ف.م.سخن
زمانه ی عجیبی شده! عجیب که چه عرض کنم، زمانه ی تعیین تکلیف ها گویی آغاز شده!
نویسنده ی از دم تیغ حکومت اسلامی جان به در برده، فرج سرکوهی، مطلبکی سرپوشیده در ذم شرافت فروشی نویسنده ای صاحب نام ولی خالی الچنته نوشته، و داد وزیر سابق فرهنگ و ارشاد آخوندک های بی مقدار، سید عطا را در آورده که ای جهانیان چه نشسته اید که فلان «خودْ اهل ادبیات پندار»ِ گلستان نخوانده، آمده به «اعتبار و آبروی ادبیات داستانی کشور ما» درس گلستان می دهد و نمی داند که ادبیات عرصه ی چریک بازی نیست!
والله بسیار خوب است که این همه نام گفته و نگفته، در یک «جیک جیک» اینترنتی جا شده اند و فقط جای سلمان رشدی بیچاره خالی ست که او هم بیاید سعدی و «منطق مدارا»یش را به رخ وزیر اسبق بکشد که اگر «منطق مدارا» خوب است، تایید جناب عالی از فتوای قتل من دیگر چه صیغه ای ست و منطبق با کدام مشرب و سبک است!
آری… زمانه ی روشن شدن خط و خطوط ها ست! زمانه ی بی پروایی قلم ها و پرواری دروغ ها.
نویسنده ی خالی الچنته که سابقا هر چه داشته در ده جلد کتاب گنجانده و نام و نان از آن گرفته، سال ها خود را چلانده و چیزکی آفریده که حکومت اسلام آن را مجاز برای نشر ندانسته و نویسنده ی سالخورده را به شِکوِه و شکایت و گلایه و نفرین واداشته و چون آن را بی اثر دیده، سعدی وار به سلاح مجیز و خارش و مالش روی آورده، شاید موقع خروج تابوت اش از دروازه ی شهر، جعبه ی کتاب های مجوز گرفته اش از دروازه ی دیگر شهر به درون آید و کلنل اش به مقام سرداری رسد.
این گونه آرزوها بر هیچ نویسنده یا شبه نویسنده ای عیب نیست و حقِّ قلم به دستان روزگار است.
اما این که عطا، در دفاع از این نویسنده، از سعدی و منطق مدارا یش سخن بگوید بی گمان عیبناک است، چرا که رطب خورده ای که زمانی با دست نوچ و چسبناک اش، گریبان نویسنده ای غربی را گرفته بود، تا دلیلی بدهد به دست خشک مغزان اسلام زده، برای صدور فتوای قتل او، باید کمی حیا کند و دستکم لغت «مدارا» را به کار نگیرد که اگر خروج این واژه از دهان هر کسی مجاز باشد، خروج اش از دهان همچون اویی مطلقا مجاز نیست چرا که به بسم الله گفتن جن می ماند!
البته من دلم برای امروزی ها نمی سوزد که هم زبان دارند و هم پرونده ی مشعشعات طرف مقابل در مقابل شان گشوده است و طرف یکی بزند، در جا، ده تا می خورَد، بی برو بر گرد.
دلم اگر می سوزد برای سعدی علیه الرحمه است که «منطق مدارا»یش بازیچه ی دست آدمکش پروران دیروزی شده و غلافی از ادب و لطف برای پوشاندن شمشیرِ فرهنگ کُش اسلامیون در اختیارشان قرار داده است.
شیطان رجیم درِ گوشِ من دائما زمزمه می کند که بار دیگر که پای سعدی را به میان کشیدند، چند قطعه از خبیثیات او را در جواب مدعیان زمزمه کنم و دو تا لیچار آبدار، بارِ مداراگرایان از در رانده و از وزارت مانده کنم که نشان دهم سعدی اگر نخواهد لب فرو بندد چیزهای درشتی خواهد گفت که عطا و عطاها از خجلت آب شوند و در خاک نمناک لندن فرو روند! به قول معروف این گوی و این میدان!