چرا سکولار دموکرات ها به شاهزاده وکالت می دهند؟

اسماعیل نوری علا
    ۱٫ وکالت دادن به یک شخص یا گروه برای متحقق ساختن خواسته هائی که داریم، و یا آن شخص و گروه اعلام شان کرده و ما پسندیده ایم، جه شفاهی و چه کتبی و چه محضری و چه رسمی، امری عادی و اجتماعی است.

    2. دو طرف امر وکالت، یعنی موکل و وکیل، در محدودهء «وظایفی معین» بهم پیوند می خورند و تا زمانی که موکل از کار وکیل خود راضی باشد این پیوند برقرار است.

    3. پس آنچه ماهیت امر وکالت را معین می کند «موضوع وکالت» است و کسانی که بدون توجه به موضوع دست به تعیین وکیل می زنند خود مسئول عواقب آن هم خواهند بود.

این مقدمه را داشته باشید تا برایتان بگویم که چرا من و دو تشکیلاتی که در آنها عضویت دارم (یعنی «جنبش سکولار دموکراسی ایران»، که از مؤسسان و سخنگوی آنم، و «حزب سکولار دموکرات ایرانیان»، که از مؤسسان و دبیرکل کنونی آن هستم) به وکیلی که انتخاب می کنیم نمایندگی می دهیم تا در تحقق اهداف زیر زمینه های لازم را فراهم نماید:

      1. استقرار حاکمیت ملت و آزادی عمومی داشتن و بیان و تبلیغ هرگونه عقیده و حذف زندان سیاسی بر اساس قانونی اساسی مبتنی بر اعلامیهء جهانگستر حقوق بشر، و حکومت و دولتی سکولار و دموکرات، برآمده از برگزاری رفراندوم ها و انتخابات منصفانه و آزاد و متواتر برای تعیین مدیران کشور در برههء زمانی تعیین شده در قانون اساسی

      2. حفظ یکپارچگی ملت و تمامیت ارضی کشور در ظل اصل «یک کشور – یک ملت»، از طریق نفی هرگونه تکه تکه شدن ایران، هم در اکنون و هم در آینده.

      3. تمرکز روابط پولی و نظامی و انتظامی و رابطه با کشورهای دیگر در حکومت مرکزی کشور

سپس، و به دلایل زیر، ما شاهزاده رضا پهلوی را مناسب ترین شخصیت سکولار دموکرات ایرانی برای انجام وظیفه ای می دانیم که با این وکالت بر عهدهء ایشان گذاشته می شود:

– بنا بر چندین آمارگیری انجام شدهء اخیر، ایشان از لحاظ اجتماعی بیشترین طرفدار را در داخل و خارج ایران دارد

– شناخته شده ترین ایرانی سکولار دموکرات در سطح بین المللی است

– با اصول تمدن امروز و ساختارهای سکولار دموکرات جوامع پیشرفته آشنا است

– توان آن را دارد که بیست و چهار ساعت در هر هفت روز هفته در کار انجام وکالتی که بر عهده دارد کوشا باشد

– حداقل به سه زبان فارسی، انگلیسی و فرانسه به روشنی و درستی صحبت می کند

– و هنوز سالیانی را برای رسیدن به سن بازنشستگی در پیش دارد.

بر اساس این وکالت ایشان دارای وظایف زیر خواهند بود:

۱٫ توضیح و دفاع از منافع ملت ایران در افکار عمومی، مجالس و محاکم بین المللی

۲٫ ایجاد همکاری های کارآمد با سایر نیروهای مخالف حکومت اسلامی مسلط بر کشور که با اصول سه گانهء فوق الذکر موافقند

۳٫ کمک به ایحاد ساختار سیاسی معینی که زمینه را برای حفظ کشور در صورت فروپاشی یا انحلال حکومت اشغالگر موسوم به «جمهوری اسلامی» فراهم می سازد.

۴٫ داشتن ارتباط دائم با موکلین خود از طریق دادن گزارش ها و پیشنهادهای شفاف و منطبق بر کارکرد وکالت محوله

۵٫ تا هنگام مشخص و مصوب شدن قانون اساسی سکولار دموکرات آینده و فرا رسیدن زمان برگزاری رفراندوم ها و انتخابات های دموکراتیک، امتناع از نامزد کردن و تبلیغ برای خود در راستای به دست آوردن مناصبی در آیندهء کشور

۶٫ سپس، و در صورت تمایل، شرکت در رفراندوم ها و انتخابات دموکراتیک آینده برای احراز مناصبی که قانون اساسی حدود و ثغور آنها را معین می کند.

۲

آنچه نوشتم «موضوع وکالت»، «وظایف وکیل» و «علت انتخاب ایشان بعنوان وکیل» از جانب من و ما است. اما، در عین حال، این وکالت با توجه به مسائل مهم زیر نیز صورت پذیرفته است:

– ما در هر دو تشکل سیاسی خود، «جمهوریت خواه» هستیم و در آیندهء ایران (چه در شکل پادشاهی و چه در طرز جمهوری) ساختاری جمهوریتی را برای کشورمان می خواهیم. لذا مخالف سلطهء یک شخص و گروه بر کشور (که منشاء سلطنت سنتی و دیکتاتوری ناشی از آن است) بوده و تنها ملت یکپارچهء ایران را صاحب مملکت می دانیم و معتقدیم که مدیران کشور منتخب ملت برای ادواری معین بوده و هرگاه که از عهدهء کار خود بر نیایند قابل عزل اند.

– ما، بر اساس اسناد جنبش سکولار دموکراسی ایران  که در مهستان آن به تصویب رسیده دارای توقعات مشخصی از دولت موقت، مجلس مؤسسان، و نحوهء رسیدن به اولین دولت دموکراتیک هستیم(۱).

– اگرچه برخی از ویژگی های آقای رضا پهلوی، (مثلاً، ارتباط خونی شان با دو پادشاه سلسلهء پهلوی، ولیعهد بودن شان برای پادشاهی در آن سلسله، قسم پادشاهی خوردن شان به هنگام فوت پدر و بر اساس قانون اساسی مشروطه) از جمله دلایل پیدایش مشخصات ممتازی است که در بالا ذکر شد، اما وکالت دادن به ایشان بدون در نظر گرفتن آن ملاحظات و صرفاً بخاطر شخصیت ممتاز خود ایشان صورت گرفته و لزوماً ناظر بر این نیست که احیاناً ایشان بخواهند، بدون موافقت ملت در روند رأی گیری های دموکراتیک، پادشاهی و زعامت خاندان پهلوی را احیا کند.

۳

  روشن است که اگر بخش های دیگری از ایرانیان بخواهند برای انجام خواسته های خود وکیل دیگری را انتخاب کنند هیچ چیز نمی تواند و نباید مانع کارشان شود. اتفاقا وجود نمایندگان مشخص طیف های سیاسی مختلف از یکسو امکان گفتگوی بین وکلا را فراهم می کند و، از سوی دیگر، با رونق گرفتن بازار رقابت آشکار، دست ملت ایران برای انجام انتخاب اصلح بازتر می شود.

  پس ما سکولار دموکرات ها از پیدا شدن وکلای دیگری که خواسته های اقشار دیگر را نمایندگی کنند استقبال می کنیم و اگر آن وکلا از انجام گفتگو با بقیه امتناع کنند عمل شان آشکارا مورد قضاوت مردم قرار می گیرد.

  در عین حال ما فعالیت تخریبی و منفی گروه هائی از مخالفان حکومت اسلامی را بهیچ روی سازنده نمی دانیم و حاصل آن را جز در به عقب افتادن پیروزی ملت ایران بر حکومت سرکوبگر مسلط بر کشورمان ارزیابی نمی کنیم.

  از نظر ما مخالفان وکالت دادن ما به شاهزاده رضا پهلوی هنوز استدلال درستی در مورد غلط بودن این حرکت سیاسی اقامه نکرده و فقط به ایراد اتهامات دست زده اند. مثلاً، بدین قرار که این شاهزاده می خواهد شاه شود و دیکتاتوری برقرار کند و یا نمی خواهد دین اسلام در ایران ریشه کن گردد و یا چون باور ندارد که سپاه و حتی ارتش باید منحل و افرادشان یا متفرق و یا محاکمه شوند، می خواهد ادامه دهنده حکومت استبدادی فعلی باشذ. اما برای اثبات این اتهامات تاکنون دلایل متقنی مطرح نشده و کوشش ایرادگیران صرفاٌ برای جلوگیری از معرفی شدن شاهزاده بعنوان نمایندهء برگزیدهء جمعی است که ما هم خود را متعلق به آن می دانیم.

ضمناً از پرداحتن به مطالب سخیفی همچون اینکه وکالت دادن به ایشان نوعی «بیعت کردن بازگشت ناپذیر » است و یا باید به شهدای راه آزادی وکالت داد(!) می گذرم که جای پاسخ دادن ندارند.

اما لازم است در باب «احتمال دیکتاتور شدن این وکیل در روزگار پس از فروپاشی رژیم» خاطر نشان کنم که هیچ کس نمی تواند به تنهائی تبدیل به یک دیکتاتور شود و اگر ملتی نسبت به راه های «قانون بنیادِ» جلوگیری از بازتولید استبداد آگاه باشد قادر خواهد بود از وقوع چنین حادثهء نامظلوبی جلوگیری کند. والا مخالفان وکالت دادن فعلی باید توضیح دهند که کدام تضمین را می دهند تا نامزد احتمالی (و مفقود) شان در آینده تبدیل به هیولائی همچون خمینی و خامنه ای و صدام نشود؟

۴

  و بگذارید در اینجا و در ارتباط با موضوع رأی دادن خاطره ای را هم بیان کنم تا ستون فقزات این وکالت روشن تر شود.

  دسامبر ۲۰۰۸ (آذر ۱۳۸۷) بود. داشتم سایت کیهان لندن را نگاه می کردم. چشمم به گفتگوئی با شاهزاده افتاد. او در قسمتی از مصاحبه گفته بود:

  «ده سال قبل اگر ما اين حرف را می زديم که “نقش رضا پهلوی چه می تواند باشد؟” بايد ببينيم چه در صدی از افراد داخل مملکت به اين مسأله توجه داشتند. آن هنگام فکرشان اين بود که بايد به مسأله ای عينی که در مقابل شان قرار دارد بپردازند. می گفتند مسئلۀ عينی ما فعلاً مسئلۀ انتخاب بين بد و بدتر است؛ به خاتمی رأی می دهيم که به ناطق نوری رأی نداده باشيم. هنوز اميد آن وجود داشت که اصلاحات از داخل امکان پذير است. بالاخره [اين جريان] مسير را طی کرد [تا آنجا که] حتی خانم عبادی، که تا چندی پيش در مورد اصل نظام حرفی نمی زند، امروز صحبت از نظام سکولار می کند. اين ها نشان می دهد که مردم نتيجه گيری نهائی خود را کرده اند. فرآيند داخلی به نظر من خيلی پيش تر از فرآيند برون مرزی است… من در تمام اين سال ها تلاشم اين بوده است که زمينۀ اين توافق را حتی الامکان فراهم بکنم تا مدعيان رهبری از هر جريان فکری، مشروطه خواه، جمهوريخواه، چپ، راست، ميانه، ملی… دور هم جمع شوند؛ که نتيجۀ چندانی به دست نيامد. در اين فاصله، اين خلاء رهبری، نبود يک چهره ای که معرف اين جريان باشد، بيشتر و بيشتر احساس می شود و مورد مطالبۀ گروه هاست [و] بيشتر و بيشتر انگشت ها را به سوی من نشانه رفته. خيلی ها آمده اند و به زبان های مختلف اين خواسته را مطرح کرده اند ـ شخصيتی که اسم اش و سرمايۀ سياسی اش چنين ظرفيتی دارد. من حتی به همه می گويم که اگر امروز کسی مناسب تر از من پيدا می کنيد که اين نقش را بهتر از من ايفا می کند معرفی کنيد که در آن صورت من اولين کسی هستم که دنبال او خواهم رفت. و الا من در صحنه هستم و… امروز به شکل فعال دنبال تشکيل يک “مرکزيت رهبری” هستم».

  این سخنان مرا به نوشتن مطلبی ترغیب کرد که در همان روزها با عنوان «معمای رضا پهلوی» منتشر شد(۲). در آن مقاله نوشتم:

  «اين حرف را يک مدعی پادشاهی ايران نمی تواند بزند و اين کلمات از جنس سخن آن کسی است که، بنظر من، بصورتی واقع گرايانه برای خود در عالم سياست ايران نقشی مفيد و سازنده و در ياد ماندنی جستجو کرده و آن را در اين فرمول پياده کرده است که می تواند «نخ گردن بند»ی به نام تشکيلات رهبری اپوزيسيونی باشد که با همۀ رنگارنگی، بصورتی آشکار، بر چند نکتۀ اساسی توافق دارند:

«۱٫ دوران حکومت اسلامی به سر آمده است و مردم به تنگ آمده از دست آن خواستار تغييرند

«۲٫ آنچه بن بست فعلی را بوجود آورده فقدان «تشکيلات رهبری» است که در آن همۀ گروه ها شرکت داشته باشند

«۳٫ ايشان حاضرند که به دو صورت در راستای ايجاد تشکيلات مزبور عمل کنند: يکی کمک به تسريع در تشکيل اين مرکزيت، و ديگری قرار دادن «سرمايۀ سياسی» خود در اختيار اين مرکزيت.

«و، بنظر من، آنچه که آقای رضا پهلوی در سخنان خود از آن بعنوان «سرمايۀ سياسی» ياد کرده نکته ای کليدی و اساسی است که ايشان متواضعانه از آن با کلماتی همچون “يک چهره ای که معرف اين جريان باشد” و “شخصيتی که اسمش چنين ظرفيتی را داشته باشد” ياد کرده اند.

«من، چند سال پيش، در يک سلسله برنامۀ تلويزيونی، دربارۀ اين «سرمايه» ـ که ايشان به آن صفت «سياسی» می دهد و من آن را «سرمايۀ ملی» می خوانم ـ سخن گفته و آرزو کرده ام که اين سرمايه به هدر نرود و در راستای سعادت ملت ايران بکار گرفته شود».

این مقاله در بحبوحهء آتشی منتشر شد که بر اثر تقلبات انتخاباتی در ایران شعله ور شده و به پیدایش «جنبش سبز» انجامیده بود و من و خانم شکوه میرزادگی هم طی اعلامیه ای نوشتیم که این اولین جنبش سکولار داخل کشور است و برای بهره وری از این فرصت سکولارها را به گرد هم آمدن دعوت کردیم. نتیجه اعلام موجودیت «شبکهء سکولارهای سبز»(۳) بود.

چند روز بعد تلفن خانهء ما به صدا در آمد و آقای احمد اویسی، رئیس دفتر شاهزاده، پس تعارفات معمول اظهار داشت که می خواهد از من دعوت کند تا دیداری با شاهزاده داشته باشم. از جزئیات این دعوت می گذرم و تنها می گویم که ما (یعنی برخی از اعضاء شبکهء سکولارهای سبز، متشکل از دکتر فرخ زندی، دکتر آرام حسامی، مهندس مهدی حاذق اعظم و من، به اتقاق آقای تقی مختار، مدیر نشریهء «ایرانیان» که به دعوت من و به عنوان یک شاهد رسانه ای حصور داشت)، دو هفته ای بعد از وفات برادر شاهزاده، توانستیم ایشان را در دفترشان در شهر واشنگتن ملاقات کنیم. ایشان کنجکاو بود که بداند ما چه در سر داریم و ما هم با خود طرحی به نام «روند آلترناتیو سازی» را برده بودیم(۳).

