اسماعیل نوری علا
من میخواهم امروز در مورد تغییر فرهنگی که به نظر من مهمترین مبحثی است که می توانیم در این سلسله برنامه ها با آن آغاز بکنیم برای شما مطالبی را بیان کنم. اول این را بگویم که چون فرهنگ، مجموعه ای از پدیدههای مادی ساخته انسان است، خود به خود این مجموعه نمیتواند ثابت بماند و همواره دستخوش تغییر است. جالب است که توجه کنیم که حتی در اصطلاحات دینی هم این امر به این صورت تصدیق شده که به عالم مادی که فرهنگ در آن به وجود می آید، می گویند «عالم فانی»، یعنی عالمی که دائما در حال مردن و زنده شدن و درواقع شکل عوض کردن است و لحظه ای هم از تغییر باز نمیماند. البته خوب این نوع اشخاص به وجود عالم دیگری هم اعتقاد دارند که در آن گذشت زمان و در نتیجه تغییر اصلا وجود ندارد و از آن در مقابل عالم فانی با نام «عالم باقی» یاد میکنند.
مثلا هر کس که در ایران به مجلس ختمی رفته باشد شنیده که، از آیه ۲۶ سوره الرحمان نقل میکنند که «کل من علیه فان و یبغی وجه ربک ذوالجلال و الکرام» یعنی هر که روی زمین است فانی است و دستخوش مرگ و فناست و فقط خدای صاحب جلال و عظمت است که باقی میماند. یعنی همه کسانی که به فانی بودن جهان مادی میاندیشند، قبول دارند که همه چیز اگر نه رهسپار عالم نیستی، که لااقل دست خوش تغییر دائم است. حال می خواهیم ببینیم که در حال تغییر بودن عالم مادی که مورد تصدیق همگان است، به چند نوع تقسیم شدنی است. تغییرات فرهنگی را در ابتدا می توانیم به دو دسته تقسیم بکنیم, تغییرات کُند و بطیع و تغییرات نسبتا سریع. تغییر کُند، همان تغییر طبیعی است که در شرایط عادی به صورت نامحسوسی اتفاق می افتد و کمتر پیش میآید یک نسل در طول حیات خودش از رویارویی با این نوع تغییرات جا بخورد و درواقع خودش چون در آفرینش آنها سهیم است، به سرعت آنها هم خو میکند و اینطور طبیعی میبیند. اما تغییرات سریع که میتوانند رفتار و گفتار و ارزشها و اخلاق جامعه را به سرعت تغییر بدهند -هرچند که بعید است که بتوانند به آسانی زیر بنای فرهنگی جامعه را تکان بدهند- آدم را به راههای تازه ای می کشاند. این تغییرات سریع را اول میشود به دو دسته تقسیم کرد: تغییرات بی برنامه و تغییرات برنامه ریزی شده. در مورد تغییرات بی برنامه، میتوانیم سه علت را ذکر بکنیم. اولش تغییرات ناشی از حوادث طبیعی، ناگهانی مثل زلزله، آتشفشانی و یا سیلهای شدید است. دوم تغییرات ناشی از حوادث ساخته دست آدم است. مثل جنگ، عُسرت اقتصادی، استبداد، تحمیل سیاسی و مذهبی و ایدیولوژیک. و نوع سوم هم ناشی از تغییرات تکنولوژیک است. یعنی هر اقدامی میتواند فرهنگ جامعه را به تغییرات مختلفی بکشاند. اما هدف اصلی من در بحث امروز، پرداختن و تمرکز بر تغییراتی است که براساس برنامه و به صورت آگاهانه در فرهنگ جامعه تزریق میشود. معمولا این نوع اعمال تغییر فرهنگی را که در واقع عمل کردن براساس یک برنامه است، میگویند «سیاست فرهنگی» و سیاست فرهنگی هم خودش به دو دسته تقسیم میشود: دسته اول تغییراتی است که آگاهانه پیش می آید بر اساس یک سیاست فرهنگی، بر اساس یک الگویی که از قبل انتخاب میشود و متوجه تغییر دادن مظاهر فرهنگی میشود. مثلا موجب تغییر دادن لباس افراد میشود یا در زمینههای هنری و ادبی، نوآوریهای را موجب میشود یا در آداب و آیین مردم تغییراتی را می دهد. اما دومین نوع تغییر آگاهانه، بر اساس سیاست فرهنگی، وقتی پیش می آید که قشر حاکم و مسلط و طبقه قدرتمند جامعه، سعی میکنند که تا با اعمال روشهای مختلفی نه در مظاهر فرهنگی، بلکه در جهانبینی جامعه تغییر ایجاد بکنند. یادتان باشد که گفتیم جهانبینی همان دانه ای است وقتی در دل خاک کاشته میشود، از دل آن یک درخت تنومند فرهنگی رشد میکند. تغییر در جهانبینی، یک تغییر اساسی محسوب میشود که میتواند به کلی فرهنگ جدیدی را بیافرینند، به طوری که در فاصله نه خیلی بلندی، میشود این رشد فرهنگی را احساس کرد، دید و مشاهده کرد. حال اجازه بدهید که با مثال هایی این چارچوب نظری را برای شما بیشتر قابل لمس کنم. ما از شش نوع تغییر فرهنگی صحبت کردیم که می توانیم در هر مورد مثال هایی را مثلا بزنیم. تغییر نوع اول، گفتیم تغییر کُند طبیعی است. این نوع تغییر تدریجی را میشود در زندگی فردی و اجتماعی افراد به دلایل مختلف و روزمره مشاهده کرد. نگاه در این جوامع به فرهنگ در واقع یک نوع نگاه محافظه کارانه است. مثلا نگاه کنیم به سبکهای مختلف شعری در فرهنگ خودمان. مثلا ما در طول تاریخ ۱۲۰۰ یا ۱۳۰۰ ساله گذشته شعر درباری داشتیم، شعر حماسی داشتیم، شعر عاشقانه و غنایی داشتیم، داستان سرایی داشتیم، شعر حکمت و پند و شعر عارفانه داشتیم، یا حتی شعر دینی داشتیم و گاهی هم شعر انتقادی. اینها همه انواع شعری هستند که میشود تحول از یکی به دیگری را مشاهده کرد. در عین حال مثلا میشود دید که شعر درباری که با «رودکی» و «دقیقی» در قرن چهارم هجری آغاز شده بود، حداقل تا قرن هفتم رونقی داشت، اما بعد از آن دیگر اثری از آن نمی بینیم، تا میرسیم به قرن سیزدهم و عصر قاجاریه که یک نهضتی به نام «نهضت بازگشت» در شعر به وجود می آید و یک شاعری مثل قاآنی پیدایش میشود.
این بود تغییرات نوع اول، کُِند و بطیع، اما دائما در حال انجام. میرسیم به تغییر نوع دوم که زیاد هم لازم نیست مکث بکنیم چون همواره دیده ایم که زلزلهها، سیلها، آواره شدن آدمها، زندگیشان را به کل تغییر میدهد و شرایط خاصی که برای آنها پیش می آید، باعث میشود بسیاری از رسمها، آیینها و رفتارهای فرهنگیشان را عوض بکند. تغییر سوم تحولاتی است که در اثر حوادثی که آدمیزاد به وجود آورده، اما برنامهای در این کار نداشته اتفاق می افتند، مثلا جنگ، از دست رفتن جمعیت، یا استیصالی که موجب میشود بسیاری از ارزش های فرهنگی دچار تغییر و تحول بشوند. بعد هم در تغییر نوع چهارم گفتم که تغییرات ایدئولوژیک است، که می توانند به سرعت جوامع را عوض بکنند یا فرهنگ جوامع را عوض بکنند. ما در عمر خودمان شاهد پیدایش اینترنت و سلفون مثلا بوده ایم و به راحتی توانستیم تغییرات فرهنگی را که بر اثر ظهور این اشیا ایجاد شده مشاهده کنیم. اما خوب تغییرات فرهنگی چندان هم منحصر به عصر ما نیست، از همان آغاز زندگی اجتماعی بشر، حتی اختراع چرخ، رام کردن اسب، توانسته یک عده ده نشین را تبدیل به ساکنان امپراتوریهای پهناور بکند. اما گفتم آنچه که برای بحث ما در مورد تغییر سریع فرهنگی ناشی از برنامه ریزی و داشتن یک سیاست فرهنگی میشود مورد نظر ما است و در اینجا است که باید حواسمان را کاملا جمع بکنیم تا از کم و کیف تغییری که در جامعه، بر اثر نوع تغییرات ناشی از سیاست فرهنگی پیش می آید. و من تفصیل این ماجرا را میگذارم برای برنامه بعدی ما.
ویدیوی کامل این برنامه در لینک زیر: