یاسر آفتابی
آیا مردم به آبانی دیگر میاندیشند؟ این گزارش بر پایه گفتوگوهایی بعضاً تصادفی با رهگذران در برخی از خیابانهای شهر تهران و یکی دیگر از شهرها نوشته شده است. برداشت کلی: شاید کرونا انسانها را از هم دور کرده باشد و شاید گروههای اجتماعی از این ماه تلخ به آرامی گذر کنند، اما این مردم همان هستند که بودند، با باری بردوش که سنگینتر از سال گذشته است و زخمهای تازهتر از دیروز.
هر روز موتورش را روشن میکند در خیابانهای شهر میچرخد و مقابل پای رهگذران ترمز میزند؛ در پی اسکناسهایی که هر روز بیارزشتر از روز قبل هستند. اجاره خانه، بنزین، اصطکاک موتور، کتاب و دفتر بچهها، برنج و روغن و تخممرغ و دهها هزینه ضروری دیگر، که نمیداند کدام را در اولویت قرار دهد. با موتورسیکلت و بدنی فرسوده، و ذهنی مضطرب. اگر تصادف کند، یا اگر بیمار شود چه؟
«صبح ۵ میام تا ۱۲ شب، به علی قسم گاهی نیم کیلو میوه نمیتونم بخرم، با اینکه صبح تا شب دارم کار میکنم.»
چند نفر در جامعه ایران در چنین شرایطی قرار دارند؟ کارگران و کارمندان، به علاوه نیروی کار روزمزد و بیکاران، طیف وسیعی از جمعیت جامعه ایران هستند که روند فقیر شدنشان روزبهروز شده است.
یک سال پیش
سال گذشته: ۲۴ آبان − خبر افزایش قیمت بنزین آتشی زد بر جمعیتهای آماده به اشتعال. ظرف بیستوچهار ساعت خیابانهای تقریبا تمامی شهرهای ایران زیر پای جمعیتها به لرزه درآمد. حضور جمعیتها، واکنشی بود به افزایش ۳۰۰ درصدی قیمت بنزین، که یکی از بیسابقهترین تجمعات مردمی پس از سال ۵۷ را رقم زد. در مقابل اما واکنش نیروهای امنیتی به این تجمعات بدون شک در کل تاریخ معاصر ایران بیسابقه بود. مردم، با خشنترین شکل ممکن، ظرف یک هفته از سطح خیابانها حذف شدند. هنوز هم از سرنوشت بسیاری از افراد در زندانهای ایران خبری در دست نیست. آمار کشتهشدگان، آسیبدیدهها و دستگیرشدگان هنوز در هالهای از ابهام قرار دارد.
آیا مردم به آبانی دیگر میاندیشند؟
این گزارش بر پایه گفتوگوهایی بعضا تصادفی، با رهگذران در برخی از خیابانهای شهر تهران و یکی دیگر از شهرهای ایران نوشته شده است. هرچند که تعمیم آن به کل کشور سادهانگارانه است، اما به نظر میرسد حال و هوای آدمها در دوازده ماه پس از سرکوب آبانماه سال ۹۸، با همه تفاوتها عناصر اصلی مشترکی داشته باشد که ردشان را بیاغراق در تمامی گفتوگوهای مردمی میتوان دید.
بیش از هر چیز خشم و ناامیدی است که به چشم میخورد. خشمی که متوجه شریست ما را را فراگرفته و آزارمان میدهد، و ناامیدیای که بیش از هرچیز، در نتیجه سستشدن ارتباطهای انسانی به سبب اپیدمی کنونی است.
خشم و دیگر هیچ
سال گذشته همین روزها، در خیابانهای شهر پرسه میزد. عصبانیت و خشم، بیشتر از هرچیز دیگری به یادش میآید. تاکسیاش را چند خیابان بالاتر پارک کرده و به جمعیت پراکندهای که در خیابان شعار میدادند پیوسته بود.
«دوبار کتک خوردم و فرار کردم. (…) همچین میزدند. ولی وضع عوض شد؟ یهطوری زدند (…..) و مردم رو لتوپار کردند که از گرسنگی هم بمیرن نیان تو خیابون. ولی من اگر تو خیابون بمیرم، حداقل میدونم شرمنده بچههام نمیشم.»
حالا روی همان تاکسی کار میکند، که نسبت به سال گذشته فرسودهتر شده. با همان بدن، ولی خسته و روانی بیحوصلهتر از سال گذشته. کار کردن سختتر شده، چون ساعات بیشتری کار میکند، اما زندگی خود و خانوادهاش نسبت به سال گذشته افت محسوسی کرده. مسئلهای که این روزها بدیهی به نظر میرسد.
«حتی پارسال که وضع بد بود، اصلا کسی فکرش رو نمیکرد که به اینجا رسیدن هم شدنی باشه. الان اصلا گرونی بنزین یادمون رفته، انقدر که بدبختی ریختن سرمون»
حجت، ۴۳ ساله، تمام امسال را بیکار بوده. دو فرزند محصل دارد. میگوید هفتهای یک قوطی نیمکیلویی رب میخرد به قیمت بیست هزار تومن، و یکشانه تخممرغ و مقداری سیبزمینی. همسرش رب را میپزد، یکبار با تخم مرغ، یکبار با سیبزمینی، و گاهی هم که این دو نباشند با نان میخورند. مدتی است که چایی ندارند، بنابراین چایی نمیخورند.
«پارسال سه میلیون حقوقم بود و یک میلیون و دویست اجاره میدادم. یهطوری زندگی میکردیم. امسال ندارم دیگه، هیچی ندارم. کسی رو هم ندارم قرض کنم. باور کن بعضی روزا میزنم بیرون، توی خیابون زمین رو نگاه میکنم پول پیدا کنم. بچههام گرسنهان. این که زندگی نیست، بمیریم از گرسنگی؟ آخرش اینه که خودم رو آتیش بزنم توی خیابون…»
میگوید در اعتراضهای پارسال شرکت نکرده. صادقانه میگوید دلم با معترضان بود اما میترسیدم.
«بیفتم زندان یا بمیرم، خرج بچههام رو کی بده؟ »
میگوید حالا ولی چیزی برای از دست دادن ندارد. اما همزمان میگوید امیدی به شکلگیری تجمعهایی در حد و اندازه سال گذشته ندارد.
«مردم ترسیدن و گرسنهان.»
این مرگ تدریجی
حرف آدمها همیشه یکی نیست، اما آنچه میانشان مشترک است، میل به حرفزدن در مورد وضعیت است. مردم بدون استثنا حرف میزنند. زن و مرد، پیر و جوان. در تاکسی، مترو، سوپرمارکتها و فروشگاهها، نیمکتهای پارکها و بلوارها. اصلا نیازی نیست به ترفندی سر صحبت را باز کنی، صحبت در مورد شرایط کنونی بهانه نمیخواهد. بیاغراق تقریبا هیچ مکالمهای شکل نمیگیرد که در آن اشاره به وضع بد مردم نشود.
روی نیمکت دو خانم، یکی مسن و دیگری پیر کنارم مینشینند. هر دو دو ماسک سفید بزرگ روی صورتشان دارند. بدون مقدمه و خیلی راحت سر صحبت باز میشود. درحالی که خانم پیر یکریز نفرین میکند، خانم مسنتر میگوید که پسر برادرش (نوه خانم پیر) پارسال در اعتراضها، در منطقه صادقیه به دست نیروهای لباسشخصی کشته شد. میگوید از آن روز دیگر آب خوش از گلویشان پایین نرفته.
«من دیگه چیزی ندارم از دست بدم. برادر من جووناش رو گرفتن، و بعدش هم زندگیمون رو سیاه کردن. میخوان چیکار کنن دیگه؟ این دیگه مرگ تدریجیه برای این مردم. مردم عصبانیان آقا، باید چه کار کنند؟ »
حالا آنچه مانده، وضعیت بدتر است با جای خالی عزیزی که از دست رفته است.
در وضعیت مشابه دیگری، در پارک محله دهونک تهران، خانمی حدودا پنجاه ساله میگوید:
«بچهها که بیرون نمیرن از خونه، و مدام میخورن. قبلا با یکی یه لقمه نون و پنیر و یه آبمیوه، یه نصفه روز رو تو مدرسه میگذروندن، اما از وقتی قرنطینه شده، همش سرشون تو یخچاله. خب ما تازه دستمون به دهنمون میرسید الان واقعا این چیزهای کوچیک مسئله شده برامون. هم من و هم همسرم شاغلایم و درآمدمون بد نیست. باز ما خونه از خودمونه، ولی واقعا نمیتونیم هزینههای روزمره رو بدیم. اصلا سطح زندگی عجیب و غریب تغییر کرده، و واقعا همش اینطوریم که مردم چیکار میکنن؟ با تن ماهی سیهزارتونی، مرغ سیهزارتومنی، چجوری تغذیه میکنن؟ والله این بار دیگر خیابونا شلوغ شه مردم برنمیگردن توی خونه و کشتار میشه.»
مقاماتی که در جهان دیگر سیر میکند
مردم همانی هستند که بودند، اما امروز با کمری خمشده زیر بار فشار اقتصادی و سرکوب هر روزه؛ بیماری، تورم، قرنطینه، آنها را عصبیتر از پیش کرده است. اصلا گویی زبانشان میل به ابراز انزجار دارد.
«آقا شما آخه اصلا تصور میکردی پارسال که قراره وضع اینطور بشه؟ بعد میگن تقصیر آمریکاست. اگر تقصیر آمریکاست این همه ماشین مدل بالا توی این خیابونا چیکار میکنه؟ چرا یه سریها دارن راحت زندگی میکنن. این (…) از کجا میارن پس؟ این دولتیا، (….)؟ مردم رو خفه کردن…»
نشستهای دولت، واکنشها و سخنرانیهای هر روزه مقامات نمکیست بر زخم مردم. خانم پیر میگوید:
«همه میدونستند این (…..) فقط به فکر خودشونن. با وقاحت هر روز توی تلویزیون میان میخندند و شکلک در میارن. جوونای مردم جون میدن توی بیمارستانها.»
مردم در فاجعه زندگی میکنند با بیشمار مشکلاتی که از زمین و زمان میبارد. مقامات بهطور مرتب تلاش میکنند نشان دهند اوضاع مرتب است. مسائلی که جمعیتها در شهرها و روستاها با آن روبهرو هستند، به گفتار مقامات نفوذ نمیکند. آنها راه خود را میروند.
آیا آبانی دیگر در راه است؟
«باید از یکجایی شروع شه. پارسال بنزین رو یهو گرون کردند و مردم ترسیدند. از پارسال تا الان ولی همهچی ده برابر گرون شده، ولی چون به مرور بوده آدمها با هم جمع نمیشن. یه اتفاقی باید بیفته حتما، ولی بعیده توی این اوضاع با کرونا.»
بیشتر از هروقت دیگری میخواهند که اتفاقی بیفتد. خسته شدند. پایانی بر این روزهایشان نمیبینند. چشماندازی ندارند. چیزی که بخش زیادی از جمعیتها میخواهند تغییر است.
«وضع باید عوض بشه عمو، اینشکلی که نمیشه. کدوم مملکتی اینطوریه؟ »
یک تغییر اساسی. با اینحال برخی آن را محتمل نمیدانند.
«چه فایده، نه که بد باشه، ولی چه فایده؟ پارسال هزار و پونصد نفر رو کشتند، الان هزار و پونصد تا خانواده سال بچههاشونه. ولی چی شد؟ به بچه چهارده ساله هم رحم نکردند. برای همین روزا این کارا رو کردند دیگه. دفعه بعد هم میکشند، بدتر هم میکشند.»
و گاهی خشم راهی جز ناامیدی نمییابد.
«هیچی آقا، دو روز دیگه توافق میکنند، باز یه پول قلمبهای میاد، وضع من و شما که عوض نمیشه، همین آقازادهها دوباره جیباشون پر میشه و برج میسازند شمال شهر. مردم هم که همین، گشنه میمونند.»
کرونا چه تاثیری بر آبان خواهد داشت؟
بهنظر میرسد مقایسه با وضعیت پیشین اجتماعی و اقتصادی در پاسخ به این سوال تعیینکننده است، قیاسی که چندان هم دور از ذهن نیست. افت سطح زندگی بهطور خاص در یکسال گذشته برای بر زندگی همه گروههای اجتماعی تاثیر یکسانی نداشته است. گروههای اجتماعیای که فاصلهزیادی با سطح متوسط زندگی دارند، بهطور خاص کارگران مزدی و روزمزدی، آنقدر زیر فشار قرار دارند که گاهی امان فکر کردن به بیماری را پیدا نمیکنند. امکان رعایت پروتکلها را ندارند و بسته به شغل، ناچار هستند بهطور روزانه در سطح شهر و مکانهای عمومی تردد کنند. با این حساب آیا برای این گروههای اجتماعی، نگرانی از ابتلا به بیماری میتواند عنصری بازدارنده در جهت جلوگیری از حضور در تجمعات احتمالی باشد؟
اما از سوی دیگر، برخی معتقد هستند که تحت هیچ شرایطی در اعتراضهای احتمالی شرکت نخواهند کرد، چرا که با توجه به محدودیت گنجایش بیمارستانها، تراکم جمعیت میتواند فاجعه بهبار بیاورد.
برخی از کسانی که به گفتوگو نشستهاند، از جمله کسانی بودند که در تجمعات دی ماه در اعتراض به انهدام هواپیمای مسافربری اوکراینی توسط سپاه شرکت کرده بودند. ثریا، ۲۸ ساله، یکی از آنهاست. او میگوید احتمال مبتلا شدن به کرونا در چنین وضعیتی بسیار زیاد است، بنابراین در چنین شرایطی در تجمعات مشابه شرکت نخواهد کرد. اما کسانی هستند مثل حجت، که فکر میکند گرسنگی از کرونا کشندهتر است.
«آخرش مرگه آقا، هممون میمیریم.»
با اینحال روشن است که سست شدن روابط انسانی در هشت ماه گذشته تاثیر زیادی در فکر و عمل مردم گذاشته است. برای بسیاری این روزها، برگزاری یک مهمانی ساده دور از ذهن و غیرقابل تصور به نظر میرسد.
زندگی روزمره
«بهنظر من اپیدمی امروز خیلی تاثیر داره در شکل نگرفتن تجمعها، بعد هم مسئله اینه که مردم واقعا درگیر حوزه خصوصی زندگیشون شدن. کمتر همدیگر رو در این مدت دیدند، ترسهایی دارند که مربوط به حفاظت از جون خودشون و عزیزاشونه.»
این جملهها را یکی از دستگیرشدگان تجمعات سال گذشته میگوید. او فکر میکند که اینکه تجمعات مردمی الزاما در آبان ماه شکل بگیرد انتظاری بیمورد است.
«به هرحال اگر قرار باشه شلوغ بشه، الزاما اینطور نیست که توی آبان اتفاق بیفته، میتونه هر وقتی باشه. بعد هم، شوک قیمت بنزین رو نباید فراموش کنیم که علت یا حداقل بهانه اصلی تجمعات بود. بعیده اتفاقی توی این ماه بیفته که بتونه مردم رو اینطور شوکه کنه. یا مثلا زدن هواپیمای اوکراینی.»
حال و هوای آبان سال گذشته در فضا جاری است. هر روز که به روزهای ابتدایی اعتراضهای مردمی نزدیکتر میشویم، حضور نیروهای امنیتی در خیابانها بیشتر میشود. مقامات در گفتههایشان به وقایع سال گذشته اشاره میکنند، و مردم در گفتوگوهایشان این روزها را به یاد میآوردند؛ خشم، ترس، اضطرابی که در روزهای پس از آن در فضا جریان داشت به یاد آورده میشود. تجمعها، برخورد خشن پلیس، قطعی اینترنت، دستگیری و کمی بعد انهدام هواپیمای اوکراینی. در روزهایی که به سبب بیماری همهگیر ارتباطهای انسانی به شدت سست شده است؛ گویی هر کس ناچار است بار مشکلات را تنها به دوش بکشد.
آیا دوباره مردم در خیابانها به هم میپیوندند و دستان یکدیگر را خواهند فشرد؟ آیا تلاش میکنند در کنار هم ترس و اضطرابشان را از مواجهه با باتوم و گلوله کاهش دهند؟
شاید کرونا انسانها را از هم دور کرده باشد و شاید گروههای اجتماعی از این ماه تلخ به آرامی گذر کنند، اما این مردم همان هستند که بودند، با باری بردوش که سنگینتر از سال گذشته است و زخمهای تازهتر از دیروز.
برگرفته از سایت فارسی رادیو زمانه
۳۰ آبان ۱۳۹۹ – November 20th, 2020