اما من این خاطره را تنها بدان دلیل نقل می کنم که حرفی را که در آن ملاقات از ایشان شنیدم و به همین امروز ما مربوط می شود نقل کنم.

در طرح ما انجام یک نظرخواهی اینترنتی هم پیش بینی شده بود. می خواستیم از ایرانیان بپرسیم که چهره های مورد اعتماد آنها در اپوزیسیون چه کسانی هستند تا در پی آنها برویم و به همکاری با هم دعوت شان کنیم. شاهزاده از این فکر ما استقبال کرد و گفت:

«فکر خیلی خوبی است. من فکر نمی کنم که عضو خاندان پهلوی بودن و ولیعهد بودن می تواند برای من مشروعیت بیاورد. مملکت مال ملت ایران است و ملت باید تصمیم بگیرد که می خواهد به چه کسانی مأموریت دهد که از جانب شان سخن بگویند. من واقعاً نمی دانم تعداد کسانی که واقعاً به من اعتماد دارند چند نفر است. ۶۰ نفر؟ ۶۰۰۰ نفر؟ نظرخواهی شما تکلیف مرا با خودم هم روشن می کند و معلوم می شود که من از طرف چه تعداد از مردم ایران مأموریت دارم که برایشان کاری کنم».

اگرچه، به دلایلی که شرح شان از حوصلهء این مطلب بیرون است، نه آن «همه پرسی» انجام شد و نه آن انجمن گرد هم آمدند اما این سخنان در همهء این سال ها در گوش جان من باقی مانده بود تا اینکه «جنبش انقلابی مهسا» برای آن پاسخی فراهم کرد.

مشکل من این بود که معمولاً در ساختار آلترناتیوها و عملکرد رهبران اپوزیسیون یک جنبهء کار به شکل دادن «گفتمان سیاسی» و گستراندن آن در بین مبارزان، بخصوص در داخل کشور، بر می گردد. ما در تمام این سال ها – با کمک های گفتاری شاهزاده – سرگرم معرفی و گستراندن گفتمان «سکولار دموکراسی» بودیم و تصور می کردیم که این ما هستیم که این وظیفه را بر عهده داریم. اما جنبش انقلابی مهسا به ما نشان داد که ملت ایران، خود، و بدون داشتن و دخالت رهبری، گفتمان مطلوب خویش را یافته و آن را در فرمول «حسرت یک زندگی معمولی» اعلام داشته است. در نتیحه نیازی به یک «رهبری گفتمان ساز» ندارد. این واقعیت تعریف آلترناتیو را (که باید علاوه بر گفتمان سازی دارای تشکیلات و وظیفه و عملکرد هم می بود) تغییر داد. اکنون گفتمان مطلوب را نه رهبری که خود مردم یافته بودند و تنها محتاج وکیلی بودند که  مبلغ و مدافع ضرورت تحقق این گفتمان در بین ایرانیان و جهانیان و به کرسی نشاندن آن باشد.

به عبارت دیگر، این واقعهء شگرف تعریف «آلترناتیوها» را از «گفتمان سازان و گسترانندگان آن» به شکل «وکلای مردم» تغییر داده بود. اکنون به تعداد نجله های سیاسی «دفاتر وکالتی» وجود داشت و هر گروه می توانست یکی از این «دفاتر » را انتخاب کند و به آن مأموریت دهد. ما سکولار دموکرات ها نیز باید وکیل خود را انتخاب می کردیم.

در طول سال ۲۰۲۲ ما پنجاه ویدئوی ۴۵ دقیقه ای به نام «روزگار آلترناتیو»(۵) را تهیه کردیم تا همین موضوع تغییر تعریف و تبدیل رهبر به وکیل را توضیح داده باشیم. در پنج برنامهء آخر هم بصراحت گفتیم که «اکنون توپ در زمین جوانان ایران است که باید به صراحت وکیل خود را به جهانیان معرفی کنند».

و از نظر ما این وکیل کسی جز شاهزاده رضا پهلوی نمی توانست باشد.

اکنون اگر ملت ایران، در اندازه هائی وسیع، به وکیل سکولار دموکرات خود رأی دهند، در پی آن ایجاد ساختار سیاسی منسجم و آغاز کار جدی برای قانع کردن مردم دنیا از اینکه حکومت اسلامی مرده ای است که باید دفن اش کرد و قانع کردن مردم ایران که دفن این جنازه باید در سحرگاه طلوع سکولار دموکراسی انجام شود کار چندان مشکلی نیست.

۵

باری، لازم می دانم این سخن را با یک نکته دیگر به پایان رسانم. امروز که این مطلب را می نویسم روز آغاز ۸۰ سالگی من است. یعنی چیز زیادی از عمرم (یا شاید عمر مفیدم) باقی نمانده است و دیگر سودا و آرزوئی شخصی در دل ندارم. خوشحالم که، در این لحظات از عمرم، ملت جوانی را در میهن دور از دسترسم می بینم که «در حسرت یک زندگی معمولی» به جادوی آزادی و آبادی ساز سکولار دموکراسی پی برده و مردی را در کنار خود دارد که به هر دو جزء این ترکیب (هم به سکولاریسم و هم به دموکراسی) تعلق خاطری ۴۰ ساله دارد.

اما، در عین حال، این هم ممکن است که در جدول احتمالات تاریخی کوشش موسوم به «احالهء وکالت به شاهزاده رضا پهلوی» بجائی نرسد و مدت بیشتری برای فروپاشی حکومت مسلط بر کشورمان ضروری باشد. باور دارم که در این وضع هم، هیچ کس نمی تواند ارزش این اقدام مهم ملی را منکر شود. بخصوص مخالفان این حرکت، که برآمدن رضا شاه و سقوط مصدق و حکومت پس از ۲۸ مرداد را کار خارجی ها و علیرغم تمایلات ملت ایران می دانند، و نیز آنها که (مثل خودم) انقلاب ۵۷ و رهبری خمینی را حاصل تصمیمات «گوادالوپ»ی می خوانند، نخواهند توانست نافی آن شوند که در پایان اولین سال قرن خورشیدی جدیدمان بخش بزرگی از ملت ایران، آگاهانه و خشونت پرهیزانه، با استفاده از امکانات عصر ارتباطات، توانسته است برای خود وکیلی انتخاب کند و نام او را در سراسر گیتی طنین انداز نماید.

آیا نیروهائی که در سراسر قرن بیستم در سرگذشت ملت ما دخالت مثبت یا منفی داشته اند خواهند توانست شکنندهء این انتخاب آزاد شوند و علیه آن دست به «چلبی سازی» بزنند؟

یقین دارم که تاریخ نویس پر حوصله با نگرانی و علاقه صحنه را نگاه می کند و یاداشت بر می دارد.

۳ بهمن ۱۴۰۱ – ۲۳ ژانویه ۲۰۲۳

دنور- کلرادو – ایالات متحده امریکا

____________________________________

۱٫ http://isdmovement.com/Mehestan.htm

۲٫ http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2008/120508-EN-Reza-Pahlavi.htm

۳٫ http://www.seculargreens.com/

۴٫ http://www.seculargreens.com/Articles/03162011-Project-Alternative.htm

۵٫ http://isdmovement.com/Party/Ruzegarr.htm

برگرفته از سایت جنبش سکولار دموکراسی ایران، ۲۶ ژانویه ۲۰۲۳