مقصر اقتصاد، دموگرافی، احساس ناتوانی … و رسانههای اجتماعی
برای دنبال کنندگان، پیگیری و درک وقایع جنبش های اعتراضی در سراسر جهان، کاری دشورا است. تظاهرات های گسترده ضد حکومتی صلح آمیز و غیر صلح آمیز، در هفته های اخیر در کشورهایی در هر قاره برگزار شده است: الجزایر ، بولیوی ، انگلیس ، کاتالونیا ، شیلی ، اکوادور ، فرانسه ، گینه ، هائیتی ، هندوراس ، هنگ کنگ ، عراق ، قزاقستان ، لبنان و کشورهای دیگر. در نخستین روز نوامبر، پاکستان نیز با گردآمدن دهها هزار معترض در خیابانهای اسلام آباد، در اعتراض به عمران خان، نخست وزیر، و درخواست کنارهگیری او ظرف مدت ۴۸ ساعت، به فهرست بلند و روز به روز طولانیتر شوندهٔ این کشورها پیوست.
احتمالاً از زمان موج جنبشهایی موسوم به «قدرت مردم» که کشورهای آسیایی و اروپای شرقی را در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰، فرا گرفت، جهان چنین برآیشی از خشم همزمان مردم را در خیابانها تجربه نکرده است. پیش از آن ، تنها ناآرامیهای جهانی اواخر دهه ۱۹۶۰ از نظر تعداد کشورها و تعداد افراد بسیج شده، با این وقایع قابل مقایسه است.
ولی حتی در آن زمان ، آن دو موج ناآرامی جهانی، بیشتر از سیل جریانهای کنونی جنبشهای ظاهراً نامرتبط و خودجوش، با هم در ارتباط به نظر میرسیدند. در آن زمان در بسیاری از کشورهای گوناگون معترضان اعتراضها و خواستهای مشابهی داشتند. ولی این بار، بنیانهایی به ناچار در کشورها یکی پس از دیگری نمایان میشوند. در واقع ، پاکستان سه مورد از آنها را نشان می دهد: نارضایتی اقتصادی (افزایش تورم و ریاضت اقتصادی که در همدستی با صندوق بین المللی پول تحمیل شده)؛ تصور فساد اداری؛ و ادعاهای مربوط به تقلب در انتخابات (در رأی سال گذشته که دولت آقای خان را بر سرکار آورد).
اما به نظر میرسد که این بیشتر اتفاقی باشد تا منظم و جور شده. دلایل اولیه اعتراضات بسیار متنوع هستند: در لبنان مالیات بر تماسهای تلفنی برقرار شده با استفاده از خدماتی مانند واتساپ؛ در هنگ کنگ ارائه قانون پیشنهادی مبنی بر استرداد متهمان مرتکب جرم به چین؛ در کاتالونیا حبس های طولانی مدت برای مدافعان استقلال؛ در انگلیس، خواستاری برگزاری همهپرسی دوم برای برگزیت. دور از نمایش یک جنبش جهانی که حول خواستهای مشترک گرد آمده باشند، شعار مشترک معترضان، اگر چنین شعاری داشتند، از شخصیت مارلون براندو در فیلم ممنوع شدهٔ سال ۱۹۵۳ “وحشی” وام گرفته می شد. در پاسخ به این پرسش که او علیه چه چیزی شورش میکند، پاسخ می دهد: “چه داری؟” (توضیح مترجم: درواقع این پاسخ به این معنی است که علیه هرچه که باشد شورش میکنم یا “چه داری که علیهاش شورش کنم؟”)
اگرچه یافتن الگویی برای این اعتراضات دشوار است، اندیشمندان تلاش برای یافتن آن را متوقف نکردهاند. به طور کلی توضیحات در سه دستهبندی قرار میگیرند: اقتصادی، دموگرافیک و توطئههای خارجی.
توضیحات اقتصادی روشن میسازد که چگونه ضربات کوچک به استاندارد زندگی (برای نمونه، افزایش ۴ درصدی نرخ مترو در شیلی)، صبر مردمی را که به سختی تلاش میکنند در جوامعی که بشکل فزایندهای نابرابرتر میشوند، زندگی کنند را به سر میآورد. برای طیف «چپ» این تازهترین حملهٔ تشنجی سرمایهداری ناکارآمدی است که محکوم به نابودی است. همانگونه که یک یک مجله سوسیالیستی استرالیایی، آن را بعنوان یک پرچم سرخ (علامت خطر) می بیند: “برای بیش از چهار دهه ، کشورها یکی پس از دیگری با سیاستهای نئولیبرالیِ طراحی شده برای اینکه انبوه کارگران و فقرا، هزینهٔ یک بحران رو به رشد در سیستم را بپردازند، بلا زده و ویران شدهاند.”
حتی طرفداران بازارهای آزاد، عریضتر شدن شکاف نابرابری در تعدادی از کشورها را عامل نارضایتیهایِ همنوا با هم میدانند. آنها اظهار میکنند، شيلي که مدتها در آمريكاي لاتين بعنوان پناهگاهي از ثبات دیده شده و اکنون آنقدر آشفته و ناآرام است كه اجبارا دو اجلاس بين المللي سانتياگو را لغو كرد، بر پایه برخی از معیارها در میان اعضای «سازمان همکاری و توسعهٔ اقتصادی» که باشگاهی از کشورهای اکثراً ثروتمند هستند، نابرابرترین است.
توضیحات دموگرافیک نشان میدهد که اعتراض، به طور کلی، یک کنش مربوط به جوانان است و با سن میانهٔ زیر ۳۰ سال و یک سوم از انسانها زیر ۲۰ سال، نوع انسان هنوز نسبتا جوان است. نسلی که به سالهایی از زندگی رسیده که بعنوان اوج دوران اعتراض، اواخر نوجوانی و اوایل دهه بیست سالگی، شناخته میشود، پس از دوران بحران مالی سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ به بزرگسالی رسیده است. از نظر جمعیتی، این ممکن است بعنوان “روز حساب” رکود ناشی از آن به حساب آید. در تایم لندن، نیال فرگوسن، تاریخدان، این استدلال را یک گام پیشتر برده، آن را با دهه ۱۹۶۰ مقایسه کرده و اشاره میکند در هر دو دوره به سبب فراوانی در تحصیلات عالیه، تعداد فارغالتحصیلان از تعداد کار تولید شده بیشتر شده و «زیادیِ جمعیت جوانان تحصیل کرده» بوجود آمده است.
در مورد توطئهها، دولتها ادعا میکنند اعتراضات به سبب دست کاریهای بدخواهانهٔ نیروهای خارجی شکل گرفته یا توسعه یافته است. در هنگ کنگ ، وزارت خارجه چین در ماه ژوئیه اعلام کرد که این اعتراضات “به نوعی کار ایالات متحده” بوده است. در آمریکای لاتین نظریههایی گسترش یافته است که رژیم های سوسیالیستی کوبا و ونزوئلا در حال ایجاد ناآرامی در سراسر این قاره بودند تا توجه را از مشکلات خود دور کنند.
عوامل اقتصادی و جمعیتی و حتی مداخلهٔ خارجی ممکن است در برخی از اعتراضات نقش داشته باشند. ولی بعنوان نظریههای وحدت بخش، هیچکدام صدق نمیکند. اقتصاد جهانی با مشکلات فراوانی روبرو است، ولی آنها به جدی بودن مشکلاتی که یک دهه پیش وقتی جهان در آستانه رکود بود و بیکاری افزایش یافته بود، نزدیک نمی شوند، با این حال در آن زمان تعداد بسیار کمتری به خیابانها کشیده میشدند. اعتراضها معمولا به دست جوانان انجام میشوند؛ اما یکی از ویژگیهای قابل توجه بسیاری از این تظاهراتها – از راهپیماییهای “برمین” در لندن تا اعتراضات ضد چین در هنگ کنگ – این است که بسیاری از افراد میانسال و سالخورده نیز بیرون آمدهاند. و راجع به دخالتهای خارجی – به درستی هیچ کس، بجز آنان که در چین و چروک تاریک اینترنت منزل کردهاند، باور ندارد که برخی طراحان [قدرتمند] جهانی اختیار جهان را به دست گرفتهاند.
بنابراین شاید جستجو برای یک تئوری وحدت بخش بی معنی باشد. از این گذشته ، وقتی بیشتر به موج های قبلی نگاه می کنید ، تصور انسجام، توهمآور به نظر میرسد. آنها نیز اغلب بیشتر از آنچه به نظر میرسیدند، متنوع بودند. تحولات جهانی اواخر دهه ۱۹۶۰ از «گارد سرخ» در چین با دنبال كردن فرقه هزارهای كه توسط مائو زدونگ خلق شده بود تا به او در پیروزی در یك کشمکش درون حزبی بر سر قدرت، كمك كند، گرفته، تا جوانان مرفه غربی كه به شادی موهای بلند، داروهای روانگردان و بیقیدی جنسی رسیده بودند، میرسید. و در این میان معترضین علیه جنگ ویتنام، و علیه تسلط اتحاد جماهیر شوروی بر اروپای شرقی و اصراری خسته کننده برای حضور در سخنرانیها در دانشگاهها بودند. حتی انقلابهای «قدرت مردمی» ۲۰ سال بعد، به همان اندازه با تشابههایشان شناخته میشدند که با تفاوتهایشان. دیکتاتورهای دست راستی مانند «فردیناند مارکوس» فیلیپین یا «چون دوو-هوان» کره جنوبی بسیار متفاوت از اراذل و اوباش اروپای شرقی مانند «نیکولای چاوشسکو» و «وُیچخ یاروزلسکی» بودند.
شاید پاسخ این باشد که به نخستین پرنسیپها برگردیم و بپرسیم: چه چیزی باعث می شود مردم نارضایتیهای خود را به خیابانها بکشانند؟ دو دلیل به ندرت گفته میشود: یکی اینکه، به دلیل تمام خطرات قانونی و فیزیکی، اعتراض می تواند هیجان انگیزتر و حتی سرگرم کنندهتر از رفتارهای خسته کنندهٔ روزمره باشد؛ و دیگر اینکه وقتی همه افراد دیگر این کار را می کنند، همبستگی مد می شود. هر موج اعتراضی خصلت تکثیری خود را دارد. با این حال، فراوانی و همه جا قابل استفاده بودن تلفن هوشمند ، نحوه سازماندهی، محبوبیت و پایداری اعتراضات را دگرگون کرده است. برنامههای پیام رسانی رمزگذاری شده مانند تلگرام، معترضان را قادر می سازد تا یک گام بلند از مأموران امنیتی جلو باشند. نمادها و تکنیکهای جدید میتوانند مانند آتشی که باد پشتش افتاده باشد، به سرعت پخش شوند. تقریباً به محض اینکه یک “سرود” ویژه برای معترضان هنگ کنگ در فضای اینترنت آپلود شد، مراکز خرید به دلیل اجرای همزمان و فراگیر آن، دچار توقف شدند.
سومین دلیل آشکار برای اعتراضات خیابانی، بیهوده بودن کانالهای معمول سیاسی است. در اعتراضات سالهای آخر دهه ۱۹۸۰، حکومتهای خودکامهای آماج این اعتراضات بودند که در بهترین حالت اجازهٔ انتخابات ساختگی را میدادند. در غیاب صندوق رای، خیابان تنها راه برای نشان دادن “قدرت مردم” بودند. برخی از اعتراضات امسال، برای نمونه علیه عبدالعزیز بوتفلیکا در الجزایر یا عمر البشیر در سودان از این نظر مشابه بودند. اما ظاهراً دموکراسیهای کارآمد نیز تحت تأثیر قرار گرفتهاند.
به چندین دلیل، ممکن است مردم این روزها، با این اعتقاد که آرای آنها مهم نیست، به طور غیر معمولی احساس ناتوانی کنند. یکی توجه فزاینده به مسائل زیست محیطی، به ویژه تغییر آب و هوا، در برخی اعتراضات است (اگرچه برخی دیگر به علت مالیات های زیست محیطی برجسته شدهاند، به عنوان مثال برای جلوگیری از مصرف سوخت طراحی شدهاند). کاهش انتشار گازهای کربنی نیازمند راه حلهای جهانی فراتر از توان یک دولت است ، چه رسد به یک رای. دوم، بار دیگر، تأثیر رسانههای اجتماعی است، با این توان ویژه برای قدرت بخشی به صداهای هم راستا و خاموش کردن دیگر صداها، و در نتیجه حادتر کردن این احساس که صاحبان قدرت، هرگز توجه نمیکنند. سوم، شاید مرتبط باشد با رشد نابردباری، از کارافتادگی قدرت چانهزنی در قلب دموکراسی غربی، به گونهای که بازندهها، که شاید اغلب صاحبان اکثریت آرای شمارش شده باشند، باید بپذیرند که به حکومت برندگان تا انتخابات بعدی گردن نهند.
اما، این به هر حال، نتیجهای کمک کننده و یا امیدوار کننده نیست. دلیلی مبنی بر اینکه این روندها خاموش خواهند شد، وجود ندارد. در این صورت، این موج سوم اعتراضات شاید منادی انقلابهای جهانی نیست، بلکه به سادگی وضعیت موجود جدید است.
مقالهای به زبان انگلیسی از «اکونومیست» ترجمه شده در خبرگاه