اسماعیل نوری علا
در این برنامه رسیدیم به بحث تفصیلی درباره فرهنگ. اجازه بدهید از تعریف مختصری شروع کنم. فرهنگ در واقع یک مجموعه ای است تاریخی و در عین حال گسترنده که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و شامل همه جنبه های مختلف زندگی از فلسفه، علم، حکمت، ارزشهای تاریخی، ارزشهای تاریخی و اخلاقی، آداب، سنت ها، هنرها، مادی و غیرمادی، زبان، دین، مذهب، حتی طرز رفتار و گفتار، روابط اجتماعی و روش های حکومتداری، دیوان سالاری، نظامی و حتی آشپزی یک ملت. همه اینها در داخل چیزی به نام «فرهنگ» گرد هم می آیند و به خاطر اینکه در داخل یک چنین مجموعه ای قرار دارند هم با هم رابطه دارند و هم نوعی هماهنگی بین آنها برقرار است. بدیهی است هر ملت، موسیقی و معماری و رقص و عزاداری و جشن و عروسی، حتی نوع تفاخر و شعر و داستان و تاریخ نویسی خودش را دارد. و اگر اندکی دقت بکنیم و اطلاعات کافی داشته باشیم میتوانیم یک «فرهنگ ملی» را از آن نام ببریم و آن را در همه مظاهرش ببینیم. ژاپنی ها یک نوعی شادمانی می کنند، ایرانی ها نوع دیگری. طعم شعر ایرانی با شعر فرانسوی متفاوت است، آداب و تعارف کردن و جسارت کردن، مؤدب بودن و بی ادبی هر ملتی هم از آن خودش است. با این تعریف اگر در پی یافتن وجه تشابهی باشیم، می توانیم به Default های برنامه های کامپیوتری مراجعه کنیم. من کلمه Default را دقیقا نمیدانم این روزها در فارسی چه گذشتند، شاید مثلا تنظیمات کارخانه ای درست باشد. شما میروید برای کامپیوترتان یک نرم افزار میخرید، مثلا نرم افزاری که اسمش Word است برای اینکه بتوانید کارتان را تایپ بکنید و میآورید این را سوار کامپیوتر خودتان میکنید و برنامه را باز می کنید.
میبینید یک صفحه ای روی مانیتور شما ظاهر میشود که پیش از آنکه شما دخالتی بکنید، می بینید که یک صفحه کاغذ است، حاشیه چپ و راست و بالا و پایین دارد، اندازه این حاشیه ها مشخص است و اگر هم شروع به تایپ کردن بکنید، میبینید که حروف در فونت معینی و با اندازه معینی و حتی رنگ معینی که هیچ کدامش را شما انتخاب نکرده اید، مثلا از چپ به راست و یا به احتمال ضعیف از راست به چپ روی صفحه ظاهر میشود. شما فقط تایپ می کنید، اما می بینید که ده ها تصمیم مختلف پیش از شما برای کار شما گرفته شده و تا زمانی که شما به تغییر این تصمیمها اقدامی نکنید، آنها در واقع تصمیم های شما می شوند. به این تصمیمهایی که به وسیله شرکت سازنده نرم افزار گرفته شده، میگویند تصمیمات Default. برخی از جامعه شناسان با تخصصهای مختلف، معتقد هستند که فرهنگ هم یک چنین خاصیت و کارکردی دارد. و درواقع کل گذشتگان شما برای همه چیز شما تصمیم ها یا پیشبینی ها گرفته اند که شما تا موقعه ای که مصمم به تغییر آن نشوید، آنها کار خودشان را میکنند. شما به یک مراسم عروسی فکر کنید، هر فرهنگ و حتی هر خُرده فرهنگ، یعنی فرهنگ گروههای مختلف در داخل یک ملت، برای این مراسم تصمیم های بدون شما گرفتند. حتی لباس عروسی، گلی که در دست میگیرد، کله قندی که بالای سرش سائیده میشود، همه اینها بدون تصمیم گیری شما تعیین شده اند. البته شما هم حق دارید که اگر توانش را داشته باشید، شرایط اجازه بدهد، در همه این موارد دخالت بکنید و تغییرشان بدهید. اما اگر این اقدام شما موجود نباشد، Defaultهای فرهنگی هم کارشان را انجام میدهند و بر اساس آنها یک عروسی فرهنگی که به آن معمولا میگویند سنتی برگزار میشود. یا همین که شما مثلا پسردار بشوید در یک جامعه مسلمان یا یهودی، و قرار این باشد که او را ختنه کنید. شما با این کار دارید بر حسب یک سنت فرهنگی عمل میکنید و تنها اگر تصمیم بگیرید که پسرتان ختنه نشود هست که شما تصمیمات Default فرهنگی را کنار زدید. فرهنگ به این ترتیب حواس مختلفی دارد. میتواند مثلا ۱۰۰% زندگی شما را شکل بدهد. از طرز لباس پوشیدنتان، آرایش موی شما، طرز حرف زدن شما، چگونه خوشحال بشوید، چطوری عصبانی بشوید، چطوری مهرورزی و عشق بازی بکنید، همه را برای شما تعیین میکند. در یکی از جلسات پیشین مان خانم قیاسوند یادم است درباره روند فرهنگ پذیری اظهار نظر کردند و من الان راحت تر می توانم درباره این روند صحبت بکنم. شما ببینید مغز فرزندی که به دنیا می آید، مثل یک کامپیوتر نویی است که از مغازه خرید باشید. همه امکانات برنامه پذیری در این کامپیوتر هست. شما میتوانید خاموشش کنید، روشنش کنید، قسمت های مختلفش را به کار بیندازید، حتی چیزهایی مثل چاپگر و ماوس و اینترنت را به آن وصل کنید و حتی بروید برنامه هایی را برای حسابداری، برای تایپ کردن، برای نقاشی، برای کار با عکس، خریداری کنید و بیاورید به خوردش بدهید و با کمک این نرم افزارها بنشینید با کامپیوترتان تایپ کنید، ایمیل بفرستید، عکس دریافت بکنید.
شما همین کار را دارید با فرزندتان می کنید و همه رفتارها و عمل کردن های موجود در فرهنگ خودتان را رفته رفته دارید وارد مغز او میکنید. من یادم است بچه که بودم در کتابهای دوره ابتدایی ما یک شعری از ایرج میرزا بود به نام «مادر» که نمیدانم هنوز هم در کتاب های درسی دانش آموزان امروز وجود دارد یا نه. ایرج میرزا در این شعر کوتاه دقیقا درباره همین روند فرهنگ پذیری صحبت میکند. مثلا میگوید؟ «گویند که مرا چو زاد مادر/ پستان به دهان گرفتن آموخت. شب ها بر گاهواره من / بیدار نشست و خفتن آموخت. دستم بگرفت و پا به پا برد / تا شیوه راه رفتن آموخت. یک حرف و دو حرف بر زبانم / الفاظ نهاد و گفتن آموخت.» میبینید تمام سیستمهای تربیت خانوادگی، تربیت در مدرسه، تربیت در جامعه، در واقع اجزاء همین روند فرهنگ آموزی یا فرهنگ پذیری هستند. یک فرهنگ، آدم را خیلی بیشتر از اسب و سگ و گربه اهلی میکند. اهلی کردن، اصلا یعنی جا افتادن در یک فرهنگ. و یادتان باشد که در مقابل اهلی ما معمولا صفت وحشی را به کار میبریم. و در مقوله فرهنگ، وحشی یعنی یک آدمی که با داده های فرهنگی جامعه ما غریبه است. اما وقتی که در شعاع فرهنگ پذیری قرار بگیرد، رفته رفته با پذیرش فرهنگ جامعه اهلی میشود. از سوی دیگر فرهنگ، آدمها را به جامعه متصل میکند و برای آنها جایگاه های آرامش بخشی فراهم میکند.
شما وقتی به یک جامعه دیگری پرتاب می شوید، آرامش خودتان را از دست میدهید، غریبه می شوید، احساس ناآرامی و تلواسه میکنید. آدمهای آن جامعه هم به شما به عنوان یک غریبه در واقع در معنی وحشی آن نگاه میکنند و به سختی با شما کنار می آیند. البته هر فرهنگی دارای پیشبینی هایی هم برای اینکه چگونه آدمهای وارده را فرهنگ پذیر بکند در خودش دارد. بعد مسئله، مسئله توجه به میزان سرعت تغییرات فرهنگی است. که به نظر من یک بخش عمده ای از کار ما را تشکیل میدهد و در برنامه های آینده لازم است که ما در مورد تغییرات فرهنگی، سرعت فرهنگی، چرایی تغییرات فرهنگی هم بیشتر صحبت کنیم. اجازه بدهید برویم اتاق هم اندیشی و ببینیم که تا همین جای کار هموندان ما در حزب سکولار دموکرات ایرانیان چه نظری دارند و چه پرسشهایی را مطرح می کنند
ویدیوی کامل این برنامه در لینک زیر: