قصه ی «کوی خون» بیست ساله شد..

سپیده قیاسوند

          می توان به «کوی دانشجويان دانشگاه تهران» نام «کوی خون» داد. در اين محل و خيابان های اطراف آن، بین روزهای هجدهم تا بیست و سوم تیرماه ۱۳۷۸، ناآرامی‌ها و درگیری‌هائی میان دانشجویان، نیروهای انتظامی، و افراد موسوم به لباس شخصی ها رخ داد و، در جريان آن، چند نفر در کوی دانشگاه کشته شدند و تعداد زیادی از دانشجويان به گونه ای مورد ضرب و شتم قرار گرفتند که دچار شکستگی استخوان و آسیب بینایی شدند، و تعدادی نیز تا به امروز جزو مفقودين محسوب می شوند. اين حادثه ای بود که اکنون، در پی ۲۰ سال که از اولين مقاومت های دانشجوئی در برابر رژيم خون آشام اسلامی می گذرد، از آن به عنوان بزرگ‌ترین چالش جنبش دانشجویی در ایران پس از انقلاب ۵۷  نیز یاد می‌شود.  

اگر حادثهء ۱۸ تير بيست سال پيش اولين مقاومت های دانشجوئی محسوب می شود، آن را می توان اولين جلوگاه خشم و بی داد خيابانی سید علی خامنه ای نيز دانست. او، چند هفته پیش از حمله به کوی دانشگاه، دستور داده بود که با شکل گیری اولین جنبش دانشجویی، سرکوب و حملات جدی به دانشجوبان صورت پذیرد. به گفته ی سیدعلی: “اگر امروز جلوی دانشجویان را نگیریم، فردا ناگزیر خواهیم بود تانک ها را به خیابان بیاوریم.”

مطابق این دستور و به منظور ساکت کردن دانشجویان، انصار حزب الله و نیروهای اطلاعات نیروی انتظامی مامور شدند تا به هر طریق ممکن دست به اقدامات جدی در جهت ایجاد ارعاب در میان آنها بزنند.

طی حادثه ی مذکور، سه حمله به کوی دانشگاه انجام گرفت: حمله ای که در  شب حادثه ی کوی دانشگاه رخ داد؛ جایی که نقطه ی اصلی آغاز درگیری بود؛ سپس حمله ای که پس از نماز جمعه توسط بسیجی ها و انصار حزب الله صورت گرفت، و بعد از آن حمله ای بود که همان جمعه شب، کوی دانشگاه را تبدیل به یک ویرانه کرد.

 انصار حزب الله و نیروهای بسیج با شنیدن خبر تجمع دانشجویان در کوی دانشگاه دریافتند که آن روز همان روز موعودی است که سیدعلی خامنه ای دستور عمليات شان را از ماه قبل صادر کرده بود. تعدادی از انصار حزب الله، با رخنه در میان دانشجویان، آنها را تحریک و ترغیب کردند تا تجمع اعتراضی خود را به سایر خیابان های تهران بکشانند و همین که دانشجویان از کوی دانشگاه وارد خیابان امیر آباد شدند درگیری آغاز شد. در کمتر از نیم ساعت تعداد زیادی از نیروهای بسیج، نیروی انتظامی، سپاه و انصار حزب الله در نزدیکی کوی دانشگاه جمع شدند و با لوازمی از قبیل قمه، باطوم، شلنگ، سپر، چماق، زنجیر و اسلحه به جان دانشجویان معترضی افتادند که در کوی دانشگاه و خیابان امیرآباد تجمع کرده بودند.

روز بیستم تیر ماه، جمعیت معترض به خیابان جمهوری کشیده می شوند و، مطابق آنچه که فرمانده سپاه در شورای امنیت ملی اعلام کرده بود، از آنجا که “خیابان جمهوری، خط قرمز سپاه است و اگر اعتراضات به خیابان جمهوری کشانیده شود ما حکم تیراندازی داریم و تیراندازی خواهیم کرد”، دستور حمله و سرکوب دانشجویان توسط حسن روحانی، دبیر شورای امنیت ملی وقت و علی شمخانی، وزیر دفاع وقت، و در راس آنها سیدعلی خامنه ای صادر شد.

در درگیری های دردناک واقعه ی کوی دانشگاه تعداد زیادی از دانشجویان مبارز کشته و زخمی شدند و در این میان، عزت الله ابراهیم نژاد، فارغ‌التحصیل رشته ی حقوق از دانشگاه چمران اهواز، که برای دیدن دوستان خود به خوابگاه کوی آمده بود، توسط مسعود ده نمکی و مهدی صفری تبار، به گوشه ای برده می شود و پس از ضرب و شتم شدید، با تیر خلاص در چشمش به قتل می رسد. اين شعری است که سرايش آن را به عزت ابراهیم نژاد نسبت داده اند، آنسان که گوئی او مرگ معصومانه خويش را، آن هم در طی جريانی که در پيدايش اش شرکت نداشت، پيش بينی کرده باشد. آيا ده نمکی هم روايت انکار يا پشيمانی خود از اين بيداد را روزی در فيلمی بيان خواهد کرد؟ از «اوباش اسلاميست» چنين علو طبعی بعيد است.
‫          ما را به خاطر بیاور!

ما را که تازه جوانانی بیست و دو ساله بودیم

 شور عشق در سینه داشتیم و

پیش از آن که عاشق شویم سینه بر خاک سوده مُردیم.

ما را به خاطر بیاور!

ما را که سینه سرخانی خنیاگر بودیم و ده به ده

نه در آسمان و نه در کوهسار و نه برشاخسار

که در بازار و پیش از آن که آوازه خوان شویم

بر شاخه ای تکیده از تکیه گاه خویش

جان واسپردیم

به خاطر دارم پیام شان را، سرنوشت شان را،

آری …

و همیشه درگذرگاه خاطرم درگذر است

آوازهای صامت سینه سرخان سینه بر سیخ و

تجسد آرزوهای بیست و دو سالگان سینه بر سنگ

و از تکرار یادشان شاید

پیش از آن که شاعر شوم

بیست و دو ساله بمیرم.

آمین!

۲۱ تير ۱۳۹۸ – ۱۲ جولای ۲۰۱۹