برای یک زندگی معمولی؛ کدام مقدم است: رهبر یا تشکیلات؟

اسماعیل نوری علا
فرنگی ها در بحث های خودشان، در مورد دو تا مفهومی که بدون هم شکل نمی‌گیرند از اصطلاح داستان مرغ و تخم مرغ استفاده می‌کنند. یعنی به یک پرسش پاسخ ناپذیری اشاره می‌کنند مبنی بر اینکه اول تخم‌مرغ بوده که بعد تبدیل به مرغ شده، یا اول مرغ بوده که تخم گذاشته. به نظرم می‌رسد که در بحث‌های ما راجع به آلترناتیو و رهبری هم همین داستان مکرراً باز گفته می‌شود. در روند مبارزه، این رهبر است که آلترناتیو را به وجود می‌آورد؟ یا آلترناتیو است که رهبر را انتخاب و معرفی می‌کند؟ پاسخ به این پرسش بحث های گوناگونی را هم به وجود آورده. مثلاً عده‌ای می‌گویند که: کسی که به عنوان یک چهره مرکزی اپوزیسیون، که دارای کاریزمای سکولار هم هست، توانسته باشد خودش را به مردم بشناساند و بعد عده‌ای را به همکاری دعوت بکند، خود به خود می تواند آلترناتیو را بسازد. عده‌ای هم اعتقاد دارند که، نه برای پیدایش آلترناتیو، در ابتدا نیاز چندانی به وجود یک رهبر نیست. و می‌توانند عده ادی دور هم جمع شوند بعد دعوت کنند از بین خودشان یا از بیرون، کسی را که شایسته رهبری می دانند.

هر دو تا این نوع شکل رهبری هم در کشورهای مختلف دنیا انتخاب شده. اما نظر ما بیشتر به اپوزیسیون سکولار دموکرات و غیرایدئولوژیک، حکومت اسلامی است. به این اپوزیسیون، الان با توجه به اوضاع در هم ریخته داخل کشور و جو پریشان بین المللی، بیشتر از همیشه ناگزیر است که به آلترناتیو فکر کند، دست به ساختن آلترناتیو بزند. حالا اسم این آلترناتیو را می خواهند بگذارند «دولت موقت» «دولت سایه» یا هر چیز دیگری. مسئله برنامه ریزی و تمرین و آمادگی است. در این زمینه بد نیست به این نکته توجه کنیم که به خاطر وجود شخص شاهزاده رضا پهلوی، اغلب فعالان سیاسی با همان نوع اول، یعنی رهبری تک نفره، که اشخاص را گرد هم می‌آورد و آلترناتیو را می‌سازد، توجه دارند. چرا که معتقد هستند که این شاهزاده را هم تمام ایرانیان و اکثر جهانیان می‌شناسند. آدمی است بروز، با میراثی که از رضاشاه و پدرش برده، معتقد به سکولار دموکراسی و با جذابیتی که مجموعاً در او وجود دارد. همه این عوامل باعث می شود تا این تصور، در بخشی از اپوزیسیون قوت بگیرد که اگر شاهزاده پا به میان بگذارد و رهبری را اعلام کند، کار تمام است. از طرفی دیگر شخصیتی را داریم مثل آقای مهندس حسن شریعتمداری، که فرزند آیت الله العظمی شریعتمداری است یعنی همان روحانی سرشناسی که با ولایت فقیه مخالفت کرد و به جرم توطئه علیه خمینی دستگیر و تحقیر شد، در همان اوضاع هم جهان را ترک کرد. مهندس شریعتمداری را هم عده ای می شناسند. اما او همراه با مخالفت با استفاده از یک چهره کاریزماتیک، اعتقاد دارد که اگر عده‌ای دور هم جمع شوند و آلترناتیو را بسازند آن وقت، رهبرشان خود به خود مشخص خواهد شد. در مورد شاهزاده رضا پهلوی هم می‌گویند که، اگر که لباس شاهزادگی و استثنایی بودن را از تن آقای رضا پهلوی هم در بیاوریم، و او را به مثابه یک شهروند، مثل خودمان بکنیم آن وقت این شهروند می‌تواند به جمع بقیه بپیوندد و شرکت بکند. بد نیست به یک تکه ای از سخنان مهندس شریعتمدای گوش بکنیم.

حسن شریعتمداری: ببینید رهبری، معمولاً موقعی به کار می‌رود که ما جماعتی را محتاج می دانیم که راه خودشان را نمی‌توانند تشخیص بدهند و به چاه خواهند افتاد و قدم قدم شخصی باید آنها را یا به هم وصل کند و یا اینکه راهنمایی کند. مشاهدات من و دوستان من در دهه های اخیر نشان می‌دهد که، جامعه مدنی پویایی داریم که راه و چاه را خوب می‌داند و به خاطر اینکه در یک محیط غیردموکراتیکی است فقط از سازماندهی مبارزات خودش عاجز است و نمی گذارند و آنها را منفرد و پلاریزه نگه می دارند. این کمبودی است که در جامعه است. جامعه احتیاج به یک رهبر کاریزماتیک، فرهیخته که آنها را به هم وصل بکند و یک غیرت ملی در آنها وجود بیاورد و آنها را قدم قدم پیش ببرد، ندارد. مضافاً بر اینکه رهبران کاریزماتیک بعدش یک دموکراسی از درون این رهبری کاریزماتیک بیرون آوردن، هر چند نمونه هایی مانند ماندلا دیده شده، ولی بسیار بعید و سخت است.

همانطور که می‌بینید، آقای شریعتمداری در واقع می گوید: اگر امر مشترکی بتواند آدمیان موجهی را کنار هم بنشاند و آنها را وا دارد تا دست به ساختن آلترناتیوی بزنند، در آن صورت سازندگان و اعضاء این تشکل براحتی خواهند توانست بر اساس مصالح و منافع مردم کشور، کسی را از میان خودشان یا بیرون ار جمع بعنوان چهره  شاخص و رهبر جنبش سکولار دموکراسی پیدا کنند و بر صدر بنشانند. نکته جالب اینکه، که اتفاقاً شاهزاده رضا پهلوی هم شخصاً عقیده‌ای نظیر مهندس شریعتمداری دارد. بد نیست به بخشی از سخنان ایشان که در ظل آن پیام نوین گفته شده هم گوش بکنیم.

رضا پهلوی: من از واژه باور به جای امید استفاده می کنم و خود باور دارم که رسیدن به آزادی و رفاه، تنها با تلاش تک تک ما و قبول این مسئولیت میهنی میسر است. این مسئولیت بر دوش یک فرد یک گروه یا یک جریان نیست، بلکه بر دوش همه ما است. امروز تک تک شما باید به این پرسش حیاتی در قلب خود پاسخ دهید: که کجای این خط کشی روشن ایستاده‌اید؟ طرف تاریکی، تباهی، فساد و سرخوردگی؟ یا طرف نور، زندگی امید، رفاه و آبادانی؟ کدام طرف ایستاده‌اید؟ طرف جمهوری اسلامی یا طرف ایران؟ برای نجات ایران، حاضر به انجام چه کاری هستید؟ از نخبگان و نیروهای سیاسی می‌پرسم کجا ایستاده اید؟ آیا چیزی جز آزادی و حکومت مردم بر مردم می خواهید؟ آیا راهی جز همکاری همدلانه برای بازپسگیری کشورمان از اهریمن می شناسید؟ امروز روز انتخاب است. من به همه نیروهای سیاسی دموکراسی خواه، فارغ از گذشته و گرایش سیاسی شان، دست یاری دراز می‌کنم و می‌خواهم، با کنار گذاشتن اختلافات و خود بزرگ بینی و برتری جویی روی یک هدف متمرکز شوند، نجات ایران. تاریخ و آیندگان، شما را به قضاوت خواهند کرد که در حساس‌ترین روزهای این خاک پاک، کدام طرف ایستادید؟

در واقع در همه این موارد، چه در نظر مهندس شریعتمداری چه در نظر شاهزاده، ما با نظریه «رهبری مشترک» سر و کار داریم. ابتدا جمع شدن افراد موجه، و سپس انتخاب رهبر از میان خودشان. پس مشکل در چیست؟ به نظر من باید به این نکته توجه کرد، مهندس شریعتمداری می‌گوید آقای «رضا پهلوی»، و نه «شاهزاده رضا پهلوی» باید بعنوان یک شهروند، در جمع موجه ها عضو بشود و تابع نظر اکثریت باشد. شاهزاده هم می‌گوید: نه۹، اول شما بروید تشکیلات خودتان را بدهید و بسازید بعد من اگر دیدم این موافق الگوی مورد نظر من است، من آن را تایید می‌کنم. فکر می‌کنم هم اندیشی در مورد وضعیت کنونی، جزو دستور کار حزب ما هم هست. ما این وسط چه می‌گوئیم و باید چه کار کنیم؟ اجازه بدهید بحث ما آغاز شود تا شاید در پایان آن موضع روشن تری را برای حزب خودمان به ارمغان داشته باشد.

ویدیوی کامل این برنامه در لینک زیر: