همه کوشش های من در این سلسله از برنامه ها، به این خاطر است که میبینم همه فعالان سیاسی حتی در داخل کشور، در این باره صحبت میکنند که در راستای دفع شر از حکومت اسلامی ما باید خودمان را آماده ورود به یک دوران گذار جدید کنیم. از نظر من هم، ما هم اکنون چه بخواهیم و چه نه، داریم وارد دوران گذار جدیدی میشویم که بسیاری از مشخصات آن هر روز بیشتر از روز پیش بارز میشود. و ما در این برنامه ها سعی میکنیم برای درک زیر و بم و پست و بلندهای عمومی یک دوران گذار، خودمان را به یک چارچوب تجربی و نظری مجهز کنیم. و در همین راستا هم هست که می خواهیم از حوادث گذشته و بخصوص بر حوادث دوران مشروطه در صد سال اخیر تمرکز کنیم و درس بیاموزیم و ماه حصل جستجو های خودمان را برای پیروزی در دوران گذار جدیدی که در پیش رو داریم به کار ببریم.
با این هدف من در برنامه گذشته به دوتا از ویژگیهای دوران گذار که در دوران عادی انتقال و جابجایی قدرت وجود ندارد اشاره کردم. یکی مسئله «عدم قطعیت» بود. یعنی دوران گذار دوران عدم قطعیت است و یکی هم پیدایش و افول چهره های جدید بود. و در پایان هم گفتم که میماند یک ویژگی مهم دیگر که در برنامه آینده به آن خواهیم پرداخت. از نظر من این ویژگی سوم که بخصوص میتواند بر چگونگی پایان دوران گذار اثر بگذارد، عبارتست از وجود یک «گفتمان فراگیر» که اگر وجود نداشته باشد، برای شرکت کنندگان در فعالیتهای مربوط به دوران گذار مقصدی دیگر جز به دست آوردن قدرت باقی نمی ماند و در نتیجه دوران گذار اغلب فقط به صورت جابجایی قدرت از دست یک عده، به دست دیگری در میآید و همه هزینه دادن ها و خونریزی ها به هیچ نتیجه خاصی ختم نمیشود. مثلا در این راستا کافی است که برگردیم به ۵۰۰ سال پیش، و اسماعیل جوان صفوی را ببینیم که در آذربایجان قیام کرده و با گفتمان -ایرانی ها باید شیعه شوند- دست به قیام کشتار و جنگ زده. آنچه که تفاوت کار او را با گردن کشان دیگر شکل میدهد، داشتن همین گفتمان شیعه گری است که مثل یک موتور او را به پیش می برد و نتیجهاش هم برقراری سلطنت خاندان صفوی میشود. یعنی تفاوت قیام اسماعیل صفوی با لشکرکشی ها و خونریزی هایی که در آن دوران گذار فقط به جابجایی یک قدرت جدید می انجامد، آن بود که اسماعیل یک گفتمان جدید داشت که راهنماییاش میکردند و در نتیجه آن بود که پایان دوران گذارش نه به صورت تکرار که به صورت بوجود آمدن یک وضعیت کاملا جدید ختم شد. اما گفتمان ها میتوانند به عکس خودشان هم تبدیل بشوند. من در این مورد توضیح خواهم داد، اما قبل از اینکه از مسئله اسماعیل صفوی رد بشویم این پرسش هم مطرح است که دلیل طرح این گفتمان شیعه گری چه بود و نتیجه کارش را باید چطور ارزیابی بکنیم؟
خوب البته می دانیم در این مورد عقاید مختلفی ابراز شده است. از جمله دو نظر مهم وجود دارد. از نظر اول میگوید که، ایتالیایی ها (ونیزی ها) که در معرض حملات عثمانی های ترکیه فعلی بودند و عثمانیها تا دروازه های وین پیش رفته بودند، برای اینکه جلوی آنها را بگیرند به این فکر افتادند که در شرق سرزمین عثمانی ها یک جبهه جدیدی بوجود بیاورند و در نتیجه خاندان قراقویونلو و صفوی اینها را تشویق کردند که یک جبهه جدیدی در پشت سر عثمانی به وجود بیاورند اما چون عثمانی ها سنی بودند، لازم بود که این جبهه جدید شرقی از لحاظ ایدئولوژی ضد آنها باشد و همین امر موجب شد که گفتمان این قیام کنندگان، گفتمان شیعه گری ۱۲ امامی شد. نظریه دوم هم این بود که نه، صفویان ایرانی بودند، قصد داشتند بعد از حمله مغول ایران را دوباره احیا بکنند و در عین حال از عالم اسلام سنی جدا بکنند و به این دلیل به تشیع متوسل شدند. از این دو نوع گمان زنی را میشود ادامه داد. اما در عین حال باید گفت که ارزیابی نتایج واقعی این کار با آنچه که در گفتمانی که برای وصول به آن درنظر گرفته شده چگونه همخوانی دارند. مثلا در مورد صفویه ما می دانیم که، بله ایران احیا شد. ایران از عالم اسلام جدا شد، اما در عین حال مذهبی را پیدا کرد که تا همین امروز که ۵۰۰ سال از آن روز فاصله داریم، شده مذهب رسمی ایرانیان یعنی شیعه. اما با همین عینک برگردیم به دوران گذاری که بعد از صفویه پیش آمد نگاه کنیم و بکوشیم تا گفتمان این دوران گذار جدید را هم از دل سیاست افغانها و هم از سیاستهای نادر شاه استخراج کنیم. نتیجهاش میشود گفتمان برانداختن مذهب رسمی تشیع صفوی، و تقلیل دادن آن به مذهب جعفری و قرار دادنش در ردیف ۴ مذهب سنی. اما می بینیم که این بار این گفتمان توفیق چندانی نداشت و ۷۰ سال بعد میبینیم که همان تشیع ۱۲ امامی همراه با روحانیتش قوی تر از همیشه در صحنه ظاهر شده و تاج را هم دو آخوند سر فتحعلی شاه می گذارند. حتی میتوانیم به امروز برگردیم به سرگذشت همین رژیم موسوم به جمهوری اسلامی، که ۴۵ سال پیش به کمک گفتمان ولایت فقیه دو رقیب بزرگ یعنی هم پادشاهی و هم سکولاریسم را شکست داد و خودش بر تخت حکومت نشست اما با گذشت ۴۵ سال میبینیم که نتیجه اصلی آن، روی گردان شدن مردم از گفتمان این حکومت است.
نتیجه ای که من می خواهم از این تفاسیر بگیرم این است که وجود گفتمان در یک دوران گذار میتواند به مبارزات و تحرکات راستا بدهد. اما در بلندمدت تضمین چندانی برای اینکه همان گفتمان چگونگی دوران پس از گذار را هم تعیین کند، وجود ندارد. و یا اگر بخواهد وجود داشته باشد، مبارزه برای تحقق آن مستلزم دقت و شناخت ویژگی های دوران گذار و یک نوع برنامه ریزی شطرنج وار از جانب مبارزان است. والا چه کسی میتواند بدون داشتن فکر و بدون داشتن دلیل قانع کننده تضمین بکند که مبارزه با حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان بی برو برگرد مثلا به استقرار سکولار دموکراسی می انجامد؟
اگر خاطرتان باشد دو سال پیش ما برنامه آن سال را اختصاص دادیم به «روزگار آلترناتیو» و معتقد بودیم که ما وارد مرحله آلترناتیو سازی شدیم و باید ببینیم که یک آلترناتیو را چطور میشود ساخت. این ما را رسانده به امسال و ما برنامه، از مشروطه تا سکولار دموکراسی را به این اختصاص داریم میدهیم که دوران گذار چگونه خواهد بود. یعنی آلترناتیوی اگر به وجود بیاید و دولت دوران گذاری را انتخاب بکند این دولت گذار چه مسائلی را دارد؟ من فکر می کنم اینها خیلی مربوط است به آنچه که الان در جامعه ما میگذرد و این میتواند دهش حزب ما باشد به این ماجرا که، حالا که می خواهیم وارد دوران گذار بشویم، این دوران گذار یعنی چه؟ کمتر من دیدم راجع به این بحث می شود .تا الان هم یعنی امروز سه ویژگی برای این دوران گذار بیان شده: یکی اینکه عدم قطعیت در سراسر آن برقرار است. چهره های جدید می آیند و میروند نمیتواند پایدار بمانند. و بالاخره هم اگر که دوران گذار با وجود یک گفتمان همراه بشود، احتمال اینکه با شور و دقت بیشتری حرکت پیش برود وجود دارد. اما وجود گفتمان تضمین نمی کند که حتما به همان صورت هم دوران گذار به پایان برسد.
ویدیوی کامل این برنامه در لینک زیر: