برای یک زندگی معمولی؛ خشونت و مدارا

اسماعیل نوری علا
حتما شما هم توجه کردید که میزان خشونت و عدم تحمل همدیگر، در جامعه امروز ایران به شدت بالا رفته و اغلب مردم در کمترین برخورد بیشترین پرخاشگری و خشونت را از خودشان بروز می دهند و هر مواجهه کوچکی می تواند به عواقب وخیمی منتهی بشود.

بعضی روانشناسان بر این باور هستند که این وضعیت وقتی بوجود می آید که به قول خودمان همه چیز روی هم جمع شده باشد. شرایطی مثل سرکوب شدگی اعتراضات و یا سرخوردگی و ناامیدی ناشی از بحران های اقتصادی یا فقر شدید، می تواند باعث بروز این آسیب روانی در مردم بشود که حس کنند در بن بست قرار گرفتند و درمانده شده اند. همین احساس درماندگی از نگاه روانشناختی می تواند به احساس قربانی بودن منجر بشود. چون درماندگی و قربانی بودن ارتباط نزدیکی با هم دارند. ذهنیت قربانی به این معنی است که فرد دیگران را مسئول همه رویدادها و شرایط منفی می‌داند و این ذهنیت مخصوصا با تمرکز بر چیزهای غیر قابل کنترل زندگی، می تواند کنترل زندگی را به میزان بیشتری از دست فرد خارج کند. این نوع نگاه، گاهی می تواند به یک وضعیت مخرب و ویرانگر در افراد تبدیل بشود که در آن دیگران را مسبب همه بدبختی های خودش می بیند و همین باعث قدرت گرفتن پرخاشگری و عدم مدارا در فرد می‌شود. اما اگر بخواهیم همین وضعیت را از لحاظ جامعه شناختی بررسی کنیم، باز هم با اکثریتی از مردم مواجه می شویم که با تجربه تلخ نابرابری‌های اجتماعی دست و پنجه نرم می کنند. نابرابری های اجتماعی که خودشان از عوارض و پیامدهای خودی و ناخودی شدن در جوامع ایدئولوژیک هستند.

روشن است که خودی و ناخودی شدن، خودش یکی از مولدهای خشونت محسوب می شود و می تواند باعث ایجاد رنجش و تنش بین گروه های مختلف بشود. به عبارت دیگر وقتی بعضی از قشرهای جمعیت احساس می کنند که ناخودی به حساب می آیند و طرد شدند و به همین دلیل هم نمی‌توانند نیازهای اولیه خودشان را برآورده کنند، همین احساس طردشدگی در آنها می تواند به درگیری های بین گروهی و پرخاشگری و خشونت دامن بزند. اما یکی دیگر از دلایل ناامنی و درماندگی در افراد جامعه، بی ثباتی سیاسی و شیوع مبارزه علیه قدرت مسلط بر جامعه است. مردم چنین جامعه ای اغلب بی ثباتی سیاسی و جنگ قدرت را تجربه می کنند. این موقعیت‌ها می تواند منجر به خشونت در افراد جامعه بشود. چون جناحهای مختلف برای کنترل یا مقاومت در برابر بی‌عدالتی‌ها با هم رقابت می کنند. چنین جوامعی دچار فروپاشی نهادهای اجتماعی هم می شوند. چرا که شرایط اجتماعی غیرعادی می تواند باعث تضعیف یا اختلال در کار نهادهای اجتماعی بشود. نمونه چنین وضعیتی را می شود در چگونگی اجرای قانون و کار سیستم‌های قضایی و خشونت های حکومتی دید که به ناچار به داخل اجتماع کشیده می شوند. البته خشونت با تنش‌های گروه های اقلیتی هم ارتباط مستقیم دارد. جوامعی که یک زندگی غیرعادی را تجربه می کنند، ممکن است کارشان به تنش گروهی، مذهبی یا فرهنگی مختلفی بکشد که در شرایط نابهنجار حاکم بر جامعه تشدید می شود. این تنش ها اگر به درستی مورد توجه قرار نگیرند، می توانند به خشونت تبدیل بشوند. از عوامل دیگر خشونت در جامعه می‌شود به این موارد اشاره کرد: رقابت برای دستیابی به منابع کمیاب یا کمیاب شده، دسترسی محدود به خدمات ضروری، تشکیل گروه های قطبی و رادیکالیزم، رویدادهای آسیب زایی مثل بلاهای طبیعی، جنگ ها یا بیماری های همه گیر و فرسایش هنجارهای اجتماعی سنتی. همه این عوامل می توانند منجر به شکست انسجام اجتماعی و افزایش پذیرش رفتارهای خشونت آمیز بشوند.

بطور کلی می شود خشونت را اینجوری تعریف کرد: رفتار کلامی یا فیزیکی که تهدیدکننده یا آسیب زننده به کسی یا چیزی باشد. انواع خشونت را می شود اینطوری طبقه بندی کرد: خشونت فیزیکی به معنای خشونتی که منجر به آسیب فیزیکی واقعی بشود، مثل مشت زدن، گاز گرفتن یا ضرب و شتم. خشونت و پرخاشگری ذهنی، که قصد آسیب روانی ایجاد کند. مثل برانگیختگی عاطفی شدید یا حالت ناامیدی. خشونت کلامی، که در قالب کلام توهین آمیزی نمایان می شود که باعث آسیب های روانی به اشخاص مجاور می شود، مثل تهدید، قلدری و فحاشی. خشونت ساختاری، مثل ظلم سیستماتیک و تبعیض. خشونت اغلب از عدم تحمل، نفرت. ترس یا تمایل به اعمال قدرت و کنترل بر دیگران ناشی می شود که می تواند ناشی از تعصبات عمیق، تعارضات حل نشده و فقدان ارتباط و درک موثر باشد. خشونت نه تنها باعث آسیب فوری می شود بلکه چرخه های انتقام جویی و تفرقه را در جوامع تداوم می بخشد. اگر به یک جامعه عادی و بهنجار توجه کنیم، می بینیم که اینگونه جوامع بیشتر براساس مدارای اجتماعی ساخته می شوند و موارد اعمال خشونت در آنها چندان رایج نیست. مدارا به تمایل و توانایی افراد یا گروه ها برای پذیرش و احترام به عقاید، اعمال و هویت دیگران گفته می شود. مدارا مستلزم موافقت یا تائید دیدگاه های مختلف نیست، اما مستلزم شناخت و به رسمیت شناختن حقوق دیگران برای داشتن آن دیدگاه ها است. در یک جامعه بردبار، افراد با ایدئولوژی‌ها، مذاهب، فرهنگ‌ها و پیشینه‌های متفاوت می توانند همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند.

مدارا باعث ترویج گفتگو، تفاهم و همدلی می شود و به رسمیت شناختن حقوق بشر و ترویج برابری و عدالت اجتماعی را تشویق می کند. که تمام اینها در حل تعارضات و ایجاد پل بین جوامع اهمیت زیادی دارد. مدارا و خشونت به هم مرتبط هستند، تعصب، تبعیض و عدم مدارا همگی می تواند به تنش ها و درگیری ها دامن بزنند و به طور بالقوه به اعمال خشونت آمیز و پرخاشگرانه تبدیل بشوند. درواقع خشونت به معنای تضعیف مدارا است و رفتارهای خشونت آمیز به ویژه زمانی که گروه ها یا جوامع خاصی را هدف قرار می دهد، ساختار یک جامعه بردبار را از بین می برد و در آن جامعه ترس، بی اعتمادی و خصومت ایجاد می شود. خشونت در عین حال یکی از نشانه‌های تزلزل جامعه مدنی است. چون در جامعه مدنی، بردباری و مدارا نقش مهمی را ایفا می کند و محیطی فراگیر و هماهنگ را بوجود می آورد که در آن افراد با باورها، پیشینه ها و هویت های گوناگون می‌توانند با هم همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند. متفکران علوم اجتماعی بر برخی از نقش های کلیدی مدارا در جامعه مدنی تاکید می کنند و توجه به این موارد را در راستای برپا داشتن زندگی معمولی و خالی از خشونت توصیه می کنند. پذیرش تنوع و تکثر، تشویق در راستای برقراری گفتگوی باز، حل و فصل منازعات به صورت مسالمت آمیز، در نظر گرفتن و رعایت حقوق بشر، تقویت انسجام اجتماعی، به چالش کشیدن پیش داوری ها و کلیشه های خشونت زا، ترویج همزیستی مسالمت آمیز، توانمندسازی جوامع به حاشیه رانده شده، تقویت دموکراسی و بالاخره ممکن بودن پیشرفت اجتماعی از طریق پذیرش ایده ها و نوآوری های جدید. بطور کلی مدارا پایه ای برای داشتن یک جامعه مدنی پویا و انعطاف پذیر است و نکته بدیهی این است که، تحقق وجوه مختلف چنین جامعه ای، جز با رفع عواملی که زندگی را بصورت غیر عادی و نابهنجار درآوردند ممکن نمی شود.

ویدیوی کامل این برنامه در لینک زیر: