نظام آموزشی و تغییرات پی‌درپیِ محتوا و ساختار آن

نادر عالمشاهی
ادغام رشته‌های نظری، نه تنها علوم انسانی را در محاق قرار می‌دهد، بلکه به شکاف طبقاتی در نظام آموزشی دامن می‌زند. تغییرات پی‌درپی ایدئولوژیک است و به دلیل فقدان زیرساخت‌های کافی به نتیجه مطلوب هم نمی‌رسد.

چندی پیش وزارت آموزش و پرورش خبر داد احتمالاً تا دو سال آینده، رشته‌های نظری در هم ادغام و دبیرستان‌ها تک‌رشته‌ای خواهد شد. پیش از این، در سال ۱۳۸۹ نیز این موضوع مطرح و بعد به فراموشی سپرده شد. چنین تغییر گسترده‌ای در نظام آموزشی متوسطه برای محصلان دوره متوسطه، که در حال برنامه‌ریزی برای قبولی در کنکور و نیز آمادگی برای ورود به دوران بزرگسالی هستند، اضطرابی مضاعف را بر روح و روانشان تحمیل می‌کند. باید دید تا چه اندازه به چنین تغییراتی نیاز است؟

از سده ۱۴ شمسی که در ایران نظام آموزشی شکل گرفته ‌است، بارها تغییرات عمده‌ای را شاهد بوده و بیشترین تغییرات این نظام در دوران پس از انقلاب رخ داده است. کارشناسان آموزش معتقدند این تغییرات پی در پی نشان از سردرگمی سیستم آموزشی و سرپوش گذاشتن بر معضلات اصلی آموزش در نظام جمهوری اسلامی دارد؛ نظامی که نمی‌تواند برای آینده برنامه‌ریزی دقیقی داشته باشد.
تاریخچه نظام آموزشی در ایران

از اوایل حکومت پهلوی شکل‌گیری سازمان آموزشی ایران به شکل مدرسه‌محور که بازه‌ی سنی ۶ تا ۱۸ سال را دربرمی‌گرفت آغاز شد. در سال ۱۳۱۷ دوره آموزش متوسطه به سه دوره تبدیل شد: ابتدایی و متوسطه هر یک شش سال و تقسیم رشته‌های تخصصی در یک سال آخر متوسطه. این وضعیت تا سال ۱۳۳۹ برقرار بود و پس از آن، کمابیش نظام آموزشی به شکل دوره پنج ساله ابتدایی، سه ساله‌ی راهنمایی و چهار ساله‌ی متوسطه ادامه یافت تا سال ۱۳۷۰ که نظام آموزشی تغییر کرد. گذشته از آن، در کنار مدارس نظری، مدارس فنی و حرفه‌ای هم وجود داشت که تأسیس آن به سال ۱۳۲۶ برمی‌گردد.

الگوی نظام آموزشی پیش از سال ۱۳۷۰، به دوره «نظام قدیم» معروف شد. از سال ۱۳۷۲-۱۳۷۱ دوره متوسطه به نظام «ترمی- واحدی» تغییر کرد و در ابتدا در بعضی استان‌ها به شکل آزمایشی اجرا شد. این نظام چندان نپایید و جای خود را به نظام قدیمی‌تر داد با این تفاوت که دوره متوسطه سه ساله شد و یک دوره به نام «پیش‌دانشگاهی» به آن اضافه شد. این دوره در واقع مقدمه‌ی ورود به دانشگاه بود و محصلان می‌توانستند در کنکور رشته‌ای شرکت کنند که منطبق با دوره پیش دانشگاهی‌شان باشد. تبدیل نظام قدیم به نظام ترمی- واحدی مشکلات زیادی را در پی داشت از جمله افت تحصیلی، سردرگمی اولیای آموزشی، محصلان و خانواده‌ها و در عمل دوره‌ی متوسطه تبدیل به مقدمه‌ی ورود به دانشگاه شد و دیپلم ارزش قدیم خود را از دست داد؛ امری که در تمام تغییرات و تحولات نظام آموزشی همچنان ثابت ماند. در این میان رشته‌ی علوم انسانی بیش از پیش افت کرد و محتوای درس‌ها، جز محفوظاتی که پس از امتحان فراموش می‌شد، دانشی نصیب محصلان نمی‌کرد. گذشته از نبودِ بازار کار برای رشته‌های نظری، این وضعیت در مورد رشته علوم انسانی بدتر هم بود. مدارس «فنی و حرفه‌ای» و «کار و دانش» همچنان بر اهمیت کارآیی خود پس از تحصیلات هنرستان تأکید داشتند و قرار بود پس از دیپلم فنی یا کار و دانش، فارغ‌التحصیلان مهارتی در یک فن و پیشه کسب کنند.

از سال ۱۳۹۲-۱۳۹۱ دوباره تغییر دیگری ایجاد شد و متوسطه به دو دوره متوسطه اول و دوم تقسیم شد با احتساب هر دو دوره‌ی سه ساله و در مجموع تحصیلات دیپلم دوره‌ای دوازده ساله باقی ماند. دوره متوسطه اول، مقدمه ورود به دوره‌ی متوسطه دوم و انتخاب یکی از چهار رشته نظری: تجربی، ریاضی، انسانی و علوم و معارف اسلامی است. این روند تاکنون ادامه داشته است.

آگهی
دلایل سیاسی و فرهنگی تغییر نظام آموزشی

پس از انقلاب بر اساس مصوبه‌ی شورای انقلاب در تاریخ ۱۲/۲/۱۳۵۸، مشارکت بخش خصوصی در آموزش و پرورش منتفی شد؛ این قانون تا سال ۱۳۶۷ ادامه داشت. یکی از معیارهای مفاد این طرح «تحقق عدالت آموزشی» بود که بر اساس آن می‌بایست مدارس شبانه‌روزی و نمونه‌دولتی تشکیل شود «تا فرصت برابری برای اقشار ناتوان از دستیابی به امکانات فراهم شود.» اولین سند مرتبط با این مسئله را باید سندی به امضای محمدعلی رجایی در تاریخ ۸ مهرماه ۱۳۵۸ دانست که طبق آن «مدارس بین‌المللی» از پذیرش دانش‌آموزان پیش‌دبستان و ابتدایی منع شدند و مدارس میسیونری نیز از پذیرش دانش‌آموزان مسلمان منع شدند. بنابراین سند باید اولین گونه مدارس حذف شده بعد از انقلاب را مدارس بین‌المللی دانست. (بررسی تاریخی تنوع مدارس در ایران (ملاحظات سیاستگذاری): مطالعات آموزش و فرهنگ/گروه آموزش و پرورش و فنی و حرفه‌ای/ شهین ایروانی، امیرحسین غفاری، علی قربانی/مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی/اردیبهشت ۱۳۹۹)

بر اساس این سند، می‌توان گفت حذف این‌گونه مدارس و عدم ثبت‌نام مسلمانان در مدارس میسیونری به منظور تغییر محتوای آموزشی و یک‌دست کردن محتوای آن رخ داده است. از طرف دیگر سند بیانگر این است که تغییرات نظام آموزشی در ابتدای انقلاب، جلوگیری از طبقاتی شدن آموزش را دنبال می‌کرده است؛ موضوعی که بعدها نه تنها به فراموشی سپرده شد بلکه به‌طور معکوس به طبقاتی شدن آموزش دامن زد.

مسأله مهم دیگر در بعد از انقلاب، تعدد مراجع تصمیم‌گیری بر سر آموزش و پرورش است. در کنار شورای عالی آموزش و پرورش و مجلس شورای اسلامی، شورای عالی انقلاب فرهنگی هم از تصمیم‌گیران عمده بر سر مسائل مربوط به آموزش و پرورش است. نمونه جالب‌توجه تأثیرگذاری شورای عالی انقلاب فرهنگی بر امر آموزش را می‌توان در تأسیس مدارسی با عنوان مدارس «ایثارگران» و «شاهد» دید که «با مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسیده‌اند.» این وضعیت بر محتوای آموزش در مدارس و حتی ساختار کلی نظام آموزشی اثرگذار بود و به‌عنوان نمونه به سه رشته نظری «علوم انسانی»، «علوم تجربی» و «ریاضی و فیزیک» رشته‌ی دیگری به نام «علوم و معارف اسلامی» افزوده شد و بیشترین جذب محصل را در مناطق روستایی و نقاط مرزی داشت که دانش‌آموزان مجبور به تحصیل در مدارس شبانه‌روزی بودند و تنها همین یک رشته درسی موجود بود.

باید دید شعار محرومیت‌زدایی از آموزش که از ابتدای انقلاب در تمام طرح‌ها و برنامه‌های آموزشی مطرح شده است، چه نتایج روشن و عملی را در پی داشته است و آیا به نتیجه‌ای واقعی در راستای برابرکردن امر آموزش منجر شده است یا نه؟

در قبل از انقلاب، «سپاه دانش» امر رساندن آموزش و تحصیل رایگان را به مناطق روستایی دوردست به عهده داشت که بعد از انقلاب «نهضت سوادآموزی» با تغییراتی همین وظیفه را به عهده گرفت. از طرف دیگر دادن امتیاز مناطق محروم به شرکت‌کنندگان در کنکور سراسری امکان قبولی راحت‌تر مناطق کم‌برخوردار و دور از مرکز را برای قبولی در دانشگاه‌ها فراهم می‌کند اما در مقابل رشد سریع مدارس غیرانتفاعی، این اقدام‌ها خلاف اهداف تعریف‌شده‌ برای محرومیت‌زدایی از آموزش بود.

موضوع اصلی دیگر همچنان بر جای خود استوار باقی ماند که دیپلم چه مهارت و دانشی جز محفوظاتی برای قبولی در کنکور در اختیار محصلان قرار می‌دهد؟ نقش مهارت‌یابی در تحصیل را مدارس فنی و حرفه‌ای و کار و دانش برعهده دارند که رشته‌های بسیار متنوعی را دربرمی‌گیرند که این مدارس زیر نظر وزارت کار و رفاه اجتماعی است و مهارت در این مدارس هم نیاز به تحصیلات تکمیلی دارد. بدون تحصیلات تکمیلی در پایان جز یک مدرک دیپلم چیزی نصیب محصلان نمی‌شود بدون یافتن مهارت حرفه و فن و یا کسب دانش عمومی رشته‌های نظری. این دو دسته مدارس در هر سری تغییرات بیش از پیش به سمت جنسیتی‌شدن پیش می‌رود.

اجتناب‌ناپذیری تحول در آموزش یا پرورش

به نظر می‌رسد تحول در نظام آموزشی امری اجتناب‌ناپذیر است برای این‌که آموزش بتواند پاسخگوی رشد و تحول جامعه، و نیز پاسخگوی نیازهای تازه‌ای باشد که در هر مقطع از حیات اجتماعی جامعه شکل می‌گیرند. از این روست که موضوع نه چرایی تحول، که چگونگی آن است. نظام آموزشی ایران در مدت زمان کوتاه چهل و چند ساله بارها دستخوش تغییرات عمده‌ای شده است که نتایج عینی نشان می‌دهد نه کمکی به دانش عمومی محصلان کرده است و نه توانایی ایجاد مهارتی را در آن‌ها داشته است. دو نمونه‌ی دم دست، یادگیری زبان عربی و انگلیسی است که از دوره متوسطه اول در مفاد درسی دانش‌آموزان هست اما به جرأت می‌توان گفت هیچ دیپلمه‌ای با اتکا به آموزش این دو درس در دبیرستان، ذره‌ای نه عربی یاد گرفته است و نه انگلیسی. تحول در هر ساختاری نیاز به زیرساخت‌هایی دارد و نبودِ آن زیرساخت‌هاست که مشکلاتی کمرشکن پیش روی آموزش و پرورش ایجاد کرده است.

سال ۱۳۹۵، معاون آموزش ابتدایی وزیر آموزش و پرورش وقت، درگفت‌وگویی اقرار کرده بود که وقتی نظام آموزشی در دوره ابتدایی از پنج سال به شش سال تغییر کرد، شرایط اولیه برای این تغییر را نداشته‌اند: شرایطی همچون «کلاس، امکانات، برنامه درسی، کتاب و معلم که در این تغییرات نادیده گرفته شد و ما مجبور شدیم برای تأمین نیروی مورد نیاز دوره ابتدایی، از معلمان دوره متوسطه دوم که آشنایی با شیوه‌های آموزشی این دوره را ندارند، استفاده کنیم. طبق آمار به هنگام اجرای سیستم آموزشی ۳ – ۳- ۶ و اضافه شدن یک پایه به دوره ابتدایی، ۱۱ هزار معلم کمبود داشتیم که به ناچار از معلمان دوره متوسطه بهره گرفته شد.» (نقل از پایگاه اطلاع رسانی دولت، ۳۰ بهمن ۱۳۹۵)

علاوه بر نیاز به زیرساخت‌ها برای روزآمد کردن امر آموزش، نظام آموزش و پرورش ایران با مسئله‌ی دیگری هم دست به گریبان است که از ابتدای انقلاب دخالت شورای انقلاب فرهنگی را در امر آموزش به دنبال داشته است. نظام ایدئولوژیک مذهبی حاکم بر کشور، نگاهی صرفاً آموزشی و پرورشی (به معنی تربیت استعدادها) بر امر آموزش و پرورش ندارد بلکه در اندیشه‌ی تربیت نسلی وفادار به ارزش‌های تعریف‌شده‌ی نظام است: «در کشور ما بحث انقلاب فرهنگی هم مطرح است. انقلاب ما فقط سیاسی نبوده، تغییر در باورها و نگاه به جهان بوده. این تغییر فرهنگی باید در اختیار نسل جوان قرار بگیرد. به همین دلیل از همان نخستین روزهای انقلاب، دست‌اندرکاران به فکر تحولات شکلی و محتوایی نظام آموزش بوده‌اند. بسیاری از مسئولان نظام دست‌اندرکار آموزش و پرورش، در اوج انقلاب و درگیری‌ها به این فکر بوده‌اند که قانون شورای‌عالی آموزش و پرورش را بازخوانی و بازتصویب کنند. لذا یکی از اصلی‌ترین رسالت‌های شورا، زمینه‌سازی انقلاب فرهنگی برای نسل کودک و نوجوان است.» (۳ آذر ۸۸، گفت‌وگو با دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش درباره تغییرات پی در پی نظام آموزشی-تحولات آموزش و پرورش، جام‌جم آنلاین)

شکی نیست که نظام آموزش و پرورش هر کشوری همگام با تغییرات آن کشور پیش می‌رود اما نباید این نکته را از نظر دور داشت که به اذعان کارشناسان امر آموزش «آموزش و پرورش خود می‌تواند کارگزار یا عامل تغییر باشد. [برای این منظور] لازم است که هدف یا کارکرد نظام آموزشی در جهت‌گیری برنامه‌ها و فراگردهای آموزشی و پرورشی بازتاب پیدا کند.» پس از این است که آموزش و پرورش هم می‌تواند یاریگر تغییر اجتماعی باشد. در هر صورت، آموزش و پرورش غالباً به عنوان تأثیر، نتیجه یا معلول تغییر اجتماعی قلمداد می‌شود. نگاهی به اهداف کلی آموزش و پرورش در نظام جمهوری اسلامی نشان می‌دهد که از ۵۶ بند تعریف شده، ۲۳ بند آن به «پرورش روحیه پذیرش حاکمیت مطلق خداوند بر جهان و انسان و اعمال این حاکمیت در جامعه بر اساس اصل ولایت فقیه» (ابلاغیه: اهداف کلی آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران شماره ابلاغ: ۸/۳۵۰۱/۱۲۰، تاریخ: ۲۴/۸/۱۳۷۷) با عناوین محتلف در هر بند اشاره دارد؛ موضوعی که فاصله‌ای بسیار عمیق با رشد و تحولات اجتماعی جامعه ایران دارد.

برنامه هفتم توسعه و آموزش و پرورش

فصل نوزده از برنامه هفتم توسعه به آموزش و پرورش اختصاص دارد. با مرور و مطالعه این فصل و حتی فصل ۲۰ که به «ارتقا نظام علمی، فن‌آوری و پژوهشی» اختصاص دارد، هیچ اثری از تغییر و تحولی که قرار است در نظام آموزش متوسطه رخ دهد دیده نمی‌شود و از آن گذشته متوجه می‌شویم این برنامه با اولویت‌های اصلی آموزش و پرورش فاصله‌ای دراز دارد. در تبصره بند پ، فصل ۱۹ این برنامه اشاره می‌شود که «تأمین نیاز مناطق خاص» با ایجاد دوره‌های کاردانی مقدور است اما «هرگونه تقاضای انتقال این نیروها به سایر مناطق به منزله استعفاست»؛ بندی که خبر از نهادینه شدن تبعیض می‌دهد. بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۹، ۵۸ درصد کودکان بازمانده از تحصیل در بازه سنی ۶ تا ۱۱ سال مربوط به پنج دهک اول درآمدی هستند و استان سیستان و بلوچستان، ۷۳ درصد از این آمار را به خود اختصاص داده است. بر اساس آمار مرکز پژوهش‌های مجلس آمار جاماندگان از تحصیل در سال ۱۴۰۱-۱۴۰۰ رشدی ۲۶درصدی داشته است و استان‌های کم‌برخورداری همچون سیستان و بلوچستان، خراسان رضوی و آذربایجان غربی وضعیتی بغرنج دارند. پرسش این است که با این جمعیت زیادِ بازمانده از تحصیل نیروی بومی مناطق کم‌برخوردار که طبق این بند از سند قرار هم نیست هرگز به مناطق بهتر منتقل شوند، از کجا تأمین خواهد شد؟ برای جلوگیری از این رشد سرسام‌آور جاماندگی از تحصیل هر چه سریع‌تر باید بر تعداد معلمان و مدارس در آن مناطق افزود؛ چه بومی و چه غیربومی.

کسب یک مهارت پس از تحصیل، (گذشته از اینکه در این سند مهارت شغلی به‌عنوان مهارت فرهنگی- هنری تعریف شده است)، به دلیل شرایط نابرابری که بین مدارس دولتی و غیردولتی وجود دارد شدنی نیست و طبیعتاً نمی‌توان به همه یک مهارت آموخت. تک‌رشته‌ای شدن فکری هم به حال این وضعیت نکرده است و در عمل به معنای این است که قرار نیست هیچ مهارتی آموخته شود.

آگهی
طبقاتی شدن آموزش

یک کارشناس حوزه آموزش و پرورش در گفت‌وگویی با روزنامه شرق به تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۲ در رابطه با طرح «ادغام سه رشته علوم انسانی، تجربی و ریاضی- فیزیک» گفته است که روشن نیست چرا «میان انبوه مشکلات آموزش و پرورش سراغ چنین طرحی رفته‌اند؟ آیا واقعاً اولویت کنونی آموزش و پرورش اجرای چنین طرح و برنامه نسنجیده‌ای است؟ و اولویت آن چگونه تعیین شده است؟» و کارشناس دیگری یادآور شده است: «از کلیت طرح می‌توان دفاع کرد، اما با شروط مشخص و مقدمات متقن. باید در سه سال متوسطه دوم، درس‌ها انتخابی باشند. نظام‌های آموزشی که درس‌هایشان انتخابی بوده‌اند نتیجه بهتری گرفته‌اند. نظام آموزش عمومی در کشورهایی مانند آمریکا، سوئیس، نروژ و سنگاپور با همین مدل طراحی و مدارس به همین سبک و سیاق اداره می‌شوند» ولی خاطرنشان کرده است که «در نظام مدون و نظام‌مند آموزشی سه سال متوسطه اول باید سه سال مشاوره و آزمون و خطای دانش‌آموز در دروس مختلف باشد تا میزان علاقه‌مندی و توانایی وی سنجیده شود و در نهایت دانش‌آموز در متوسطه دوم با توجه به شناخت و علایق، به انتخاب واحد مبادرت کند.» «انتخاب واحد» تداعی‌گر همان نظام شکست‌خورده ترمی-واحدی در دهه هفتاد است که تک‌رشته‌ای هم نبود.

موضوع این است که در کشورهای مختلف، یک رشته علوم وجود دارد که رشته‌های نظری مختلفی را دربرمی‌گیرد. دانش‌آموزان بنا به ذوق و استعداد و علاقه‌ی خود حق انتخاب یکی از آن رشته‌های نظری را دارند. به نظر می‌رسد هدف از تک‌رشته‌ای شدن در نظام آموزشی ایران کم‌شدن تنوع همین چند رشته نظری موجود باشد تا بر دروس عمومی معارف و کلیات حفظی متمرکز شوند. زیرا با توجه به اهداف کلی آموزش و پرورش که در بالا به آن اشاره شد، دولت ابراهیم رئیسی سعی در هر چه مذهبی‌تر شدن این نهاد دارد تا بیش از پیش از محتوای علمی تهی شود؛ محتوایی که همین حالا هم چندان رمقی ندارد.

پرسش پیش رو این است: «با ادغام رشته‌ها چه کتاب‌هایی قرار است به دانش‌آموزان تدریس شود و چه کتاب‌هایی حذف می‌شود؟ ملاک این انتخاب‌ها چیست؟ آیا آموزش و پرورش اهداف و برنامه‌های این طرح را به خوبی شفاف‌سازی می‌کند؟»

از آن گذشته، تک‌رشته‌ای شدن با سلب حق انتخاب دانش‌آموزان به یکسان‌سازی فکری-عقیدتی هم منجر خواهد شد. در چنین وضعیتی کیفیت آموزش مطرح نخواهد بود بلکه نظام تحصیل متوسطه به صرف گرفتن مدرک، بیش از پیش نمود می‌یابد و چه بسا با انواع اجحاف در حق دانش‌آموزان نخبه که امکان تحصیل در مدارس نمونه دولتی را داشتند، استعدادهای زیادی فرصت بروز نیابند. همچنین احتمال ریزش متقاضیان تحصیل در مدارس دولتی و سوق دادن آنان به سمت مدارس غیرانتفاعی افزایش می‌یابد که آموزش را از امری فرهنگی تبدیل به کالا و امری تجاری می‌کند. مدیر یکی از مدارس تیزهوشان یکی از شهرستان‌ها گفته بود شاید دلیل چنین کاری این است که «مسئولان تصمیم‌گیر خود مدارسی غیرانتفاعی دارند و می‌خواهند دانش‌آموزان را [از مدارس نمونه دولتی تیزهوشان که مناسب محصلان نخبه از اقشار پایین جامعه است] جذب مدارس غیرانتفاعی خود کنند.»

با این همه در عصری که جهان به سمت تخصصی‌سازی پیش می‌رود، یکی کردن رشته‌های تحصیلی که معنای دیگرش تحصیل عمومی و نه تخصصی است کار درستی نیست گرچه بعضی معتقدند احتمالاً و لااقل در گام اول، تلفیق دو رشته تجربی و ریاضی صورت خواهد گرفت و به مرور رشته انسانی را در آن ادغام کنند.

محتوای درس‌های رشته علوم انسانی و تغییر سال به سال کتاب‌هایی همچون تاریخ و جامعه‌شناسی و اقتصاد نشان می‌دهد که نظامی ایدئولوژیک با آن اهداف کلی آموزش و پرورشش دیگر تحمل همان اندک باقی‌مانده از محتوای کتاب‌های علوم انسانی را ندارد و به‌کل درصدد حذف این رشته است. پیش‌تر چنین تلفیقی در آموزش عالی رخ داد و در کنکور سراسری حق انتخاب رشته در رشته‌های علوم انسانی، همچون اقتصاد و…، به دو رشته علم تجربی و ریاضی داده شد؛ کاری که اجحاف در حق محصلان رشته علوم انسانی است و درصد قبولی آنها را پایین آورده و به‌مرور کمتر دانش‌آموز نخبه‌ی علاقه‌مندی مایل به تحصیل در رشته علوم انسانی باقی مانده است؛ مگر با معدل پایین متوسطه اول که امکان پذیرش در دو رشته دیگر نظری را ندارد و یا در مناطق کم‌برخوردار که تنها یک رشته علوم انسانی وجود دارد و محصل مجبور به تحصیل در آن است که به معنای این است که علاقه‌ای به پرورش نخبگان علوم انسانی وجود ندارد.

برگرفته ای از سایت رادیو زمانه، ۵ ژانویه ۲۰۲۴