از مشروطه تا سکولار دموکراسی؛ انواع پایان یافتن دوران های گذار

در دو برنامه گذشته من راجع به سه ویژگی یک دوران گذار که به لحاظ همین سه ویژگی با دوران «انتقال» متفاوت است صحبت کردم و در عین حال این را هم توضیح دادم که در بین این سه ویژگی، ویژگی «عدم قطعیت» که در سراسر دوران گذار جریان دارد، مهمترین مشخصه و ویژگی یک دوران گذار است.

یعنی من هم از اینکه یک دوران گذار چگونه و به چه علتی شروع می‌شود، صحبت کردم و هم راجع به این سه ویژگی. می‌ماند مسئله اینکه حالا یک دوران گذار چگونه به پایان می‌رسد؟ که باز فکر می کنم که در اینکه آن دوران گذار چگونه به پایان می‌رسد هم، ویژگی عدم قطعیت مهمترین نقش را بازی می‌کند. بطوریکه ما نمی‌توانیم در مراحل مختلف یک دوران گذار، واقعا به دقت حدس بزنیم که این دوران گذار چگونه می‌خواهد تمام بشود. بنابراین در تجربه‌های تاریخی که داریم ما به انواع پایان و در هر نوعی هم به اشکال پایان برمی‌خوریم و در نتیجه می‌بینیم که یک دوران گذار وقتی شروع می‌شود بخاطر این عدم قطعیت، چگونه می‌تواند به پایان‌های مختلفی برسد. من سعی می کنم که این انواع پایان ها را دسته بندی بکنم که کمی مشخص بشود. من فکر می‌کنم که دو دسته بندی از همه مهمتر است.

یکی اینکه دوران گذار کاملا به یک دوران جدیدی ختم بشود و یا اینکه نه، کوشش بشود که پایان دوران گذار معادل بازگشت به همان دورانی شده که در آغاز دوران گذار خاتمه یافته بود. نوآوری در مقابل بازگشت. و در هرکدام این موارد هم ما با دو شکل مختلف روبرو هستیم. یعنی چه نوآوری و چه بازگشت، می‌توانند هم بصورت تحمیل بر مردم شکل بگیرند و هم می‌توانند به انتخاب مردم واگذار بشوند و مردم آن را انتخاب بکنند. همه این انواع را ما داریم. شش یا هفت نوع مختلف پایان بندی یک دوران گذار است. من فکر می‌کنم که اگر که این تکه را هم به پایان برسانیم به یک صورتی، آن وقت مسئله اینکه چرا دوران مشروطه آغاز شد، چگونه شکل پیدا کرد، به چه پایانی رسید؟ همه اینها برای ما روشن تر خواهد بود. از این شروع بکنیم که نوع اول پایان یافتن دوران گذار، معادل به وجود آمدن و آغاز یک حکومت تازه باشد که پیوندی با حکومت قبلی ندارد و می‌تواند هم به صورت تحمیلی و هم به علت صورت انتخابی شکل بگیرد.

شکل اولش که صورت تحمیلی را دارد، در تاریخ ما مکررا اتفاق افتاده، اساسا جابجایی سلسله های سلطنتی در ایران، اغلب به این صورت بوده که یک آدمی با گروهش توانستند یک سلسله را منحل بکنند و پس از یک دوران گذاری خودشان بتوانند پایه گذار یک سلسله جدیدی باشند و در این مورد هم کمتر شده که بیایند از مردم بپرسند که آیا ما را قبول می کنید یا نمی کنید؟ مثلا شاه اسماعیل صفوی که بنیان گذار سلسله صفویه هست، آدمی بوده که با همراهان خودش تصمیم گرفت که ایران را شیعه بکند، با عثمانی سنی هم بجنگد و، نیامد اجازه بگیرد از مردم، یا حتی نادر شاه افشار -البته نادر شاه افشار را من در این مورد نمی گذارم برای اینکه توضیح خواهم داد که جریان چه بوده است- اما مثلا آقا محمدخان قاجار، او که نیامده از کسی اجازه بگیرد برای این کار. بنابراین من فکر می‌کنم که مثلا به سلطنت رسیدن نادرقلی افشار، بیشتر شبیه حالت انتخابی بوده، بخاطر اینکه ۲۰۰۰۰ نفر از سراسر ایران آوردند در دشت مغان و در آنجا ایشان هم ملاباشی صفویه را خفه کرد، هم مذهب رسمی را که شیعه اثنی عشری بود ملغی کرد، گفت شیعه هم یکی از مذاهب اسلامی است و هم اینکه به این ۲۰۰۰۰ نفر گفت که اگر می خواهید، بیایید من را به شاهی انتخاب بکنید. یا در مورد پایان سلسلة قاجاریه و آغاز سلسله پهلوی هم، این مجلس شورای ملی بود که به انحلال یک سلسله و آغاز یک سلسله دیگر رای داد و در واقع پادشاه را انتخاب کرد. سومی هم بیشتر نزدیک به دوران ما هست، مسئله جمهوری اسلامی بود و اینکه مردم در یک انتخاباتی رفتند و به استقرار جمهوری اسلامی رأی دادند. به این ترتیب ما می‌بینیم که این دوران گذار، این گذار بلند مدتی که صورت گرفته، در آن هم تحمیل وجود داشته و هم انتخاب وجود داشته. حالا برگردیم به آن نوع دوم که «بازگشت» گفتیم هست. یعنی دوران گذار را طی کردیم، به جای اینکه یک نوع جدیدی از حکومت روبرو بشویم، می بینیم این حکومت بازسازی و بازگشت به همان حکومتی است که در آغاز دوران گذار پایان یافته بود. که این باز هم می گوئیم که می‌تواند تحمیلی باشد،

بازگشت تحمیلی به گذشته، یا بازگشت انتخابی به گذشته است. مثلا در آغاز تاریخ مدون ایران، می‌دانیم که مرگ کوروش هخامنشی باعث شد که ایران وارد یک دوران گذار بشود. بردیای دروغینی پیدا شد و خودش را جا زد به عنوان پادشاه و بعد وقتی که خاندان‌های هفتگانه هخامنشی تصمیم گرفتند که او را بر بیندازند و داریوش کبیر (داریوش بزرگ) در واقع به پادشاهی رسید، هیچ ما سراغ از این نداریم که آمده باشند از مردم اجازه گرفته باشند و موافقت کرده باشند. بنابراین می‌شود گفت بازگشت به عهد کورش کبیر، بازگشت به سلسله هخامنشی، بدون اجازه مردم شکل گرفته بود. اما ما در تاریخ اسطوره‌ای خودمان شکل انتخابی را هم داریم. یعنی مثلا وقتی که ما در فردوسی بخصوص، داستان سقوط پادشاهی جمشید پیشدادی را می‌خوانیم و مستقر شدن ضحاک را، در واقع ما با سقوط پادشاهی جمشید وارد یک دوران گذر می‌شویم، ضحاکی پیدا می‌شود، ضحاک ماردوشی که جوانان را می‌کشت و غیره و بالاخره در پایان این دوران گذار، ما به پادشاهی فریدون از همان خاندان پیشدادی برمی گردیم. اما به قدرت رسیدن فریدون، بخاطر ضرب شمشیر خود فریدون و تحمیل بر مردم نیست، بلکه ما با یک شورشی روبرو هستیم که مردم با هدایت کاوه آهنگر اقدام می‌کنند و بعد وقتی که ضحاک را از بین می‌برند یا در غل و زنجیر می کنند در دماوند حبسش می کنند، اینها هستند که فریدون را به پادشاهی برمی‌گردانند یا خاندان پیشدادی را برمی گردانند و در اینجا نقش کاوه آهنگر به عنوان سخنگوی مردم و تشویق کننده مردم در به تخت نشاندن فریدون مهم است. حتی در دوران معاصر هم مثلا وقتی به بازگشت پادشاهی اسپانیا برمی خوریم، می بینیم که یک دوران گذار را اسپانیا از پشت سر گذرانده، که فرانکو قدرت را در دست داشته اما در پایان کار فرانکو، خود فرانکو باعث می‌شود، یعنی ملازم و همراه با انتخاب مردم و استقبال مردم، قدرت برگردد به پادشاهی سابق. در عین حال می‌توانیم یک نکته دیگر را هم اشاره بکنیم و آن این است که در هر صورتی که بازگشت یا نوآوری در پایان دوران گذار صورت بگیرد، آیا واقعا ما با یک نوع جدیدی از نظام روبرو هستیم یا یک تقلید و تکراری از گذشته است؟ ما در مورد دوران فریدون اسطوره‌ای و ساختار حکومت قبلی و اینکه آیا فریدون به حکومت قبلی برگشته یا دست به نوآوری زده، اطلاع چندانی در شاهنامه نداریم. ولی در عین حال مثلا ما امروز می بینیم که یکی از جریانات مهمی که در اپوزیسیون مطرح است،

این است که شاهزاده رضا پهلوی طرفداران زیادی دارد و اینها می‌خواهند که او بیاید و مثلا انقلاب علیه حکومت اسلامی را رقم بزند. اما آیا در پایانش، شاهزاده رضا پهلوی می‌رود و پادشاهی رضاشاه و محمدرضا شاه را تکرار می کند، برمی گردد به آنها، و یا نه دست به نوآوری های جدیدی می‌زند. و یا یا به احتمال اندکی اگر که در آینده ایران شاهزاده رضا پهلوی نقشی نداشته باشد، آنهایی که نقش پیدا می‌کنند، آیا به کدام یک از این دو صورت منتهی خواهد شد؟ به هر حال تمام عرائض من این است که آن عدم قطعیتی که می گویم، تا وقتی که تکلیف یک پایان گذار روشن نشده باشد، همیشه برقرار است.

ویدیوی کامل این برنامه در لینک زیر: