هم ميهنان گرامیِ درون و بيرون از کشور ،
در چهار دههء گذشته، برآيند کار حکومت اسلامی و مزدوران دزد و فاسد آن، اين اسلام گرايان ايران ستيزِ چيره بر کشورمان، آن بوده که وضعيت بنيادی کشور را بدين صورت درآورده اند :
– گرسنگیِ همگانی،
– فروکش اقتصاد و دانش و گريز مغزها،
– سرکوب و تحقیر بی پايان شهروندان سرافراز ايرانی،
– دشمنی با فرهنگ و منش و جهان نگری ايرانی،
– نوکریِ رو به قدرت های بيگانه بسان چين و روسيه.
حال اين ايران ستيزان فرومايه می کوشند تا از کشته شدن دست راست خامنه ای، قاسم سلیمانی، بهره برداری تبليغاتی کرده، و با براه انداختن نمايشنامه های مذهبی که سران رژيم جز آن، و نيز کشتن و شکنجه ايرانيان ميهن دوست، کاری بلد نيستند، در کف خيابان ها برتری غوغاسالارانه بدست آورده و خون ريخته جانباختگان «جاويدنام » راه ايران در آبان ماه را به خيال خويش پايمال کنند.
خنده آورترين و کريه ترين بخش اين خيمه شب بازی، موشک پراکنی به سوی بيابان های عراق و آنرا «سيلی به امريکا» ناميدن بود که در آن حکومت اسلامی چيره بر کشورمان آبروی نداشتهء خويش را به فرومايه ترين پايه کاهش داد؛ همه و همه از برای ترس خرد کنندهء آنان از خيزش دلاورانهء ملت بزرگ ايران در آبان ماه.
در اين راستا، برای برآورد درست رويدادها، بد نيست از خودمان بپرسیم قاسم سليمانی که بود ؟ آيا براستی يک سپهسالار ميهندوست و وظيفه شناس برای کشور بزرگ و تاريخی ايران، و دوستدار سربلندی و آزادگی ايرانيان، بشمار می آمد ؟ براستی که نه چنين است !
– مگر نه آنکه آن مرد در سخنرانی های خويش هيچگاه (مگر معدود باری، آن هم به کراهت) نامی از ايران نمی بُرد و پيوسته بر باور اسلامی خويش پای می فشرد؟
– مگر نه آنکه پيوسته به سرسپردگیِ « موالی وار» خويش رو به ضحاک زمان، خامنه ای آزادی کش و ايران ستيز، سرافرازی می کرد؟
– مگر نه آنکه پای مزدوران بيگانه از سرزمين های دور را به ايران زمين می گشود تا در کشتن و شکنجهء دلاوران ايرانی به ضحاکيان ياری رسانند ؟
حتی کوشش های او در جنگ با عراق را هم نمی توان به پای نشانی از ميهندوستی اش پنداشت، زيرا او خود بزبان خويش پيوسته از آن جنگ نيز نه بنام «پدافند از ميهن و فرهنگ ايران»، بلکه از «نبرد در راه امت اسلام» نام می برد. او خود را « سردار اسلام» می دانست که از مرزهای قلمرو آن (که ايران را در خود بلعيده است) پدافند می کند، نه بيش و نه کم.
بسان خليفهء خودش، خامنه ای، رو به ايران و فرهنگ ايران و تاريخ ايران و بزرگی ايران بس کراهت داشت و از آزادی متنفر بود. همگی پندار و انديشه و کام و خيالش در ستايش و سرسپردگی رو به مهاجمين ١٤۰۰ سال پيش به کشور خودش بود.
گذشته از ويژگی های شخصيتی- فرهنگی آقای سليمانی، مطلب مهم ديگری بر سر جای خويش همچنان استوار است :
ملت بزرگ ايران!
از اين خيمه شب بازی های روزهای گذشته درنگ و گمان در دل خويش راه ندهيد! با استواری و همبستگی ما در راه ايران، آينده ای دمکراتيک و سکولار، پر از آبادی و کاميابی، در پيش است. می بايد که همگی به ايران بیانديشيم و در آن راه از دهش هيچ هزينه و تلاشی دريغ نورزيم.
در آينده ايران، بجای بيگانه پرستان و ايرانی کشان، يادبود دلاوران راستين ايرانزمين بسان بابک خرمدین را گرامی خواهيم داشت، که در چنين روزهايی (هفدهم دی ماه) بدست هم انديشانِ تاريخیِ قاسم سليمانی، نزديک به ١٢۰۰ سال پيش، شکنجه و کشته شد، درست بسان دلاوران «جاويدنام» آبان ماه.
پاينده ايران
پاينده ملت بزرگ ايران
دبير کل حزب سکولار دموکرات ايرانيان : منوچهر یزدیان
دبيرکل حزب مشروطه ايران (ليبرال دمکرات) : هايده توکلی
٢۰ دی ماه ١٣٩٨ – ١۰ ژانويه ٢٠٢٠