برای یک زندگی معمولی؛ مشکل داشتن مذهب رسمی

اسماعیل نوری علا
در این برنامه قصد داریم در مورد مذهب رسمی در یک کشور صحبت بکنیم. اما قبل از ورود به مطلب لازم است که توضیح بدهیم چرا از «مذهب رسمی» صحبت می کنیم و نه از دین رسمی. بخصوص که در زبان فارسی مرزهای معنایی بسیاری از واژه ها برداشته شده و اشخاص بسیاری عموما تفاوت چندانی مثلا بین دین و مذهب قائل نیستند.

اما در نگاه علمی هر واژه معرف یک مفهوم مستقل است و اگر بخواهیم موضوعی را به صورت مستقیم علمی برقرار بررسی بکنیم نمی‌توانیم نسبت به تفاوت معنایی واژه ها بی تفاوت باشیم. بخصوص که در جامعه شناسی، دین و مذهب یک همسایه سومی هم دارند که به آن می‌گویند «ایمان» یا «باور» ایمان و باور به اعتقاد آدم ها به عالم ماورای عالم عادی مربوط می‌شود که در آن خالق کاینات و دستیارانش حضور دارند و در کالبد آدمی روح دمیدند و این روح پس از مرگ به عالم ماورایی برمی گردد. اما خیلی از کسانی که به عالم دیگر و وجود روح باور دارند، به این حد از ایمان و باور اکتفا نمی کنند و معتقدند که خالق کاینات هدایت آدمیان را در بازگشت درست به آخرت بر عهده دارد. و به این مناسبت کسانی را از میان آدمیان به عنوان پیامبر و رسول خودش انتخاب کرده و بوسیله آنها کار هدایت آدمیان را انجام می‌دهد.

در این صورت باور عام، تبدیل می‌شود به باور خاص. و شخص باورمند علاوه بر اعتقاد به وجود یک عالم دیگر، یکی از مدعیان رسالت را هم بعنوان راهنما انتخاب می‌کند. در اینجا است که باور قلبی به باور دینی تبدیل می‌شود و دین بوجود می آید. هر دین بر حول محور یک مدعی یک رسالت ساخته می‌شود. دین ابراهیم، دین موسی، دین عیسی، دین محمد و دین بهاالله تا زمانی که کسی مدعی پیامبری شده زنده است، ادیان کم و بیش یکپارچه هستند. اما بمحض درگذشت پیغمبر بین باورمندانش اختلاف نظر رخ می‌دهد و شعبه های مختلفی به وجود می آید که مذهب خوانده می‌شود. مثلا دین محمد که به آن می‌گویند اسلام با مرگ پیغمبر اش اول به مذاهب سنی و شیعه تقسیم می شود و بعد در هر یک از این دین شعبه تقسیمات جدیدی رخ می‌دهد. بطوری که ۷۰۰ سال پس از مرگ پیغمبر اسلام.صحبت از وجود ۷۲ مذهب اسلامی می‌شود. یکی از تفاوت های اصلی مذهب با دو مفهوم باور و دین در این است که نه باور و نه دین هیچکدام نه نهاد اجتماعی محسوب می شوند و نه تشکیلات دارند و نه خدمتگزار هستند. در حالی که مذهب هم حوزه ، هم مدرسه و هم قبور متبرکه دارد و هم خدمتگزار دارد. و به همین دلیل هم یک نهاد اجتماعی محسوب می شود. حالا توجه کنیم که مردمان بعضی از کشورهایی که دارای مذهب رسمی هستند، که البته بعضی ها به غلط می گویند دین رسمی، در قانون اساسی شان یک مذهب بعنوان مذهب رسمی اعلام شده و سایر مذاهب همان دین فرعی محسوب می شوند. در حالی که مذهب رسمی می‌تواند لزوما مذهب اکثریت نباشد، اما به خاطر اینکه متولیانش در قدرت حکومتی نفوذ دارند، مذهب خودشان را مذهب رسمی کشور اعلام می کنند و کل جامعه را محکوم به ارزش های مذهبی خودشان می‌کنند.

وجود مذهب رسمی می‌تواند در کشورهای مختلف به شدت متفاوت باشد که البته این بستگی دارد به شرایط قانونی، تاریخی و فرهنگی خاص هر کشور. در بعضی از کشورها ممکن است هیچ مذهب رسمی وجود نداشته باشد و دولت به صورت سکولار فعالیت بکند، به این معنا که هیچ دین خاصی را ترویج یا حمایت نکند. در این کشورها معمولا اصل آزادی مذهبی رعایت می‌شود. به این معنا که افراد آزادی دارند تا هر مذهبی، از هر دینی را که می‌خواهند بپذیرند یا اصلا هیچ دینی را نپذیرند و بدون دخالت دولت عمل کنند. از طرف دیگر در کشورهایی که مذهب رسمی دارند، دولت به صورت رسمی به یک اعتقاد خاص تاییدیه می‌دهد و ممکن است مزایا یا امتیازات خاصی را به آن اعتقادات خاص اختصاص بدهد. این مزایا می تواند شامل حمایت مالی، معافیت مالیاتی یا ادغام آموزش مذهبی در سیستم آموزشی باشد. علاوه بر این، مذهب رسمی می تواند بر تصمیم گیری ها، قوانین و نهادهای اجتماعی کشور تاثیر بگذارد. ایران هم یکی از محدود کشورهای جهان است که دارای مذهب رسمی است و در نتیجه ارزش های تشیع یک۲ امامی و آخوند هایش هم به مردم تحمیل می‌شود. به علت وجود همین مذهب رسمی است که زنان باید حجاب داشته باشند. یا مثلا اینکه هیچ زنی حق قاضی شدن یا رئیس جمهور شدن را ندارد. یا اینکه سنی های مقیم ایران شهروند درجه دو محسوب می شوند. و البته خیلی دیگر از موارد نقض حقوق بشر که به واسطه همین مذهب رسمی بر مردم ایران تحمیل شده. یک۲۰ سال پیش ایرانی ها تلاش کردند در جریان انقلاب مشروطه مسئله داشتن مذهب رسمی را کنار بگذارند. اما زور آخوندهای دوازده امامی بیشتر بود و آنها توانستند با افزودن یک متمم بر قانون اساسی مشروطه، مذهب رسمی خودشان را مذهب رسمی ایران کنند و عاقبت هم در انقلاب یک۳۵۷ خود حکومت را به دست گرفتند و وجود مذهب رسمی در دوران آنها نه به صورت متمم بلکه به صورت یک اصل تعیین کننده در داخل قانون اساسی این حکومت درآمد. همانطور که در برنامه های قبلی گفته شد، مذهب هم نوعی ایدئولوژی است. البته یک ایدئولوژی باورمند به عالم غیب و روح، و از این بابت بین این نوع ایدئولوژی و ایدئولوژی های غیرمذهبی مثل کمونیست، سوسیالیست، سوسیال دموکراسی، نئولیبرالیسم و غیره تفاوت وجود دارد. اما بهرحال ایدئولوژی رسمی معمولا در سیاستها، قوانین، آموزش و سایر زمینه های اجتماعی و فرهنگی کشور تاثیر وسیع و عمیقی دارد. و زندگی آدم ها را با ارزش ها و مقتضیات خودش تعیین می‌کند و شامل مجموعه اعتقادات، ارزش ها، مفاهیم و هدف هایی است که حکومت آنها را برای هدایت و کنترل جامعه ترویج می‌کند. بنابراین ایدئولوژی رسمی، چه مذهبی باشد و چه غیر مذهبی، در تعیین سیاست ها، قوانین و تصمیمات حکومت تاثر گذار است.

خوب معلوم است در  حکومتی که دارای مذهب یا ایدئولوژی مذهبی باشد, هرگز نمی‌شود زندگی آزاد و معمولی داشت. و باز هم معلوم است که یک حکومت «سکولار دموکرات» همانطور که از اسمش پیداست فاقد مذهب یا ایدئولوژی مذهبی است و برای آن رسالتی وجود ندارد که بخواهد در راستای آن شهروندان آن کشور را مجبور به پذیرش باورها و اعمال مذهبی خودش بکند. امروزه معنای سکولاریسم شامل جدایی کامل حکومت از همه ایدئولوژی‌های مذهبی, غیرمذهبی و ضد مذهبی است و می‌شود گفت یک حکومت سکولار دمکرات قبل از هر چیزی یک حکومت غیر ایدئولوژیک و غیرمذهبی است و از قدرت خودش برای تحمیل ارزش های یک ایدئولوژی یا یک مذهب استفاده نمی کند و زندگی جاری در سایه آن را دیگر نمی‌شود یک زندگی غیر معمولی دانست.

ویدیوی کامل این برنامه در لیتک زیر: