از مشروطه تا سکولار دموکراسی؛ کشور تحول از جغرافیا به سیاست

اسماعیل نوری علا
من در جلسه قبلی با فرض اینکه این سئوال برای ما مطرح است که، سکولاریسم در چه مکانی ممکن است اتفاق بیفتد؟ شروع کردم راجع به اینکه ما چه کلماتی را در مورد مکان به کار می بریم. و اینها را تقسیم کردم به چهار دسته و اسم آن را گذاشتیم خانواده کلمات. خانواده اول را گفتم ما کلماتی داریم که فقط به محل مربوط می شوند. نمونه آن هم از دریا و خشکی و مرزها و کوه و چمن اینها همه کلماتی هستند که به مکان مربوط می‌شوند و با آدم کاری ندارند و آنها چیزهای طبیعی هستند که وجود دارند. و بعد گفتم دسته دوم از کلمات را ما در مجموعه مربوط به ارتباط انسان با کلمات می توانیم مطرح بکنیم، که مثلا از زادگاه شروع کردم، بهرحال آدم در یک جایی دنیا می آید،

پس ارتباط من هست با آنجایی که به دنیا آمدم و این را ادامه دادیم آمدیم جلو. و سپس رسیدیم به اینکه منی که در یک جایی به دنیا آمدم در جایی که ساکن هستم دارم زندگی می‌کنم، احساس تعلق به آن هم دارم، و رفتیم در کلماتی که مسئله رابطه مالکیت مربوط می شوند بین انسان و زمین. اما امروز من دلم می خواهد که راجع به یک کلمه ای صحبت بکنم که مستقیما برمی گردده به بحث ما راجع به سکولار دموکراسی و بحث ما را از حوزه جغرافیا، چون تمام این حرفها که در جلسه پیش می زدیم کلماتی بود که در حوزه جغرافیا مطرح بود، این را از آنجا برداریم و بگذاریم روی یک مفهوم سیاسی چون بهرحال سکولار دمکراسی تا آنجایی که به ما مربوط می شود، به حزب ما مربوط می شود، یک مفهوم سیاسی است. و این واژه مفهومی که امروز می خواهیم خدمت شما عرض بکنم راجع به آن مطالبی را بگویم مربوط می شود به کلمه ای به نام کشور. اما قبل از اینکه وارد این بحث بشوم می خواهم بگویم که آدم ممکن است که در طی تکامل و تحولاتی که در زندگی خودش جامعه پیدا می کند، یک مفهوم تازه ای را پیش بیاورد. مثلا شما می گویید که مدرنیزم، مدرنیزم یک کلمه ای است که نشان از این دارد که مفهوم جدید را انسان به آن رسیده، کشف کرده، برای آن یک نامی گذاشته و بلافاصله نو بودن کلمه را آدم را درک می کند. اما اگر من به یک مفهومی برسم که فکر کنم که چه اسم روی آن می توانم بگذارم؟ و به جای اینکه یک اسم جدیدی اختراع کنم بگذارم روی آن، بروم بگردم در گذشته چه کلمه ای وجود داشته، آن کلمه را بیاورم با این معنی جدید مطرح بکنم، این یک مقدار سرگردانی ایجاد می کند برای شنونده ای که اطلاع نداشته باشد که من به یک مفهوم جدیدی رسیدم، اما دارم از یک کلمه قدیمی استفاده می کنم. مثلا شما نگاه بکنید کلمه «مرز» همیشه در زبانهای مختلف وجود داشته. اما در یک جایی این یک مفهوم سیاسی پیدا کرده. یعنی آدمها نشستند و با همدیگر صحبت کردند و به این نتیجه رسیدند که ما یک چیزی را باید مفروض بکنیم به نام مرز، حالا چه کلمه روی آن بگذاریم؟ یکی گفتیم مرز، و بدون توجه به اینکه در گذشته این مرز چه مفهومی داشته؟ آمده یک تعریف جدیدی را به آن وصل کرده و اعمال کرده. این اتفاق در مورد کلماتی هم که در برنامه گذشته صحبت کردیم اتفاق افتاده بخصوص در مورد کلمه مرز. یعنی اگر ما مراجعه بکنیم به ادبیات هر کشوری، ما می بینیم کلمه مرز وجود داشته، اما هیچ شکل ثابتی نداشته بیشتر هرکه زورش می رسید سعی می کرد مرزهای قلمروی را که متعلق به او هست زیاد تر بکند. اساسآ آن چیزی که ما به آن می گفتیم امپراطوری بعدا کلمه ی امپریالیسم مطرح شد، اگر نگاه بکنید یعنی که وسعت دادن به قلمروی که مال من است و من می توانم دخل و تصرف داشته باشم. این فکر مثلا در حدود ۳۵۰ سال پیش در اروپا اتفاق افتاد. یعنی ۳۰ سال اروپایی ها با همدیگر جنگیدند، هر گردن کلفتی، هر گردن کشی، هر صاحب شمشیری سعی کرد که قلمرو خودش را توسعه بدهد اما بالاخره خسته شدند از این همه جنگ و خونریزی و بعد در شهر وستفالی آلمان دور