خیزش مردم و آفتابه لگن های هفت دست!

علی حسین نژاد

در مورد آنها که شعارها و ادعاهاشان مطلقاً با عملکردشان نمی خواند يک مثل شیرین فارسی می گوید: «آفتابه لگن هفت دست؛ شام و نهار هیچی». معادل عربی این مثل هم جالب است: «دخانك عماني؛ طعامك ماجاني» (دودی که راه انداختی چشمم را کور کرد؛ ولی از دست پختت خبری نیست!)

مصداق اين مثل هم وجود و رفتار سازمان های پر طمطراقی است که زياد شعار و «رهنمود» می دهند اما، عملاً، حرکتی در راستای منافع مردم ايران نداشته و ندارند. مثلاً، می توان ديد که در تمام این چهل سال – و هنوز هم – برخی گروه های دارای ایدئولوژی چپ مارکسیستی و کمونیسم، که نام هایی مانند «چریک های فدائی خلق ایران»، «فدائیان خلق ایران»، «پیکار برای آزادی طبقۀ کارگر» و «حزب کمونیست کارگری» و… را یدک می کشند وجود دارند که با افتخار و زیر همین نام ها سایت های خبری و مقالات و تحلیل ها و مصاحبه ها با رسانه ها دارند اما ذره ای خاصيت در آنها ديده نمی شود.

 در عين حال، مصداق اعظم اين مثل سازمان موسوم به «مجاهدين خلق» است که نويسندهء اين سطور بخش مهمی از عمر و جوانی خود را به پای آن ريخته و اکنون در سالخوردگی اش معنای واقعی اين مثل را دريافته است. نزدیک چهل سال است که اين سازمان بر خود اسم مستعاری همچون «مقاومت ایران»، و عناوینی مانند «تنها آلترناتیو دموکراتیک» و «رهبری انقلاب نوین مردم ایران»، گذاشته و بیش از سی سال است که می گوید: من «ارتش آزادی بخش ملی ایران» دارم و، حتی بعد از خلع سلاح شدن در  عراق و انتقال شان به اروپا (که طبعاً دیگر از آن همه رژهء مسلحانه و تانک و توپ و هلی کوپتر و مانورها و تمرینات نظامی سی ساله در عراق خبری نیست) باز هم، بدون اعلام دلایل تجارب شکست این استراتژی و معرفی مقصر) از «ارتش آزادی» در خارج و «کانون های شورشی» در داخل ایران سخن می گويد!

آقای رجوی در عراق به ما می گفت: «ما هیچ نیرو، تشکل، جریان و یا شخصیتی را نه در خارج کشور و نه در داخل کشور به عنوان اپوزیسیون قبول نداریم. اپوزیسیون واقعی فقط ما هستیم. هر کس می خواهد با رژیم مبارزه کند باید بلند شود بیاید عراق و به ارتش آزادیبخش بپیوندد وگرنه ول معطل است… اگر جریانی یا نیرویی بهتر از ما با رژیم مبارزه می کرد ما رهبری آن را می پذیرفتیم ولی چه کنم که نیست؛ کاش بود… گشته ایم ولی می یافت نشد، و آنچه می یافت نشود آنم آرزوست [شعر مولانا را می خواند]»! و بعد می گفت: «آنکه می گه من چریک فدائیم چریک در ساحل رود سن چه کار می کند؟… راست می گه بلند شه بیاد عراق»؛ ولی خودش مریم رجوی را از «جوار خاک میهن» (عراق) فرستاد به جوار همان رود سن!

در قرارگاه اشرف هم، هنگام قیام مردمی سال ۸۸، در نشست رجوی، يکی از مجاهدین جرأتی به خود داد و از او پرسید: «برادر!.. آخه ما چطور مجاهدی هستیم که اینجا داریم فوتبال بازی می کنیم ولی مردم در خیابان های تهران می جنگند و کشته می دهند؟!» و رجوی پاسخ داد: «اونا سربازهای شما هستند ولی شما افسران و فرماندهان آنها هستید که ارتباطتان در اثر حوادثی با آنها قطع شده که بالاخره وصل می شه»!!

آنگاه، به همراه شکست قیام ۸۸ در تهرانی که در تصرف مردم بود، و زمانی که با نابود شدن ارتش آزادیبخش ديگر خبری از آن «ارتش» (با توصیف «ارتش قیام و ضامن پیروزی محتوم به کمک قیام خلق») نبود، مراتب پوچی شعر و شعار رجوی برایمان در اشرف روشن شد.

روز عاشورای ۸۸ هم، وسط سینه زنی رزمندگان آزادی! و نوحه خوانی ترکی آقای جهان «یا امام زمان هارداسان گل سرنگون ایله بو اشقیانی» (یا امام زمان کجایی بیا این اشقیا را سرنگون کن)! بلندگوها را قطع کردند و علی اکبر انباز (یوسف) اخبار قیام تهران را برایمان خواند. دست ها از سینه ها افتادند و احساس تناقض همه مان را فراگرفت: ههههه!! ما مجاهدان پیشتاز خلق و ارتش آزادیبخش داریم سینه می زنیم و مردم در خیابان های تهران با دست خالی می جنگند و کشته می شوند؟! عجب مجاهدی و عجب ارتشی!

 و می رسيم به حوادث روزهای اخير. در دو روز اخیر هم، که جنبش مردمی در سراسر ایران علیه دیکتاتوری ولایت فقیه جریان دارد، اين سازمان پیام هایی نوشتاری را از سوی رهبران اش پخش کرده که: «مردم! ارتش آزادی بازوی مقتدر و پشتیبان قوی شما است» و «مهر تابان آزادی (لقب مریم رجوی) وارد تهران خواهد شد»! و همیشه هم، در قرارگاه‌هایش شعار می دهد که: «ارتش آزادیبخش منتظر قیام است». يعنی، بر طبق استراتژی این سازمان، هر موقع مردم قیام کنند «ارتش آزادیبخش ملی» مجاهدین وارد عمل می شود! بگذریم که تازه اگر هم وارد شود و حکومت را به دست بگیرد هنوز هم قرار است «جمهوری دموکراتیک اسلامی» برقرار کند که همانا ترجمۀ دیگر شعار خاتمی است: «مردم سالاری دینی»! و این در حالی است که مردم، با شعارهای «مرگ بر دیکتاتور» و حمله بر نمادهای استبداد و حوزه های مذهبی آخوندی در شهرها، هدف جنبش خود را که نه «به دیکتاتوری و نه به حکومت مذهب» است به روشنی بیان می کنند؛ هدفی که همان سکولاریسم و دموکراسی است.

مردم ایران در سی سال اخير ده ها قیام محدود و چندین قیام سراسری داشته و طی آنها، در راه مبارزه و «مجاهدت» شان و با انواع «فدا» کاری هاشان عليه استبداد حاکم ده ها قربانی داده اند. در اين ميان پرسش از این حضرات این است که آیا شما که ادعای نیروی پیشگام نجات «خلق قهرمان ایران» را به عنوان صفت انحصاری خود يدک می کشيد و هیچ نیرو و جریانی غیر از خودتان را هم به عنوان «مبارز» قبول ندارید، با اینهمه صفات و امکانات و دعاوی تریلری چرا طی این همه قیام سراسری آزادیخواهانۀ مردم ایران هیچ کمک و اقدامی نکرده اید و اگر امکان اش برايتان وجود نداشته کی و کجا از خودتان انتقاد کرده و دلیل عدم توانایی و شکست در تجربه های خود را برای دیگر نیروهای اپوزیسیون و مردم توضیح دادید؟!

بهر حال و بدين ترتيب، اکنون که برای چندمین بار قیام و جنبش مردمی علیه دیکتاتوری آخوندی شهرهای ایران را فراگرفته بار دیگر یک راست آزمایی «آفتابه لگن های هفت دست» یعنی شعارها و ادعاهای انحصار طلبانه و توتالیتاریستی اینگونه جریانات ایدئولوژیک به مصداق همان ضرب المثل فارسی که نوشتم رقم می خورد: هیچ «شام و نهاری» از آنها برنیامده و این «خلق قهرمان» انتظارش را هم از آنان نداشته و ندارند؛ چرا که آنان را در راستای اهداف سکولار دموکراتیک خودشان نمی داند و شاهد آن بوده است که آنها، همواره با عملکردها و شکست هاشان، و با نفرت و تفرقه پراکنی شان در میان مخالفان رژیم، صرفاً به جنبش آزادیخواهانه مردمی در داخل و خارج کشور ضربه وارد کرده اند.

۲۸ آبان ۱۳۹۸ – November 18th, 2019