جمشید صلح جو
نظام آموزشی را میشود کارخانه ساختن آدم اجتماعی به حساب آورد. فرهنگ، علم، فلسفه و هنر از طریق نظام آموزشی از نسلی به نسل بعدی منتقل میشوند و همین نظام آموزشی بر اساس یک الگوی آموزشی خاص، انسان های نسل بعدی را می سازد و به جامعه می فرستد.
الگویی که صاحبان قدرت در یک کشور برای نظام آموزشی آن کشور انتخاب کردند. حالا این الگو می تواند یا مطابق و برگرفته از طبیعت انسان باشد و یا می تواند بی اعتنا به این طبیعت و در راستای ساختن انسانی باشد که با این طبیعت بیگانه است و باید از یک الگویی غیر طبیعی و تحمیلی پیروی کند. شاید بشود به الگوی اول گفت الگوی «طبیعی» و به الگوی دوم گفت الگوی «ایدئولوژیک». الگوی طبیعی که امکان یک امکان زندگی معمولی را فراهم میکند در راستای شکوفایی طبیعت انسان پیش میرود. اما الگوی ایدئولوژیک میخواهد طبیعت انسان را از بیرون مهار کند و تغییر بدهد. چون ایدئولوژی مجموعهای از باورها و ارزشها است که از دل طبیعت انسان بیرون نمی آید و چارهای ندارد جز اینکه بر انسان تحمیل بشود. ایدئولوژی ها عموماً از جهان بینی های غیرعلمی و ایدههای کلی نسبت به جهان و نقش انسان در آن ساخته می شوند. بیاید باهم به چندتا از تضادهای بین این دو الگو یک نگاهی بیاندازیم.
در الگوهای طبیعی هدف زمینهسازی برای زیستن انسان در یک جامعه باز و پر تنوع و مداراگر است. آموزش مبتنی بر طبیعت انسان بخصوص در کشورهای توسعه یافته و سکولار، همیشه در راستای تربیت نسلی کنشگر، پرسشگر، انتخابگر، جستجوگر و منتقد، گام برمی دارند. اما در الگوی ایدئولوژیک، هدف همانندسازی شهروندان و محدود کردن آنها در قالبهای بسته و کوچک است و تمام تلاش این الگو این است که نسل های آینده را در چارچوبی بسته و مشخص تربیت کند. به عبارت دیگر هدف یک جامعه ایدئولوژیک یا بهتر بگویم در مدیریت اجتماعی ایدئولوژیک، پرورش گونه خاصی از تفکر و انسان است که مجری و حامی آن گفتمان ایدئولوژیک باشد. مبنای نظام آموزشی مطلوب در چنین حکومتی این است که افراد مطیع باورمند به اصول تعریف شده، تهی از تفکر انتقادی و پیرو و خادم هیئت حاکمه پرورش بدهد. اما تفاوت بزرگ دیگر این دو سیستم آموزشی این است که هر کدام از آنها دیدگاه متمایزی نسبت به مقوله آینده دارد. یک سیستم سکولار با مرجع قرار دادن علم و پیشرفت های روز افزون آن، هدف نهایی اش این است که در سایه رفاه، شکوفایی جامعه و سعادت شهروندان آن جامعه را تضمین کند. اما ایدئولوژیها با توسل به یک دوران طلایی که در گذشته ای دور اتفاق افتاده و فضیلت را در رجعت به آن دوره میدانند، در تلاش هستند آینده را تا جایی که بشود به آن گذشته مقدس نزدیک کنند. تفاوت بعدی بین این دو سیستم آموزشی این است که، سیستم ایدئولوژیک با گذشته هم کار دارد. مثلاً در نظام آموزش و پرورش اسلامی فعلی در ایران، از همان سالهای آغازین انقلاب اسلامی، تحریف کتابهای تاریخ، یکی از اولین تغییرات آموزشی حکومت جدید بود. یعنی این حکومت با سیستم ایدئولوژیک آموزشی خودش علاوه بر تحریف کُتب درسی تاریخ، تاریخ کشورمان را به قبل و بعد از اسلام تقسیم میکند و سراسر تاریخ قبل از اسلام را طاغوت، تباهی، ظلم و ناکارآمدی تعریف می کند و اسلام را مبدا آبادانی، توسعه، پیشرفت و شکوفایی همه جانبه به نسلهای آینده معرفی میکند. یکی از دیگر از مشکلاتی که تمام حکومت های ایدئولوژیک در این سیستم آموزشی ایدئولوژیک ایجاد میکنند نگاه امنیتی به الگوی آموزشی کشور است. حاکمان چنین نظامهایی از هرگونه فعالیتی که سیستم حکومتی شان را تهدید می کند، میترسند و بنابراین نگاه امنیتی و اراده سرکوب را حتی به مدارس میکشانند. در کشور ما ایجاد نهاد بسیج در مدارس و تشویق خبرچینی و مامور سازی در بین کودکان زیر سن قانونی، یکی از موارد نه چندان بررسی شده نقض حقوق بشر و سوء استفاده از کودکان است. همانطور که گفتیم این نگاه امنیتی میدان سرکوب را به درون مدارس هم کشانده و اخیراً میبینیم که انتقام جنبش آزادیخواهی زنان و دختران ایران زمین و رستاخیز ملی آنان را چطور از دانش آموزان دختر میگیرند. همچنین در الگوهای ایدئولوژیک به جای اینکه هدف آموزشی، مهارت آفرینی و تفکر علمی و فعالیتهای اقتصادی در راستای شکوفایی و رفاه جامعه باشد و به جای اینکه این آموزشها به هدف رسیدن به آزادی و شادی و نشاط انجام بگیرد، که حق طبیعی هر انسانی است، فضیلت فقر، شهادت، تقوا، تزکیه از گناهان و آمادگی برای جهان پس از مرگ است که تدریس میشود. اما در عصر ما عامل تازه ای رخ داده که اساس نظام های ایدئولوژیک را به خطر انداخته. یکی از عواملی که پایداری جوامع ایدئولوژی زده را تضمین میکند، وابستگی جامعه و بی خبری انسان های درون آن از دیگر جوامع و به خصوص عدم اطلاع کافی از الگوهای آموزشی طبیعی در جوامع مدرن است. در نتیجه سردمداران ایدئولوژی ها می کوشند که به دور جامعه خودشان دیوار بکشند و ارتباط درون را با بیرون قطع کنند. امروزه در عصر ارتباطات شرایط بکلی عوض شده و مردمان بسته ترین جوامع هم از آنچه در سایر نقاط دنیا میگذرد، باخبر هستند. در نتیجه در سایه پیشرفت ارتباطات، نظام های ایدئولوژیک در معرض انقراض قرار گرفتند. اما متاسفانه در همین زمان کوتاه که حدودا نیم قرن از آن گذشته، تناقض و تفاوتی که مابین زندگی طبیعی نسل جوان در محیط خانواده و محیط بسته و کنترلشده نهادهای آموزشی جریان دارد، موجب ایجاد فضائی دوگانه و کاملا متضاد برای این نسل شده و طبیعتا مشکلات و معضلات روحی و روانی بسیاری را هم برای آنها رقم زده.
جوانانی که بواسطه پیشرفت تکنولوژی ارتباطات، شاهد ویژگی های زندگی معمولی در کشور های مدرن دنیا هستند، خواستار زندگی توام با شادی و جشن و ارتباطات آزاد و مدرن هستند. در حالیکه در محیط تحصیلی ناچار به تحمل حجاب و نماز و روزه اجباری و عزاداری های اسلامی و سایر اموری هستند که به واسطه سیستم ایدئولوژیک به آنها تحمیل شده. در مقابل حکومت ایدئولوژیک زندگی معمولی و طبیعی دیگران را تهاجمی فرهنگی میداند و به طرفداران خودش حق دخالت بیجا در امور خصوصی مردم داده و بر تن بی قواره این رفتار اهانت آمیز و تجاوزگرانه لباس الهی پوشانده و اسمش را گذاشته «امر به معروف و نهی از منکر» و مبارزه با «تهاجم فرهنگی». برای این کار حتی با اختصاص بودجه های کلان به نهادهای سرکوب و سازمانهای فرهنگی، تلاش میکند تا از پیوستن بخش های مختلف جامعه به رنسانس فکری و فرهنگی و نهادینه شدن گسترده ارزشهای مدرن در جامعه ایرانی جلوگیری کند. و حتی با گماشتن افسران جنگ نرم در مدارس و تغییر مواد درسی و علم زدایی از علوم انسانی و اجتماعی و تاریخی مورد تدریس در مدارس کشور، تلاش میکند تا جلوی پیشرفت جریان و جنبش قدرتمند ایدئولوژی گریز را بگیرد.
اما خوشبختانه نه تنها این تلاشها و علاوه بر آن تلاش در جهت امت سازی نسل آینده به نتیجه مطلوب حکومت نرسیده، بلکه تازه همین دخالت ها و آزارها به جنبش بیداری ایرانیان انجامیده. و نسلی آزادیخواه و مبارز را پرورانده که پتانسیل و انگیزه کافی برای به زیر کشاندن حکومت جهل و بر ساختن حکومت سکولار دموکرات را دارند.
ویدیوی کامل این برنامه در لینک زیر: