تهران؛ شب‌های روشن

خورشید شَعیری
تهران، اتوبان آزادگان، دوشنبه شب ۹ آبان: «قسم به خون یاران، ایستاده‌ایم تا پایان» • گزارش میدانی از فضای این روزهای تهران، و گفت‌وگو درباره جنبش «زن، زندگی، آزادی». همه می‌گویند ایران دیگر ایرانِ قبلی نیست.

غرب تهران؛ پرده اول
اینجا یک محله کوچک در غرب تهران است. روزهای نخست اعتراض‌ها ساکت و آرام بود اما حالا در آبان‌ماه مردمش به جنبش پیوسته‌اند. در نهمین روز آبان‌ماه ۱۴۰۱ مانند هر شب، چراغ خانه‌ها یکی یکی خاموش می‌شود و مردم شعارهایی برای مخالفت با حاکمیت جمهوری اسلامی سرمی‌دهند. صدای جمعیت که زیاد می‌شود، ناگهان یک سکوت غیر طبیعی کوچه را فرا می‌گیرد. تنها چند ثانیه بعد، این بانگ برمی‌خیزد: «یا الله، حزب الله».

دیوارنویسی در تربت جام: «زن زندگی آزادی حکومت شورایی». منسوب به دهم آبان ۱۴۰۱
یگان ضد شورش و جمعیت بسیجی‌های لباس شخصی به محله حمله کرده‌اند. با سر و صدای زیاد و از موضع قدرت شعار می‌دهند. یک دسته می‌گوید «یا الله» و دسته مقابل با «حزب الله» پاسخش را می‌دهد. صدای موتورهایشان را در می‌آورند. یک صدای عجیب هم همراه‌شان است؛ صدای پارس سگ. آن‌ها همراه خودشان سگ‌های آموزش‌دیده نگهبان (شکاری) آورده‌اند. یکی یکی پای پنجره هر خانه می‌روند و فریاد می‌زنند: «بیا پایین… تخم داری بیا پایین…».

روی خانه‌ها لیزر می‌اندازند. با باتون‌هایشان به در خانه‌ها می‌کوبند. برخی از ساکنان محله رفته‌اند روی پشت بام‌هایشان اما حواس نیروهای امنیتی جمع است. صدای شلیکی بلند، یک کوچه کوچک را شبیه آخرالزمان می‌کند. در کوچه گاز اشک‌آور شلیک می‌کنند و بعد دوباره صدای گاز دادن موتورها را در‌می‌آورند. سگ‌ها جلوی در خانه‌ها پارس می‌کنند. از پنجره‌ها جسته و گریخته صدای «بی‌شرف»…، «بسیجی برو گمشو…» و «مرگ بر بسیجی» به گوش می‌رسد.

این اما همه ماجرا نیست. هم‌زمان با حمله به محله‌های کوچک تهران، آن‌ها در حال پروژه‌ساختن برای انتقام‌گیری از مرگ یک بسیجی در شهرک اکباتان هستند. آن‌جا مغازه‌ها را مجبور کرده‌اند که تعطیل کنند. شیشه برخی مغازه‌های دیگر را شکسته‌اند؛ روی مردم لیزر سبز رنگ انداخته‌اند و برخی را آنقدر کتک زده‌اند که خون روی زمین جاری شده است. با بلندگو مردم را تهدیده کرده‌اند و گفته‌اند: «پایش که بیفتد ناموسمان را هم قربانی می‌کنیم».

تنها دو روز از عملیات در کوی دانشگاه تهران گذشته است. صبح روز هفتم آبان ماه فرمانده سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در مراسم تشییع کشته‌شدگان شاهچراغ گفته بود:‌ «امروز روز پایان اعتراضات است و دیگر به خیابان نیایید». او گفته بود که «جوانانِ فریب خورده تعدادتان اندک است. شرف خود را به آمریکا نفروشید. لباس سربازان آمریکا را از تنتان بیرون بیاورید».

بلوار کشاورز؛ پرده دوم
صدای بوق ممتد، غرش موتورهایشان و صدای هیاهوی جمعیتی از دور توجهم را جلب می‌کند. تصور می‌کنم معترضان توانسته‌اند جمع شوند و یک‌صدا شعار دهند اما چند لحظه بعد عده‌ای لباس شخصی‌ها را می‌بینم که سوار بر موتورهایشان به یگان ویژه، «سلام» می‌دهند.

چشمم می‌افتد به چند تن دیگر از معترضان که یک‌دیگر را نمی‌شناسیم؛ هاج و واج مانده‌ایم. بدون رد و بدل شدن کلامی همدیگر را می‌فهمیم. خشم جمعیت معترض را می‌بینم. نیروهای امنیتی، روش معترضان برای اعتراض را دزدیده‌اند تا به هم روحیه بدهند، با سر و صدا کردن و هوار زدن و بوق ممتد موتورهایشان. پرچم‌هایی با چوب بسیار دراز دست‌شان گرفته‌اند که روی آن شعارهای مذهبی به عربی نوشته شده است. این اما چهره شهر نیست. این چهره‌ای ساختگی‌ست که بزرگ‌ترین بخش تهران آن را باور ندارند.

پایتخت، بدون رتوش
گیت‌ها و ایست‌های بازرسی متعددی در خیابان‌های تهران ایجاد کرده‌اند. تلاش می‌کنند تا نمایش عظیم‌تری از قدرت برپا کنند اما: زنان بدون روسری در خیابان‌های پایتخت راه می‌روند. دیوارهای هر کوی و خیابانِ شهر با رنگی سیاه تزئین شده است؛ شعاری علیه جمهوری اسلامی بر آن‌ها نوشته شده یا شعارهایی را با رنگ سیاه پوشانده‌اند.

نیروهای نظامی و انتظامی در گذرگاه‌ها و میادین اصلی تهران همواره آماده‌باش هستند. بوی گاز اشک‌آور تا حد زیادی عادی شده است. ماشین‌های بزرگ‌پیکر یک‌دست سیاه نظامی‌ها در هر گوشه شهر گشت‌زنی می‌کنند. صدای بوق خودروها یک لحظه قطع نمی‌شود. ساعت ۹ شب، چراغ خانه‌ها یکی یکی خاموش می‌شود و صدای شعارهای ضد حکومتی بلند. صدای بوق خودروها دیگر آزاردهنده نیست و مردم با نگاه موافق یک‌دیگر را تایید می‌کنند.

اما پس از ۴۵ روز اعتراض پیوسته، تغییرات کمتر دیده‌شده تهران کدام است؟

این‌ها بر اساس مشاهدات گزارش‌گر «زمانه»، پرس‌وجو از برخی از ساکنان تهران که به شکل تصادفی انتخاب شده‌اند و راستی‌آزمایی با تکیه بر اظهارات کاربران شبکه‌های اجتماعی از جمله توییتر به دست آمده است.

♦یک: نپوشیدن روسری در تهران در یک توافق ناگفته، «رسمی» شده است. زنان، دیگر روسری را دور گردن‌شان نمی‌پیچیند. دوره تظاهر به افتادن سهوی حجاب گذشته و دوره‌ای تازه پدیدار شده است.

♦دو: پیش از این توافق ناگفته، حاکمیت تلاش بی‌وقفه‌ای می‌کرد تا شعار «حجاب، معصونیت است» را در مغزها و قلب‌ها بکارد و برای جامعه درونی کند. پس از برداشتن روسری‌ها از سر، تا به حال خبری از متلک‌پرانی، دست زدن بدون اجازه به زنان یا نگاه آزاردهنده به گوش نمی‌رسد.

♦سه: کاربران شبکه‌های گزارش تازه‌ای از پیامک احضار خودرو برای کشف نداده‌اند. جست‌وجوی این گزارشگر برای یافتن موردی تازه از پیامک احضار خودرو به نتیجه نرسید. در این باره اما همچنان شایعاتی وجود دارد.

♦چهار: گشت ارشاد در عمل در تهران عملاً جمع شده و زنان معترض چشم در چشم نیروهای امنیتی و نظامی که در امکان عمومی مستقر شده‌اند، بدون روسری تردد می‌کنند. البته نباید نادیده گرفته شود که در فصل‌های پاییز و زمستان و هم‌زمان با سرد شدن هوا، به شکل سنتی حضور نیروهای گشت ارشاد کم‌تر می‌شود.

♦پنج: کوچه و خیابان در تهران امن‌تر به نظر می‌رسد؛ گزارش‌ها از کیف قاپی، دزدیدن گوشی یا خفت‌گیری به شکل محسوسی کاهش داشته است.

جنبش انقلابی؟
با چند نمونه تصادفی در سنین و جنسیت‌های مختلف، پرسش‌هایی را مطرح کردم که امروز برای بسیاری از شهروندان ایران و ایرانیان خارج از کشور به صورت جدی مطرح است. این پرسش‌ها یکسان است و از افرادی پرسیده شده که حتما در اعتراض‌های خیابانی حضور داشته‌اند.

آیا شما فضای امروز جامعه ایران را «انقلابی» توصیف می‌کنید؟
مشاهده شما از خیابان نشان می‌داد چه قشر، جنسیت یا گروه سنی بیشتر در خیابان هستند؟ به نظر شما جنبش محصول فعالیت قشر یا نسلی با سنین خاصی است؟
به گمان شما برخورد و رفتار نیروهای امنیتی و سرکوبگر با اعتراض‌های پیشین تفاوتی داشت؟ به شکل جمعی چطور؟ یعنی سیستم کنترل آن‌ها تفاوتی با گذشته داشته است؟
برخی معتقدند رهبر یا سر نداشتن این جنبش ویژگی این روند است؛ به نظر شما اگر چنین جنبشی رهبر می‌داشت، چه ویژگی‌های آن برجسته می‌شد و چه بخش آن کمرنگ‌تر می‌شد؟
به نظر شما بازداشت گسترده فعالان سیاسی، در کم شدن حضور مردم در خیابان چطور تاثیر گذار خواهد بود؟
به نظر شما شعارنویسی، بوق زدن ماشین‌ها و شعار دهی از منازل در ساعتی مشخص چه تاثیری خواهد داشت؟ آیا فقط تخلیه انرژی‌ست یا به امتداد جنبش کمک می‌کند؟
− هانیه فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد رشته برق از دانشگاه صنعتی شریف است؛ او همه روزهای اعتراض‌های معطوف به «زن، زندگی، آزادی» را در دانشگاه گذرانده است. هانیه می‌گوید: «به نظر من این‌روزها در شرایط “آستانه انقلاب” هستیم. خاستگاه این انقلاب هم طبقه متوسط و در سنین جوان‌تر است». به گمان او «ارزش‌هایی همچون آزادی در این روند پررنگ‌تر است و مردم آزادی در زندگی می‌خواهند. خشونت و برهم زدن نظم عمومی به وضوح در این شرایط دیده می‌شود که این هم یکی از وجوهی‌ست که به استناد آن می‌توان فضا را انقلابی توصیف کرد. از سوی دیگر زمینه‌های رفتار انقلابی هم در جامعه امروز وجود دارد. تضعیف اقتصاد و فراگیر شدن فقر هم مهم‌ترین زمینه آن است».

به گمان او تنها موضوعی که این اعتراض‌ها به عنوان انقلاب کم دارد، «رهبر داشتن» است. به نظر او «پیمانه تحمل مردم پر شده است. خشم عمومی برانگیخته شده است. در چنین شرایطی نیازی به رهبر وجود ندارد؛ چون خشم خودش برای مدیریت عمومی کافی‌ست. هرچند در این روزها فقدان رهبر و حزب به شکلی جدی دیده می‌شود؛ چرا که این روزها جنبش نیاز به تغییر سطح دارد. در نقاط حساس برای تصمیم‌گیری و لحظاتی که جامعه احساس فرسودگی یا ترس می‌کند، نیاز به یک رهبر واحد و اتاق فکر به شدت احساس می‌شود».

− کوهیار دانشجوی ۲۱ ساله معترض از دانشگاه تهران مرکز است. او معتقد است که «رفتارهای سرکوبگرانه در این روزها نسبت به اعتراض‌های پیشین مانند سال ۱۳۹۸ و ۱۳۹۶ تفاوت چندانی ندارد. استفاده از سلاح گرم، تبلیغ‌های صدا و سیما، حمله نیروهای ضد شورش، شلیک گاز اشک‌آور و… در تجربه‌های قبلی هم وجود داشته و این روزها نیز دیده می‌شود. سناریوها و روش‌ها قدیمی و خشونت‌آمیز و مرگ‌بار است.»

او متولد سال ۱۳۷۹ است و خودش هم هم‌سن و سال معترضان دهه هشتادی محسوب می‌شود. در پاسخ به این پرسش که «به نظر شما جنبش محصول فعالیت قشر یا سنین خاصی است»؟ می‌گوید: «این وضعیت به طور کلی بیشتر از هر چیز محصول شرایط اقتصادی‌ست. اوضاع اقتصادی هم به این شکل نیست که تنها بخش خاصی از جامعه را متأثر کند. محدود و محصور به قشر یا سن خاصی نیست. هرچند که زنان این راه را آغاز کردند و هنوز هم با شجاعتشان بیشتر در چشم هستند؛ چون ما قبلا ندیده بودیم که زنان این‌طور بی‌باک، بدون حجاب در خیابان بیایند. اما همین‌طور که می‌بینید، از فوتبالیست و خواننده گرفته تا پزشک و معلم معترض هستند؛ چون مردم دیگر طاقت ندارند.»

− بهروز دانشجوی ۳۶ ساله دوره دکتری فیلم‌سازی است. او می‌گوید همه تصاویر را شبیه یک فیلم می‌بیند و آرزو دارد که کاش می‌توانست یک مستند از روی این جریان‌ها بسازد. به عقده او بازداشت نخبگان، فعالان مدنی و روزنامه‌نگاران تاثیر محدودی روی خشم عمومی دارد. او معتقد است که شیوه جمهوری اسلامی از گذشته تا به حال تفاوت چندانی نکرده و هنوز هم آن‌ها در تلاش هستند تا بازداشت گسترده، بین عموم رعب و وحشت ایجاد کنند. در حالی که بعید است که دیگر چنین اتفاقی رخ دهد. مردم درگیر فقر هستند.

− نغمه هفده ساله است. لباس فرم دانش‌آموزی بر تن دارد و مقنعه‌‌اش را دور گردن انداخته. شاد و سرخوش است، و از اراده‌اش برای مبارزه تا پای جان می‌گوید. از او می‌پرسم به نظرش بوق زدن و دیوارنویسی چه اثری دارد؛ می‌گوید: «فکر نمی‌کنم خیلی مهم باشد؛ یعنی از نظر عملی تاثیری ندارد؛ اما از نظر روحی چرا؛ چون با این روش مردم متوجه می‌شوند که تنها نیستند. اعتراض زنده می‌ماند؛ چون این مدل بوق زدن عادی نیست و به سمت برهم زدن نظم عمومی پیش رفته است». گفت‌وگوهای من به آنچه در بالا بیان شد، محدود نمی‌شود. به نظرم برآیند آنها این است که امید انقلاب در دل مردم زنده است. مردم مانند جنبش‌های پیش، پس از گذشت روزها از آغاز آن ناامید نیستند. درست خلاف اعتراض‌های عمومی دیگر که بغض غم و ناامیدی با یک سرکوب گسترده، در دل مردم می‌نشست، حالا گروه‌های مختلف امیدوارند. مردم فکر می‌کنند: ممکن است یک فاصله بین اعتراض‌ها بیفتد و آن را طولانی کند، اما ایران دیگر به حالت قبلی بازنخواهد گشت.

برگرفته ای از سایت رادیو زمانه، ۳ نوامبر ۲۰۲۲