اسماعیل نوری علا
تصور و فرض وجود «مرز»، خودش مفاهیم و واژه های مختلفی را در ذهن و زبان انسان ایجاد می کند و وسعت و تعدد این مفهوم/ واژه ها آنچنان است که می شود به جرأت گفت اگر تصور مرز وجود نداشت، بخش های عمده ای از قدرت تکلم آدمیزاد تکامل نمی یافت. در عین حال در برنامه های گذشته ما تمرکزمان را بیشتر بر این گذاشته بودیم که خانوادههای گوناگون مفهومی / واژگانی بدست آمده از تصور مرز را بشناسیم و توانستیم حدود ۱۲ خانواده را از هم تفکیک کنیم و در موردشان توضیح بدهیم. من اما امروز می خواهم با اجازه شما تمرکزم را بر روی فقط یکی از عوارض وجود مرز بگذارم و آن هم عارضه ای است که آفریننده مفهوم «مجاورت» (همسایگی) است و میخواهم نشان دهم که همین مجاورت بروز چه صورت های گوناگونی را ممکن می کند و چه واژه هائی را در زبان می آفریند. و در عین حال در یک بُعد سیاسی، بخصوص برای یک حزب سیاسی مثل تشکیلات خودمان، چه مسائلی را در راستای مرامی، برنامه ریزی و موضع گیری در مقابل حوادث بهمراه دارد. در این راستا اگر بر معنای «مجاورت» دقیق شویم، می توانیم چندین نوع رابطه بین ساکنان دو طرف یک مرز را تصور کنیم. مثلا از خیلیها میشنویم که از لزوم رعایت اصطلاح «حسن همجواری» صحبت میکنند و اینکه وجود روابط دوستانه و حسنه در بین ساکنان حالا دو خانواده کنار هم، یا دو محله، یا دو شهر و یا دو کشور، همواره امری مطلوبی است. اما خوب می دانیم مواقعی هم پیش می آید که این اثر مطلوب برعکس می شود و جای خود را به روابط نادوستانه و گاه خصمانه می دهد و زندگی هر دو طرف را از روال عادی خارج می کند. بمحض اینکه ما به این ضدین ناشی از همجواری برسیم، بلافاصله مفاهیم دیگری را می بینیم که می توانیم تصور بکنیم که خانوادههای واژگانی منشعب از همین مجاورت را، اما بصورت دیگری عرضه می کنند. مثلا: دشمنی، عداوت، عناد، از طرف دیگر مداخله و تعرض، از طرف دیگر دعوا، جنگ، ستیز و لشگرکشی، و بعدش واسطه گری، یا بر شعله تخاصم افزودن، یا حکمیت، یا داوری و بالاخره آشتی و صلح و رفاقت و اخوت. یعنی می بینیم که بمحض توجه به مجاورت و مرز با شش خانواده واژگانی جدیدی روبرو می شویم که از تصور همین مجاورت به دست می آید و می دانیم که تازه خود مجاورت هم ناشی از تصور مرز است. البته توجه کنید که در زمانهای دور، این مجاورت لزوماً امری فیزیکی بود که بوسیله مرز بوجود می آمد و بعد انواع روابط از دل این مجاورت زاده می شد. اما اگر مجاورت فیزیکی وجود نباشد چه اتفاقی می افتد؟ مثلا می دانیم که پیشرفت تکنولوژی، همواره همسایگان نامنتظری را ایجاد می کند. مثلا کافی بوده که به انسانی فاقد وسیله برای سفرهای دور بود، یک اسب و عرابه بدهند، تا یکهو ما ببینیم که اسکندر مقدونی پشت دروازه های تخت جمشید پیدایش شده، یا امریکا مشغول بمباران حوثی های یمن است، یا حکومت اسلامی خودمان از طریق نیروهای نیابتی اش مثل حماس در همسایگی دیوار به دیوار اسرائیل قرار گرفته. همه اینها را که می گویم به این خاطر است که یادمان باشد که ما در همین تاریخ معاصر خودمان از نتایج همسایگی تجربه ها داشته ایم. مثلا هنوز دو سالی از شورش ۵۷ حالا می گویند انقلاب ۵۷ و به قدرت رسیدن اسلامیست ها در وطن خودمان نگذشته بود که همسایه مجاور غربی سرزمین ما یعنی عراق به کشورمان تعرض و حمله کرد و بعد بخاطر ذهن تزویرگر خمینی و اطرافیانش، یک جنگ هشت ساله بین دو همسایه برقرار شد که میلیون ها آدم را کشت و آواره کرد. یا همین تعرض اخیر حکومت اسلامی به بلوچستان پاکستان و حمله متقابل آنها به داخل ایران را در نظر بگیرید که می تواند آغازگر یک سلسله مسائل پیجیده باشد. بنابراین اگر به این نکته برگردیم که در همیشه تاریخ وجود مرز امری گریزناپذیر بوده است، حالا چه مرز طبیعی چه مرز قراردادی، اما در گذشته مرز بین سرزمین ها را زور شمشیر حاکمان تعیین می کرد، بنابراین می توانست مرز بزرگ بشود، وقتی هندوستان تا مصر را هم ایران در تصرف خودش داشته باشد و برعکس. و در واقع مرز مثل یک خط ثابتی نبود. حال آنکه در دوران ما مرزها با توافق بینالمللی ثابت شده اند، و در نتیجه به این آگاهی می رسیم که در دوران معاصر، سیاست های حاکمان هر کشوری، هم در مورد همسایگانشان، هم در مورد منطقه ای که در آن زندگی می کنند و هم در سطح بینالمللی می تواند بر زندگی میلیون ها آدم اثر بگذارد. و به همین دلیل می شود دید که چرا امروز هر نهاد سیاسی، مثل حزبی که در یک حکومت سکولار دموکرات در رقابت و برای انتخاب شدن شرکت می کند، باید برنامه های خودش را از جمله در مورد رابطه با همسایگان کشورش هم مشخص بکند. مثلاً روشن است آن احزاب سیاسی که بر اساس مفهوم «امت» بوجود می آیند، یا وظیفه خودشان را صادر کردن انقلاب اسلامی به کشورهای دیگر و دیگر نقاط دیگر دنیا می دانند، لاجرم باید خودشان را برای دوران بلندی از خونریزی و ویرانی آماده کنند و پای لرز هر عاقبتی که برایشان پیش بیاید بنشینند. همین موضوع به مردمان یک کشور نشان می دهد که در یک رژيم سکولار دموکرات، که باطبع آنها صاجب کشور هستند، آنها اسخدم کننده مدیران سرزمین خودشان هستند، هنگامی که فرصت رأی دادن به احزاب فرا می رسد، لازم است دقیقاً از برنامه های تک تک این احزاب در مورد مسائل مختلف آگاه باشند و سپس آنهائی را که فکر میکنند برنامه هاشان به نفع انها هست برای مدتی معینی انتخاب بکنند. و بالاخره اینکه معنای این سخن آن است که در سکولار دموکراسی ها این مردم هستند که مسئولیت تعیین آینده خودشان را دارند و در این راستا بی خبر یا آگاهی شان نقش اصلی را بازی می کند.
خوب دوستان قبل از اینکه بحث امروز را شروع کنیم یکی از دوستان در این فاصله به من ایراد گرفتند که این جریان حکومت اسلامی خودمان، چی بود؟ بهرحال من یاد آن شعر عقاب افتادم، روزی ز سر سنگ عقابی پرواز میکند و تیر می خورد و می افتد و می گوید: «چون نیک نظر کرد پر خویش بر آن دید / گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست». بهرحال این بیخ ریش ما چسبیده این حکومت اسلامی فعلا روی ایران مثل بختک افتاده این است که لق لقه لفظی من بود یا هرچه بود اینکونه من مطرح کردم.
ویدیوی کامل این برنامه در لینک زیر: