برق.
چرا عملکرد دولت «حسن روحانی» در بخش برق بد است؟ اگر دنبال پاسخ این سوال میگردید، گزارش تازه مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی منبع خوبی برای پیدا کردن جواب این سوال نیست.
در این گزارش به خوبی نشان داده میشود که صنعت برق در چهار سال گذشته در جا زده اما درباره دلیل یا دلایل احتمالی این وضعیت یا صحبت نشده و یا به اشارههای تلویحی و پنهان بسنده شده است.
قطع برق در مناطق مختلف کشور ادامه دارد، اگرچه به نظر میرسد حساسیت عمومی نسبت به آن کمتر شده است. شاید بروز بحران آب و ناآرامیها در سراسر کشور، کمبود برق را به حاشیه راندهاند. اما آنچه مسلم است، بحران برق طی ماهها و سالهای آینده یک بحران جدی در کل کشور خواهد بود.
در حال حاضر، میزان عقبماندگی انباشته در تولید برق به حد خطرناکی رسیده، چنانکه مصرف از تولید پیشی گرفته و ایران با کمبود برق در یک چشمانداز حداقل چند ساله روبهرو شده است.
بر اساس آمارهایی که در این گزارش آمدهاند، فاصله میان تکلیف برنامه توسعه برای ظرفیت اسمی نیروگاهها با آنچه در عمل اتفاق افتاده، به ۱۵ درصد کل ظرفیت تولید برق رسیده است.
طبق قانون، باید ظرفیت اسمی نیروگاهها در سال ۱۳۹۹ به بیش از ۱۰۰ هزار مگاوات میرسید، در حالی که ظرفیت اسمی نیروگاههای ایران در سال گذشته بیشتر از ۸۵ هزار مگاوات نبوده است.
به همین نسبت، میزان تولید برق نیز حدود ۱۲ درصد کمتر از پیشبینی برنامه توسعه بوده است. طبق برنامه، باید حجم تولید ناویژه برق در سال ۱۳۹۹ حدود ۳۸۸ هزار گیگاوات ساعت میرسید اما تولید برق در سال ۱۳۹۹ از ۳۴۳ هزار گیگاوات تجاوز نکرده است.
در واقع آنچه اتفاق افتاده، این است که ایران در سال ۱۳۹۹ به نقطهای رسیده که پیشبینی نیاز سال ۱۳۹۷ بوده است، در حالی که در این مدت، دست کم دو میلیون نفر به جمعیت کشور اضافه شده و میزان مصرف برق دست کم هشت درصد بیشتر شده است؛ به عبارت ساده، صنعت برق ایران دو سال عقب افتاده است.
در این گزارش، به مواد دیگری از برنامه توسعه ششم و عقبماندگی دولت در پیگیری اهداف برنامه اشاره شده است؛ مثلا به این که طبق برنامه، باید ظرفیت انرژیهای تجدیدپذیر تا پایان سال ۱۳۹۹ به حدود پنج هزار مگاوات، یعنی حدود پنج درصد کل ظرفیت تولید برق کشور میرسید اما در عمل، کل ظرفیت انرژیهای تجدیدپذیر به یک درصد کل ظرفیت تولید برق ایران هم نرسیده و در حد ۷۶۹ مگاوات فراتر نرفته است.
اما چرا چنین اتفاقی نیفتاده است؟
در این گزارش، به کاهش سرمایهگذاری دولتی در صنعت برق در دهه ۱۳۹۰ اشاره شده است. البته پس از واگذاری نیروگاهها به بخش خصوصی، قاعدتا باید این بخش بار سرمایهگذاری را به دوش میکشید. طبق آمار، همین الان سهم بخش خصوصی از تولید برق به ۵۵ درصد رسیده اما چرا این بخش تمایلی به سرمایهگذاری نداشته است.
در این گزارش، به عوامل مختلفی اشاره شده است؛ به ویژه بر رژیم حقوقی حاکم بر صنعت برق و روابط معیوب میان دولت و بخش خصوصی. اما به نظر میرسد تا مساله اصلی، یعنی «ساختار اقتصادی» یا به عبارت دقیقتر، بحران اقتصادی حل نشود، صنعت برق ایران از این ورطهای که در آن گرفتار شده است، بیرون نخواهد آمد.
نویسندگان گزارش در بخش پیشنهادها افزایش ظرفیت تولید را اولویت و راهکار اصلی در جبران عقبماندگی دانستهاند؛ به عنوان نمونه، به تکمیل نیروگاههای گازی و سیکل ترکیبی اشاره کرده اما نگفتهاند در صورت تداوم بحران اقتصادی و تحریمها، منابع مورد نیاز برای این کار از کجا باید تامین شوند. آیا دولت پولی برای این کار دارد؟ آیا بخش خصوصی حاضر خواهد بود در چنین شرایط ناپایداری ریسک کند؟
در گزارش، از توسعه ظرفیت انرژیهای پاک نیز حرف زده شده است؛ از این که پتانسیل انرژی خورشیدی ۱۰۰ هزار مگاوات است که ۵۰ هزار مگاوات آن مکانهای بسیار جذاب برای سرمایهگذاری هستند یا پتانسیل انرژی بادی، حدود ۶۰ هزار مگاوات است که ۲۰ هزار مگاوات آن جذابیت بالایی برای سرمایهگذاری دارد.
این اعداد و ارقام بسیار بزرگ هستند. کافی است آنها را با عدد ۸۵ هزار مگاوات ظرفیت اسمی نیروگاههای ایران در سال ۱۳۹۹ مقایسه کنیم. پس چرا از این ظرفیت استفاده نمیشود. کافی است ۴۵ میلیارد دلار در مکانهای با جذابیت بالا سرمایهگذاری شود تا ۷۰ هزار مگاوات انرژی پاک به ظرفیت تولید برق ایران اضافه شود. اما نمیشود. ۴۵ میلیارد دلار در مقیاس سرمایهگذاری انرژیهای پاک در دنیا چندان عدد بزرگی نیست اما در مقیاس با کشور پرحاشیهای مانند ایران، تقریبا غیر ممکن است.
با تداوم تحریمها، کدام سرمایهگذار خارجی حاضر است پا به ایران بگذارد؟ حتی با فرض رفع تحریمها، بعد از تجربه «برجام»، چه کسی حاضر است ریسک به هم خوردن توافق را دوباره قبول کند؟ چرا باید یک نفر پولش را وارد کشور کند که به همراه کره شمالی، تنها کشوری است که در فهرست سیاه پولشویی و تامین مالی تروریسم قرار دارد؟ چرا باید سرمایهها به سمت کشوری بروند که رهبران حاکم بر آنها با کوبیدن بر طبل ماجراجویی، از تعامل عادی با سایر کشورها سر باز میزنند؟
برگرفته ای از سایت ایران وایر، ۳۰ جولای ۲۰۲۱