سپیده قیاسوند
این روزها خيلی ها، با شوقی شرافتمندانه اما ساده انگارانه، خودسوزی سحر خدایاری را به خود سوزی جوان فقیر تونسی تشبیه می کنند که در پی آن اعتراضات مردمی در تونس علیه فساد مالی دولت وقت (و نه حکومت) و انحلال دولت و مجلس ریاست جمهوریِ وقتِ تونس به وقوع پیوست. اما آيا مبانی اين تشبيه يکی است؟
بيائيد فرض کنیم که اعتراضات دستجمعی مردم ایران، با وجود وحشت عمومی ایجاد شده در پی اتفاقات اخیر، همانند آنچه که در سال ۲۰۱۱ در تونس رخ داد، به انحلال دولت و مجلس دوازدهم در ایران بیانجامد. آیا در این صورت حسن روحانی، با تشخیص صلاحیت شورای نگهبان قانون اساسی اسلامی، جای خود را به چه کسی خواهد داد؟ و آیا ریاست دولت جدیدی که ما را به بهاری چون بهارعربی در تونس برساند، به اندازه ی دولت جدیدِ روی کار آمده در تونس استقلال عمل دارد؟!
اگر پاسخ منفی باشد آنگاه می توان پرسید پس اکنون باید منتظر چه باشیم؟ آیا باید چشم انتظار همان اعتراضات و رفتارهای اعتراض آمیز شجاعانه ولی بدون رسيدن به حاصلی خاص باشیم که پیش از این بارها در قالب هائی اصیل و با شکوه از مردم داخل و خارج میهن مان سر زده است؟ آیا سازماندهی و راه اندازی چنین اعتراضاتی سبب چیرگی بر ترس عمومی و یک اعتراض سراسری (و نه صنفی) علیه مشکل عمیق و ریشهدار استبداد در ایران خواهد شد؟
اصلاً بیایید فرض کنیم که همین امروز تمامی ایرانیان داخل و خارج از ایران، همانند همین یک ماه اخیر که خروش اینترنتی و مجازی #من_نفر_پانزدهم_هستم را سر دادهاند حالا هیاهوی هشتگی اینستاگرامی، فیسبوکی و توییتری #دختر_آبی را در صفحات شان راه بیاندازند. یا اصلاً بیایید تصور کنیم که، به فرض محال، مطابق چالش اخیر #بایکوت_ورزشگاه ها، همه ی مردهای داخل ایران، در اعتراض به تبعیض جنسیتی، از این پس به هیچیک از ورزشگاه های ایران پای نگذارند. آنوقت چه روی می دهد جز آنکه، به احتمال محال، با کوتاه آمدن مراجع تقلید در زمینه ی ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاه، به ناچاربخش جداگانه ای در کنجی کوچک و دور در ورزشگاه آزادی، برای نشستن زنان علاقهمند به فوتبال در نظر گرفته خواهد شد. حال آنکه سایر تبعیض های جنسیتی علیه زنان، همچنان در حروف و جملات و پاراگراف های کتاب قانون مجازات اسلامی موج می زند!
در واقع از حرکت های اعتراضی مردم ایران در چند سال اخیر نه تنها امیدی حاصل نشده بلکه این اعتراض ها بر فشارها و کشتارها و شکنجه های حاکمیت نیز افزوده است. چرا که به هر حال قوانین حقوق بشر و قوانین قضایی و جزایی سکولار که در سایر جوامع دنیا مطرح است به طور کامل از طرف مسئولین حکومتی ایران نادیده گرفته شده و جای خود را به قوانین اسلامی داده اند و بر مبنای تأیید مجتهدان و فقهای اسلامی تنظیم شده و می شوند.
بنابراین تا کنون سابقه نشان داده است که شورش ها و اعتراضات صنفی کوچک، اعتراضات حقوق بشری و همچنین اعتراض مدافعین و فعالان حقوق زنان، نه تنها به آزادی و دموکراسی نیانجامیده است بلکه فشار و سرکوب را از جانب زورگویان نظام بیشتر کرده و معترضین و فعالان داخل را بیدفاع تر و مستاصل تر از گذشته باقی گذاشته است.
اما به هر حال، اين نکته نيز واضح است که آزاد شدن از قيد استبداد اسلامی به عملکرد مردمی وابسته است کـه مي خواهند به آزادی و دموکراسی و سکولاریسم دست یابند. در نتيجه چاره ای جز اين وجود ندارد که کمبودها را دريابيم و از اين طريق به چاره جوئی بنشينيم. بخصوص که قصد و هدف من از طرح تمامی نکات بالا صرفاً به چالش کشاندن ذهن شما خواننده ی گرامی ست و بی تردید هر پیشنهاد علمی و عملی، و نه احساسی و برآمده از هیجان، میتواند راه گشای مردم داخل ایران و اپوزیسیون خارج از کشور باشد.
مشکل استبداد اسلامی در ایران، عمیق و ریشهدار است و حاکمیت اسلامی ایران، برای ثبات اقتدار خود به همکاري مردمي که بر آنها حکمراني مي کند محتاج است و، بدون این همکاری، استبداد اسلامی ایران قادر نخواهد بود به بقای «پایه های قدرت سياسی» خود بیاندیشد.
در واقع، به گمان من، برای به زانو در آوردن حاکمیت اسلامی ایران، لازم است ابتدا اراده و اعتماد به نفس در مردم تحت ستم با یادآوری هدف و طراحی روش خردمندانه توسط متخصصین تحصیل کرده (و نه مجریان کم سواد و بی تجربه ی تلویزیون های خارج کشور) تقویت شود و مهارت های لازم برای مقاومت در برابر استبداد نظام به مردم داخل ایران آموزش داده شود. به این منظور امروز لازم است که نیروهای قدرتمند و تحصیل کردهای از خارج از ایران استبدادزده، رهبری جنبش مردمی را در راه برقراری سکولاریسم و دموکراسی بر عهده بگیرند و هسته ها و گروه های اجتماعی مستقلی در داخل ایران شکل دهند.
برای به لرزه در آوردن پایههای قدرت نظام استبدادی اسلامی، لازم است تا طرح استراتژیک خردمندانه ای توسط نیروهای قدرتمند رهبری طراحی و در راستای ايجاد يک آلترناتيو سکولار دموکرات اجرا شود.
اينگونه است که، با مروری بر سابقه ی غم انگیز و بی نتیجه ماندن اعتراضات گذشته، اکنون برای در هم شکستن پایههای قدرت سیاسی اسلامی در ایران، راهی جز همکاری و پیوند میان نیروهای تحصیلکرده ی اپوزیسیون خارج از ایران، که طرفدار برقراری سکولاریسم و دموکراسی در برابر حاکمیت دینی و استبدادی هستند، باقی نمیماند و به راه افتادن اعتراضات مجازی و غیرمجازی همیشگی، بدون دخالت راهنمایی های قدرتمند «علمی و عملی» که هدایت دسته جات مردمی را به عهده بگیرند، راه به جایی نخواهد برد.
در فقدان اينگونه اقدامات است که، پس از اخبار حبس و شلاق زنان و مردان شجاع ایران، خبر خودسوزی و مرگ سحر خدایاری تبديل به یکی از اندوه بارترین اخباری می شود که در طی این روزها شنیده ایم. در اين رابطه است که شهبانو فرح پهلوی روز گذشته در پیام صوتی خود به زیبایی مرگ و خودسوزی سحر را به سوختن آرزوهای نیمی از جمعیت مردم ایران تشبیه کرده است؛ مردمی که چهل سال است برای به دست آوردن کمترین حقوق حقه ی خود می جنگند و همچنان با شهامت ایستاده اند.
پس به امید همبستگی میان متخصصین و تحصیل کردگان سکولار و دموکرات، در جهت آموزش هدف، استراتژی و تاکتیک های مبارزه به هسته های اعتراضی مردم و پیشبرد گفتمان سکولاریسم و دموکراسی در کشورعزیزمان ایران سخن تلخم را به پايان می برم.
۲۲ شهريور ۱۳۹۸ – ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۹