یکی از تفاوت های جوامع عادی دموکرات با جوامعی که دچار زندگی غیر معمولی هستند، کارکرد و نقش اعتصابات کارگری در این جوامع است. در کشورهای دموکراتیک حق اعتصاب کردن به صورت های مختلفی به رسمیت شناخته میشود و اعتصابات کارگری، یک شکل قانونی از اقدام جمعی محسوب میشود که توسط گروهی از کارگران برای ابلاغ نارضایتی یا خواسته های خودشان به کارفرمایان انجام می شود. اعتصاب کارگری شامل توقف سازماندهی شده کار توسط کارکنان، با هدف تحت فشار قرار دادن کارفرما و به منظور برآورده کردن خواسته های آنها است و می تواند به ایجاد شرایط کاری بهتر، دستمزدهای بالاتر، مزایای بهتر، امنیت شغلی و موارد دیگر بیانجامد. در اینگونه جوامع اعتصاب کارگری ابزار مهمی محسوب میشود که کارگران برای مذاکره با مدیریت و دفاع از حقوق و منافع خودشان از آن استفاده میکنند. اما در کشورهای تحت سلطه نظام های سلطه گر و تمامیت خواه مثل ایران، اپوزیسیون یا همان نیروهای مخالف حکومت به اعتصاب کارگری نه به چشم مطالبه حقوق و مزایای بیشتر، بلکه به چشم وسیله ای کارآمد برای متزلزل کردن ارکان کل حکومت مسلط نگاه می کنند. در وضعیت فعلی ایران و با وجود رژیم سلطه گر اسلامی اگر به پیشنهادات و راه حل هایی که خیلی از فعالان اپوزیسیون، برای فلج کردن رژیم ارائه می دهند توجه کنیم، می بینیم که اکثر آنها به پدیده ای به نام اعتصابات سیاسی کارگری، بعنوان وسیله ای برای متزلزل کردن ارکان کل حکومت اسلامی اشاره میکنند و حتی بر تجربههای متعددی از اعتصاب کارگری لهستان تا اعتصاب کارگران شرکت نفت ملی ایران در سال ۵۷ تاکید میکنند. خوب البته میدانیم که در مواردی خاصی در طول تاریخ، اعتصابات کارگری بعنوان کُنشی تاکتیکی برای بی ثبات کردن نظامها و رژیم های سیاسی مورد استفاده قرار گرفته. چون اعتصاب کارگری میتواند اثرات اقتصادی و اجتماعی قابل توجهی داشته باشد و وقتی که به صورت استراتژیک سازماندهی و اجرا بشود، میتواند به اهداف سیاسی گسترده تری حتی فراتر از پرداختن به مطالبات شغلی کمک کند. بیائید با هم به چند نمونه از این اثرات اجتماعی، اقتصادی حاصل از اعتصابات سازماندهی شده نگاهی بیاندازیم:
- این اعتصاب ها با برهم زدن عملکرد عادی جامعه، میتوانند توجه عمومی را به نارضایتی های سیاسی گسترده جلب کنند و به حمایت عمومی از تغییرات سیاسی منجر بشوند.
- اگر اعتصابات کارگری به اعتصابات عمومی منجر بشود و بخصوص اگر شامل کارگرانی بشود که از چندین بخش و در سراسر یک شهر، منطقه یا کشور بطور همزمان اعتصاب کردند، میتواند اقتصاد را فلج کند و رژیم حاکم را برای برآوردن مطالبات سیاسی تحت فشار قرار بدهد.
- اعتصابات میتوانند با تضعیف ثبات اقتصادی یک رژیم، حقانیت حکومت و آنچه را که در زبان آخوندی مشروعیت خوانده میشود را تضعیف کنند و کارگران را به جنبش ها و اعتصابات گسترده تری تشویق کنند. بعنوان مثال اعتصابات در طول قیام های بهار عربی در کشورهایی مثل تونس و مصر، تاثیر زیادی بر سقوط این رژیم ها گذاشتند.
- اعتصابات سازماندهی شده و استراتژیک میتوانند کنترلی را که دولت های مستبد بر مردم دارند به چالش بکشند. شهروندان با سازماندهی و شرکت در اینگونه اعتصابات، امتناع جمعی از پیروی از دستورات دولت را به نمایش میگذارند و هم این میتواند اقتدار رژیم را تضعیف کند.
مثلا در چندین کشور بلوک شرق سابق، اعتصابات کارگری و جنبش های کارگری نقش اساسی در گذار از رژیم های کمونیستی به نظام های دموکراتیک تر را ایفاء کردند. اما در حالی که اعتصابات کارگری میتوانند ابزار قدرتمندی برای نشان دادن مخالفت و تغییر باشند، نمی شود تضمین کرد که اگر چنین اعتصاباتی پدید آمدند، حتما منجر به بی ثباتی سیاسی میشوند. چرا که اثربخش بودن این اعتصابات به عوامل مختلفی بستگی دارد. از جمله میزان حمایت عمومی، ساماندهی و هماهنگی اعتصاب، قدرت جنبش کارگری و وضعیت سیاسی مسلطی که اعتصاب در آن رخ میدهد. بهرحال تجربه نشان داده که رژیم هایی که سطح اعتماد عمومی و مقبولیت پایینی دارند، بیشتر در معرض تأثیرات اعتصابات کارگری هستند و اگر رژیم از قبل با انتقاد و چالش هایی مواجه باشد، اعتصابات می تواند این چالش ها را برای رژیم تشدید کند. در عین حال در جوامعی که با حکومت های خودسر و سرکوبگر، خود حکومت بیش از همه از بروز و گسترش اعتصابات سیاسی کارگری هراس دارد و با تمام قوا از پدید آمدن و گسترش چنین اعتصابی جلوگیری می کند. بطور کلی تجربه نشان داده است که پیدایش همزمان چند وضعیت، میتواند تاثیر اعتصاب سیاسی کارگری را در بی ثبات کردن یک رژیم سیاسی پُر رنگ کنند. شاید بشود گفت که مهمترین این عوامل: وجود جنبش کارگری سازمان یافته و با نفوذ از یک سو و از سوی دیگر وجود منابع کافی برای تامین نیازهای زندگی کارگرانی باشد که دست از کار میکشند و اعتصاب میکنند و در طی این اعتصاب حقوقی دریافت نمی کنند. خوب معلوم است که کارگران اعتصابی باید منابع و حمایت لازم برای ادامه اعتصابشان را در مدت طولانی داشته باشند و طبعا حمایت مالی و لجستیکی کافی میتواند به استقامت و اثربخشی اعتصابات کمک کند. در عین حال اعتصابات باید از همدردی و حمایت عمومی برخوردار باشند. اگر عموم مردم نارضایتی کارگران را درک کنند و با آنها همدلی و همراهی کنند، این اعتصابات به احتمال زیاد بر افکار عمومی علیه رژیم تاثیر میگذارد. به عبارت دیگر اعتصابات کارگری زمانی می تواند تاثیر گذارتر باشند که بخشی از جنبش های اجتماعی یا سیاسی گسترده تری باشند که از تغییر حمایت میکنند. یعنی اگر قرار باشد که اعتصابات کارگری به سرنگونی رژیم منتهی بشوند، باید سایرگروه های اپوزیسیون با اعتصابات کارگری همکاری کنند و یک جبهه متحد علیه رژیم ایجاد کنند. حالا با درک درست از شرایط لازم برای کارآمد شدن اعتصابات کارگری، می شود بهتر ارزیابی کرد که در جامعه کنونی ایران، اعتصابات کارگری تا چه اندازه می توانند بر سرنگونی و برافتادن حکومت فعلی تاثیرگذار باشند؟
ویدیوی کامل این برنامه در لینک زیر: