از عکس تو این قاب طلائی شده بیمار
وز نکبت این قاب، فراری شده دیوار
هر صبح ز لبخند ملیحی که تو داری
آئینه سر طاقچه از خود شده بیزار
در دست تو نالید پیاله سر سفره
که مرگ بر این طالع و این عکس رخ یار!
تصویر ترا محتسبان لوله نموده
کردند به کون همه اصناف دکاندار
گفتند که در قاب طلایش بگذارید
تا از همگان دل ببرد بر سر دیوار
گفتند که باید بشود خوب نمایان
پنهان نشود گوشه ای از عکس ز انظار
چون عکس تو پشت قفسه گم شده بوده
آن هفته جریمه شد علی اکبر نجار
چون عکس تو کج بود به دیوار دکانش
دیروز شده قوچعلی کله پز احضار
چون عکس ترا برده و جدی نگرفته
تعزیر شده کشک فروشی سر بازار!
در رابطه با چون و چرا بر سر عکست
هر روز یکی از کسبه گشته گرفتار
باشد که به دیوار بکوبیم خودت را
با میل و به دلخواه، نه با زور و به اجبار.
هادی. لندن. ۸ دی ۱۴۰۲
برگفته ای از سایت اخبار روز، ۳۱ دسامبر ۲۰۲۳