همدیگر نشستند یک قرارداد را بستند که امروزه به آن می گویند «قرارداد وستفالی» و در آنجا آمدند. گفتند به جای اینکه مرزهایمان را بیاییم با جنگ و خونریزی توسعه بدهیم، بیایم توافق بکنیم که هر کدام مان چه مرزهایی داریم. یعنی برای اولین بار مرز را ثابت کردند و گفتند این مرزی است که دیگر با شمشیر به دست نمی آید با توافق به دست می آید. اتفاقی که سرنوشت ساز شد برای بشریت، این بود که آمدند گفتند ما اگر بیاییم مرزهای سرزمین های خودمان را به رسمیت بشناسیم و ثابت بکنیم، دیگر احتیاجی نداریم با همدیگر بجنگیم، هرکدام جغرافیای خودشان را دارند. برای این فرضی که یک سرزمین که حالا دارای مرز ثابت هست، گشتند دنبال اینکه چه کلمه ای را بگذارند. من به زبان های دیگری تسلط ندارم، تا آنجایی که به زبان انگلیسی مربوط می شود، می بینم که سرزمین دارای مرز ثابت را دو کلمه برای آن به کار می برند یا می گویند Country یا می گویند State. حالا این جنبه‌های سیاسی دیگری هم دارد که در آینده راجع به آن صحبت خواهم کرد. ولی الان آنچه که در وستفالی اتفاق افتاد بیاییم مرز را ثابت بکنیم و سرزمینی را که در داخل یک مرز ثابت قرار دارد این را به آن بگوییم در انگلیسی می‌گویند Country یا State در فارسی هم وقتی خواستند کلمه برای آن بگذارد، آمدند یک کلمه قدیمی را که در شاهنامه بارها تکرار شده انتخاب کردند گفتند ما به سرزمینی محدود به مرزهای ثابت شده مورد توافق بقیه به آن می گوییم «کشور». تا آن زمان فرضی مرز ثابت وجود نداشت. خود ایران هم اگر که نگاه بکنید از همان زمان پیشدادیان پیش از فریدون و جمشید و غیره، اگر که در فردوسی هم که نگاه بکنیم مرز، مرز تغییر پذیری است. داریم داستان آرش را که می رود سر کوه دماوند می ایستد و جانش را می گذارد در تیر و پرت می‌کند و می‌گوید مرز ایران و توران فلان جا هست، ولی اینها همه فرضی است، هیچ وقت کسی نیامده روی زمین خط بکشد و بگوید این مرز من است و بیرون این مرز دیگر مال من نیست. این اتفاق در وستفالی افتاد و بعد یواش یواش که کشورهای دیگر ملتفتش شدند این کار را انجام دادند. مثلا ما در زبان فارسی درست است که در فردوسی زیاد از مرز صحبت می شود، ولی معمولا بخصوص در قاجاریه از «سرحدات» شروع می شد. ما یک سرحدی داشتیم معمولا این سرحد، زمین گشادی بود که بین دو کشور قرار داشت و همیشه سر آن دعوا می‌شد و غیره و فقط از اواسط قاجاریه بود مثلا ۱۲۹۵ یا ۱۲۹۶ بود که تصمیم گرفتند -اول انگلیسی ها تصمیم گرفتند- آمدند افغانستان را درست کردند، هرات و کابل را سرهم کردند گفتند این یک کشوری است به نام افغانستان، و بعد مسئله مرز بین ایران و افغانستان مطرح شد و سالها هم به طول کشید تا قاجاریه مضمحل شد و رضا شاه آمد به قدرت رسید، در سال های ۱۹۳۴-۱۹۳۵ بود که مرز ایران و افغانستان قطعی شد و مجلس شورای ملی آن را تصویب کرد. می خواهم بگویم که ما تمام مفاهیم سیاسی که امروزه بکار می بریم، از دل یک چنین چیزی آمده بیرون. یعنی که سیاست جهانی بر این گذاشته شد که از تخاصم خودداری بکنیم، از تجاوز خودداری بکنیم، بیاییم مرزهای سرزمین های همدیگر را به رسمیت بشناسیم و کشورهای.مختلف در داخل سرزمین هایی با مرزهای جدید ساخته شد. تمام عرض من بر حول این محور می گردد که تا قبل از وستفالی، سرزمین دارای مرز مشخص نبود، زور شمشیر بود که مرزها را بطور موقت، تا موقع ای که این طرف زورش می‌رسد، محفوظ نگاه می داشت. اما در وستفالی، تبدیل شد به قرارداد جدیدی به نام کشور که در واقع امروزه ما وقتی کشورهای مختلفی را روی کره زمین تقسیم شده به کشورهای مختلف، می توانیم راجع به این نگاه بکنیم که سکولار دمکراسی در کدام از این کشورها احتمال دارد که اتفاق بیفتد و آیا مثلا کشور ما که اسمش را گذاشتیم ایران، آیا در اینجا لوازم استقرار سکولار دموکراسی فراهم شده است یا نه؟

ویدوی کامل این برنامه در لینک زیر: