سارا فرزان
شایته سالاری به شیوهای از مدیریت گفته میشود که در آن دستاندرکاران بر پایه توانایی، تخصص و شایستگیهاشان برگزیده می شوند و موقعیت اجتماعی و نسبت های خویشاوندی و یا قدرت مالی شان در این گزینش نقشی ندارد. به عبارت دیگر در جوامع شایستهسالار، نگرشهائی همچون خویشاوندسالاری، قبیلهگرایی، حزبسالاری و غیره نگرش های مطرود به حساب می آیند. رد پای قدیمی توجه به شایستگی را میشود در روم باستان و در متون فلسفی افلاطون هم پیدا کرد. در شرق و در عصر کنفوسیوس هم آن فیلسوف چینی از طرفداران ایجاد یک نظام شایستهسالار در حکومت و جامعه بود و منشور کوروش کبیر خودمان هم سندی افتخارانگیز در همین راستا محسوب می شود.
اما در عصر ما، اصطلاح شایستهسالاری بعنوان یک مفهوم مهم در امر مدیریت کشورها و سازمان ها، اولین بار توسط «مایکل یانگ»، جامعهشناس انگلیسی، در سال یک۹۵۸ در کتاب «طلوع شایستهسالاری» مطرح شد. یانگ در کتابش آینده را اینطوری می بیند که موقعیت اجتماعی، افراد را ترکیبی از بهرهء هوشی و تلاش و کوشش تبدیل می کند. او در کتابش نوشته که: «شایسته سالاری سیستمی از کسانی است که بخاطر ویژگی های تخصصی خودشان شایسته آن کاری تلقی میشوند به آنها محول شده. طی این روند، نقشهای اجتماعی واگذار شده به افراد بر اساس تواناییهای آنها و بدون لحاظ کردن هر مزیت دیگری معین می شوند». بعد از مایکل یانگ، صاحب نظران علوم انسانی تعاریف مختلفی از شایستهسالاری و مفهوم آن ارائه کرده اند که خلاصه این نظرات این است که «شایسته سالاری را باید نظام حکومتی و مدیریتی، مبتنی بر توانائی ها و تخصص ها و تجربه های حاکمان و مدیرانی دانست که سرفاً بر اساس ثروت یا موقعیت اجتماعی و پیوندهای خانوادگی خودشان به حکومت نرسیده باشند». در محموع میشود پنج خصوصیت داناییها، تواناییه، انگیزه، ارزش و سبک مدیریت را بعنوان عوامل شایستگی مدیران در نظر داشت. به طور کلی شایستهسالاری در واقع نه نوعی از حکومت یا سازمان؛ بلکه نوعی فرهنگ است و بعنوان فرهنگ و روشی برا انتصاب اشخاص در یک حکومت یا یک مجتمع مدیریتی بکار می رود. بنابراین می شود گفت که استقرار شایسته سالاری در یک سازمان، با شایسته دوستی شروع می شود، با شایسته گزینی و شایسته پروری تکامل پیدا می کند و با شایسته داری تداوم پیدا می کند. در واقع اجرای شایسته سالاری به کوششی دراز مدت، پیگیر و مستمر برای دگرگونی اجتماعی و فرهنگی نیاز دارد. این پدیده را می شود بعنوان یک معیار برای ارزیابی جوامع بکار برد. مثلا بر طبق آخرین آمارگیری های ناظر بر شاخص های سلامت اداری و مالی بینالمللی، کشورهای سنگاپور، فنلاند، ژاپن و کره جنوبی در صدر نظام های شایسته سالار مبتنی بر فرایندهای اصولی شایسته سالاری قرار دارند. اما بیائید به تعریف شایسته سالاری در حاکمیت اقتدارگرا و مستبد دینی مسلط بر ایران نگاهی بیاندازیم. مرتضی مرعشی یکی از مدعیان اهل نظر بودن است در این مورد می گوید: «سه ویژگیِ معرفتجویی، عدالتخواهی، عبودیت و محبت، مشترکات زیر بنایی ساماندهی نظام شایسته سالاری است». همانطور که مشاهده می کنید در یک جامعه ایدئولوگ و بخصوص مذهبی، تعریف شایستگی بر اساس مفروضاتی است که هیچکدام قابل ارزیابی و سنجش نیستند و آشکار است که با توسل به این مفاهیم کلی و ماورایی چه بلائی بر سر مدیریت های کلانی مثل مدیریت اقتصادی ،که مادر رفاه و توسعه یک کشور است خواهد آمد. در این مورد می شود به چند مورد تاریخی هم اشاره کرد:
- پایه اصلی گریز از شایسته سالاری را خود خمینی گذاشت که گفت ما در مدیریت کشور به آدمهای مؤمن احتیاج داریم نه آدم های متخصص.
- تا اواخر دوره رئیس جمهور هاشمی رفسنجانی هم مطالبات مردم هنوز تا آن اندازه جان نگرفته بود تا کاربرد واژه شایسته سالاری عمومیت پیدا کند.
- در دوره محمد خاتمی، رئیس جمهور دوره اصلاحات، اگرچه توجه به مفهوم شایسته سالاری بیشتر شد، ولی او هم عاقبت در یک مصاحبه تلویزیونی اعتراف کرد که وزیران و مدیران عالی دولت را از طریق شناخت شخصی و مبتنی بر ارزش های انقلابی انتخاب کرده است.
- در دورهء احمدی نژاد هم که بعنوان رئیس جمهور عدالت آمده بود، اگرچه در برنامه ها و سیاست ها از اصطلاح شایسته سالاری به وفور نام برده می شد اما احمدی نژاد علیرغم عذر خواهی، نحوه انتصاب ها را با رویکردی جناحی انجام داد و فقط به فقدان یک بانک اطلاعاتی در مورد مدیران شایسته یاد کرد بدون آنکه معلوم شود اصلا چنین مدیرانی وجود ندارند و یا به دلایل ایدئولوژیک حذف می شوند.
- در دوره روحانی نیز اختیارات مطلقه ولی فقیه و دخالت هایش کمترین کوشش های برخی از اعضاء دولت را که در کارشان از دانش برخوردار بودند خنثی کرده.
- حالا هم می دانیم که بی سواد ترین و بی اطلاع ترین فردی که جز کشتار کاری نکرده و درسی نخوانده، به ریاست جمهوری رژيم رسیده و کابینه ای از آشغال های نفرت انگیز دارد.
بطور کلی از مهمترین موانع و علل ناکارآمدی بحث شایسته سالاری در ایران، می شود به مقولاتی مثل تبار سالاری، جناح بازی، باند بازی، فقدان روش های قانونمند در نظام استخدام، فراهم نبودن بستر مناسب برای پرورش افراد شایسته، و فقدان احزاب سیاسی کارآمد اشاره کرد. بهرحال با نگاهی به وضعیت شایسته سالاری در ایران و مقایسه آن با فرایند شایسته سالاری در کشورهای توسعه یافته و مدرن، به خوبی می شود دید که ریشه تخریب های زیست محیطی، نابسامانی های اقتصادی، نابودی زیرساخت های کشور و غیرعادی و غیر معمولی شدن زندگی مردم ایران را باید در این دانشت که کارهای مهم کشور به افراد متعهد به سیستم، اما غیر متخصصی سپرده می شود که میزان صلاحیت و محبوبیت و شایستگی آن قربتً الی الله که هیچ، بلکه قربتً الی الولایت فقیه و رژيم اسلامی است. یعنی حاکمیتی که در آن قانون بقای فاسدان جاری و ساری است. مدیران فاسد و بی لیاقت جابجا می شوند، اما هرگز از چرخه انتصاب های دولتی کنار گداشته نمی شوند. در چنین جوامعی مردم نه تنها طعم یک زندگی نرمال معمولی را حس نمی کنند، بلکه هر روز در تنش های روحی روانی ناشی از بی کفایتی مدیران فاقد تخصص و تصمیم گیری های نابخردانه روزگار سپری می کنند.
ویدیوی کامل این برنامه در لینک زیر: