حامد محمدی
از شکار اسامه بنلادن رهبر القاعده در «ایبتآباد» پاکستان ۹ سال میگذرد. رهبر بزرگترین سازمان تروریستی دنیا به فرمان باراک اوباما رئیس جمهوری وقت آمریکا در ماه مه ۲۰۱۱ توسط نیروهای ویژه ایالات متحده شکار و کشته شد.
بنلادن مَرد خدادوستی بود. او وصیت کرد بخش عمده ثروت وی که حدود ۲۹ میلیون دلار تخمین زده میشد برای «جهاد در راه خدا» خرج شود.
شماری از منابع آمریکایی نقل میکنند که در نوامبر ۲۰۰۱ بنلادن یاران نزدیک خود را جمع میکند و برای آنها خطبه میخواند و به تشریح عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر در نیویورک میپردازد. او در این خطبه بارها و بارها اسم «الله» را میآورد و شُکرگزاری میکند.
بنلادن در این محفل میگوید «شکر خدا آمریکاییها از غارهایشان بیرون آمدهاند. ما اولین ضربه را به آنها وارد کردهایم و ضربه بعدی نیز به دست مومنان به آنها وارد میشود. خداوند پاداش عظیمی برای این کار شما در نظر گرفته است».
رهبر القاعده اقدام علیه آمریکا و متحدانش را «جهاد فی سبیلالله» میدانست و حرکت در این راه را برای خود و همقطارانش یک برکت میخواند. بنلادن به نام دین برای خود ماموریتی الهی تراشید و هزاران انسان را کشت و آخر سر خود نیز در همین راه کشته و ناماش در صدر تروریستها قرار گرفت. این سرنوشت بعدها در مورد سرکردگان و فرماندهان دیگر سازمانهای شبهنظامی نیز در خاورمیانه تکرار شد. در مورد رابطه میان مذهب و تروریسم تحقیقات زیادی شده است. «کشتار در راه خدا» عنوان کتاب جرالد ام. پست ام.دی است که در بخشی از آن به تاثیر باورهای مکتبی بنلادن و افراطگرایی اسلامی در عملکرد سازمان القاعده میپردازد.
سازمانهای شبهنظامی سَلَفی و شیعی از نظر عقاید فرقهای تفاوتهای زیادی دارند اما ریشهی آنها مشترک است و «بنیاد» و «قاعده»ای که بر آنها قرار گرفتهاند، یکیست!
عبدالله حاجی صادقی نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی میگوید «هویت سپاه یک هویت مکتبی است و توانمندی آن، نه به میزان امکانات بلکه به میزان اتصالش به خدا است!»
او گفته رهبر جمهوری اسلامی سه محور «بصیرت دینی، تقویت معنویت انقلابی، تقویت پیشروندگی» را برای نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران مشخص کرده تا مبنای آن ملاحظهکاری کنار گذاشته شود و پاسداری غیرمحافظهکارانه از انقلاب اسلامی در سپاه تقویت شود.
اینکه در چه شرایطی برقرار کردن رابطه بین خدا و اسلحه، شلیک به سوی مردم را مشروع میکند جای بحث دارد اما «خداباوری» و «الهیات» در اغلب نیروهای مسلّح و سازمانهای نظامی و شبهنظامی دیده میشود و تفاوت آنها در ماهیت، کیفیت و کاربرد آن است.
در بخشی از سوگندنامه نیروی دریایی ارتش آمریکا آمده «در برابر خدا قسم میخورم من و سلاحم مدافع این کشور باشیم»؛ و یا در سوگندنامه نیروهای ویژه ارتش ایالات متحده آمده «من فراخوانده خواهم شد تا زیر سایه کمک و راهنمایی خدایم وظایفم را در گوشهای به دور از چهرهها و صداهای آشنایان انجام دهم».
در نیروهای مسلّح کشورهای دموکراتیک معنویات باورمندی به «خدا» در چارچوب دفاع و پاسداری از کیان و تمامیت ارضی آن کشور تعریف میشود. نیروهای نظامی به «خدا» قسم میخورند که در دفاع از مرزهای سرزمین و خاک وطن و مردم خود جان خویش را نیز فدا کنند و در این راه «پروردگار»، یک نیروی معنوی و فراانسانی، را ناظر و پشتیبان و راهنمای خود میدانند. این نوع باورمندی به «خدا»، که باور به وی در خدمت ملت و مملکت است، با کاربُرد خداباوری در نیروهای مسلّح کشورهای غیردموکراتیک یا سازمانهای شبهنظامی و جهادیستها بسیار متفاوت است.
مذهب اگر در خدمت دیکتاتورها باشد هولناک است. و اگر خود قدرت دیکتاتوری را در دست داشته باشد، بسی هولناکتر! بخش مهمی از کلیسا در جنگ جهانی دوم یا پشتیبان آدولف هیتلر بود یا در سکوت، جنایات او را نظاره میکرد. پشت هیتلر به این کلیسا و پشت «مردان دین» به خدا گرم بود.
در کتاب «سوگندهای کلیسای پروتستان» نوشته جک راجرز [چاپ ۱۹۸۵- صفحه ۱۸۲] آمده: شعار اولین کنوانسیون ملّی «مسیحیان آلمان» در آوریل ۱۹۳۳ این بود که «دولت هیلتر کلیسا را فراخوانده و کلیسا باید فراخوان او را بشنود». در نشست مشترک بین اعضای ارشد کلیسا و حزب نازی متن این کنوانسیون قرائت شد که در مقدمه آن آمده بود: «خدا مرا یک آلمانی خلق کرده، آلمانی بودن یک هدیه از سوی خداست. خدا از من خواسته برای آلمانم بجنگم. خدمت ارتش در هیچ حالتی برخلاف مرام مسیحیت نیست بلکه فرمانبرداری از خداست…»
بر اساس دیدگاه مشترک کلیسا و حزب نازی، نیروهای نظامی ارتش آلمان به خواست خدا با دشمن میجنگیدند. در مورد میزان باورمندی هیتلر به خدا و معنویات شک و تردید زیاد است اما یقیناً او به نتایج فوقالعاده «ایمان قوی: شلیک مطمئن» باور داشت.
برای درک بیشتر این موضوع، شاید یادآوری سکانسی از فیلم «نجات سرباز رایان» بجا باشد. سربازی که در دام افتاده، آیاتی از کتاب مقدس میخواند تا جسورانهتر شلیک کند و از خداوند میخواهد به دستان و انگشتانش قدرت جنگیدن دهد.
آنهایی که علاقمندند بیشتر در مورد رابطه معنویات و جنگ بدانند کتاب «ایمان زیر آتش» نوشته استیون جی.لاسون (۱۹۹۵) قابل توصیه است.
حالا آنچه نماینده ولی فقیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مورد اتصال این تشکیلات به «خدا» میگوید، روایت شیعی از همان ایدئولوژی و سیاست حاکم بر رابطه میان نهادهای دینی و نظامی آلمان نازی است.
سوم ماه مه ۲۰۲۰ روزنامه «دیلی میل» در گزارشی نوشت شعبه آلمانی کلیسای کاتولیک «به گناه اعتراف کرد» و اعلام کرد «ما در جنایات نازیها همدست بودیم».
برای چندین دهه کلیسای کاتولیک متهم به سکوت در برابر جنایات نازیها و حتی اقدام به «تقویت» رایش سوم بود. روزنامه تایمز گزارش میدهد اسقفها بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ صدها روحانی و کشیش را به خط مقدم جبهه اعزام کردند تا با موعظه و تبلیغ به سربازان روحیه بدهند که جنگ را علیه مردم خود و ملتهای دیگر پیش ببرند!
مورخان از مونسینور سزاره اورسنیگو سفیر واتیکان در آلمان در زمان قدرت گرفتن هیتلر چنین نقل میکنند: «هیتلر مسیحیت را برای زندگی خصوصی و دولت آلمان و همکاری نازیها با کلیسای آلمان برای شکست بلشویسم ضروری میدانست».
با وجود تفاوتهای بسیار میان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با «وِرماخت» (ارتش آلمان نازی)، هر دو اما در ابعاد مختلف شباهتهایی هم دارند که آنها را قابل مقایسه میکند.
الاهه بقراط سردبیر کیهان لندن اوت ۲۰۰۷ به مناسبت اینکه آمریکا در آن زمان قصد داشت این سازمان را در لیست گروههای تروریستی قرار دهد (ریاست جمهوری جرج بوش پسر)، در نوشتار کوتاهی با عنوان «اساس انقلاب» که به آلمانی منتشر شد، توضیح میدهد که «سپاه پاسداران» از نظر لغوی و معنا عین تشکیلات «اساس Schutzstaffel» در آلمان است و ابراز تعجب میکند که چرا در آلمان، ترجمه دیگری به کار میرود که در فارسی «گارد انقلاب» و یا «نگهبانان انقلاب» معنی میدهد! وی همچنین در توضیح فعالیتهای سپاه پاسداران نوشت: «این سازمان تروریستی از نظر اقتصادی نیز بسیار فعال است و در کنار یک مشت خانوادههای ملایان و بنیادهای مذهبی، بخش مهمی از اقتصاد غیرمولد ایران را کنترل میکند» و سپس خطاب به آلمانیها و اروپاییها مینویسد: «ما ایرانیان، در داخل و در تبعید، مدتهاست که امید خود را به هر نوع حمایتی از سوی دولت و احزاب و حتی سازمانهای غیردولتی آلمان و همچنین اتحادیه اروپا از دست دادهایم. جامعهی ما، ملت ما که در خیابانها شکنجه و اعدام میشود، در حال غرق شدن است اما این واقعیت پر از خشونت برای کسی اهمیتی ندارد!»
این سخنان مربوط به دوران دولت اول احمدینژاد است. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که پس از جنگ هشت ساله، در دوران رفسنجانی و خاتمی اختاپوسوار رشد کرده بود، در دوران احمدینژاد و سپس روحانی فربه و فربهتر و «اتصال»اش به قدرت سیاسی و اقتصادی و به همان نسبت به «خدا» بیشتر شد!
ایرانزدایی در نهادهای نظامی ایران
در آبان سال ۱۳۹۶ کیهان لندن به سندی دست یافت که نشان میداد فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی دستور به حذف کلمهی «ایران» از مراسم دعای ارتش داده و «اسلام» و «انقلاب» را جایگزین «ایران» کردهاند.
این در حالی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی بلافاصله متن نیایش صبحگاهینیروهای مسلّح ایران تغییر کرد. سربازان و پرسنل، برخلاف وظیفهای که بطور متعارف در حمایت از مملکت و ملت بر عهدهی آنها قرار گرفته، در بخشی از این دعا میخوانند «خدایا، ما را از سربازان و زمینهسازان ظهور حضرت مهدی محسوب فرما!»
ساختار سازمانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به ظاهر شبیه ارتش است اما در عمل نوع ماموریت و شیوه اجرای آن، چه در داخل کشور و چه در ماموریتهای برونمرزی شبیه ارتش متعارف نیست و بیشتر با سازمانهای شبهنظامی و تشکیلات جهادی و تروریستی قابل مقایسه است. هیچ ارتشی در دنیا خارج از مرزهای کشور خود ۲۰۰ هزار نیروی مسلّحتحت امر ندارد!
حجتالاسلام موسی غضنفرآبادی رئیس دادگاههای انقلاب تهران اسفند سال ۱۳۹۷ در جمع طلاب گفت «اگر ما انقلاب را یاری نکنیم، حشدالشعبی عراقی، فاطمیون افغانی، زینبیون پاکستانی و حوثیهای یمنی خواهند آمد و انقلاب را یاری خواهند کرد!»
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حقیقت اکنون بزرگترین سازمان تروریستی دنیاست که هم هواپیماهای پهنپیکر و موشکهای بالستیک دوربُرد و مزدوران چندملیتی منطقهای در اختیار دارد و هم قدرتمندترین نهاد در یک رژیم سیاسی است که به منابع هنگفت مالی در اختیار آن است. این سازمان علاوه بر این امکانات مادی، از نظر معنوی نیز متکی به یک ایدئولوژی جهانخوار است. این تشکیلات تروریستی که بر قدرت سیاسی و اقتصادی ایران تسلط دارد، در سرکوب اعتراضات مردم علیه جمهوری اسلامی نقش محوری بازی میکند و همزمان با «سپاه قدس» به عنوان بازوی خارجی خود، توسط شبهنظامیان وابسته و مزدبگیر، به حمایت از سرکوب اعتراضات در لبنان و عراق و سوریه میپردازد.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بیش از آنکه با یک ارتش متعارف و مدرن قابل مقایسه باشد با سازمانهای شبهنظامی و تروریستی خاورمیانه و یا ارتش آلمان نازی قابل مقایسه است.
مارک سیجمن در فصل سیزدهم کتاب «روانشناسی نظامی» که گردآوری مقالاتی از کارشناسان مختلف در این زمینه است، به ارزیابی ریشههای روانی گروههای جهادی سَلَفی و نیروهای عضو سازمان القاعده پرداخته است. او به اختلال «پارانویای گروهی» اشاره میکند و میگوید «افراد عضو این سازمانها خود را ناچیز میشمارند و آماده تنفر، تقلید، باورِ بیقید و شرط و تلاش برای انجام امور ناممکن میشوند».
او در بخش دیگری مینویسد «ایدئولوژی دینی، منطقی را در برابر پیروانی میگذارد و عاشقاند که آنها را به کاری بگمارند. گروهی باشد که به آن ملحق شوند یا رهبری که از او پیروی کنند تا به این ترتیب بتوانند از خویشتن خود فرار کنند و از طریق یکپارچگی اعتقادی با دیگران احساس وجود کنند… از این نظر رفتار آنها نوعی عمل دفاعی در مقابل دشمنی است که با نظام مورد باورشان مقابله میکند و یکپارچگی روانی آنها را تهدید میکند و حاصل آن تحریک رفتارهای پرشور و غالباً خشونتآمیز است».
مارک سیجمن در بخش دیگری از این مقاله مینویسد «نفرت و کینهجویی از جامعه» در بین اعضای سازمانهای شبهنظامی بسیار پررنگ است و خود را به صورت «تکفیر» نشان میدهد و مدام حس بیزاری از جامعه میان آنها تقویت میشود و این بیزاری و نفرت از طریق اهانت به نمادهای جامعهی غیرخودی بروز میکند.
به باور این نویسنده، جدایی روزافزون در امور دنیوی به اعضای سازمانهای شبهنظامی اسلامگرا این فرصت را میدهد تا انگیزههای واقعگرایانه و سرکوبشدهی آنها را نادیده بگیرند و بجای آن به اهداف معنوی متوجه شوند. اهدافی که با کمبود منابع و امکانات آنها سازگارتر است.
ایدئولوژی فرقهای اسلامی اعم از سلفی و شیعی بر این باور تاکید دارد که هر مسلمانی وظیفه دارد تا در ساختن امت و حکومت اسلامی ایفای نقش کند. درون سازمان ارزشها چنان تغییر میکند که فرد هویت خود را وقف هویت جمعی میکند. هویتی که تنها بر پایهی ایدئولوژی و بنیادگرایی میتواند وجود داشته باشد.
این نکات تا حدود زیادی با تعریف و اهداف تشکیلات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تطبیق دارد. در میان اعضای سپاه پاسداران باروهای عقیدتی بر باورهای ملّی غلبه کرده است اگرچه به تازگی تلاش میشود تا «ناسیونالیسم هیتلری» را نیز چاشنی «ایران اسلامی» خود کنند.
بر اساس این درک از «باور ملی» است که قاسم سلیمانی فرمانده پیشین سپاه قدس در وصیتنامهاش خدا را برای اینکه در راه اسلام و خمینی قرار گرفته شکر میکند و مینویسد «امروز قرارگاه حسینبن علی، ایران است». «ایران» برای سلیمانی و همکیشانش فقط یک «قرارگاه» است! از همین رو در جای دیگری از وصیتش نوشته «مهمترین هنر خمینی عزیز این بود که اول اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد… اگر اسلام نبود و اگر روح اسلامی بر این ملت حاکم نبود، صدام چون گرگ درندهای این کشور را میدرید؛ آمریکا چون سگ هاری همین عمل را میکرد، اما هنر امام این بود که اسلام را پشتوانه آورد؛ عاشورا و محرّم، صفر و فاطمیه را به پشتوانه این ملت آورد، انقلابهایی در انقلاب ایجاد کرد، به این دلیل در هر دوره هزاران فداکار جان خود را سپر شما و ملت ایران و خاک ایران و اسلام نمودهاند و بزرگترین قدرتهای مادی را ذلیل خود نمودهاند. عزیزانم، در اصول اختلاف نکنید!»
آنچه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی امروز نمایندگی میکند نه «ملیگرایی» بلکه ناسیونالیسم افراطی و نژادپرستانهای مشابه ناسیونال سوسیالیسم نازیها است که اینبار در خدمت «مکتب اسلام» درآمده است. آنها که خود را متّصل به خدا میبینند، بیش از همه به منابع هنگفت پول دسترسی دارند و بر قدرت دنیوی محض تکیه زدهاند!
ابعاد تروریستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، یکی از تفاوتهای آن با ارتش نازی آلمان هیتلری است. فقط از یک سازمان تروریستی ساخته است که هواپیمای مسافربری خودی را با موشک بر فراز پایتخت خود سرنگون کند و آنگاه جعبه سیاهاش را تحویل ندهد و به آزار و اذیت خانوادههای قربانیان بپردازد تا دست از شکایت بردارند. در رأس چنین سازمانی فقط افرادی قادرند قرار گیرند که نمیتوان آنها را در چارچوبهای متعارف افراد «عادی» قرار داد! آنها و سیستمی که مجموعهای از افراد مانند خودشان را تحت کنترل دارند «عادی» نیستند.
تا پیش از قرار گرفتن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست سازمانهای تروریستی آمریکا، «القاعده» بزرگترین سازمان تروریستی دنیا بطور رسمی به شمار میرفت.
به دلایل مختلف مقابله با سازمانهای تروریستی شیعه دشوارتر از سازمانهای تروریستی سلفی است از جمله به این دلیل که گروههای تروریستی سلفی از قدرت و دستگاه دولتی و حمایتهای آن برخوردار نیستند!
بخشی از بدنه سیاسی جمهوری اسلامی را اعضا و وابستگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل میدهد. آنها در هر وزارتخانه و سازمانی پست و مقام دارند. سپاه پاسداران انقلاب هر جا که لازم باشد «دیپلمات» دارد و هر جا که نیاز داشته باشد، گروه نیابتی و شبهنظامی! این نکات درباره هیچکدام از گروههای تروریستی دیگر صدق نمیکند! اعضای داعش و القاعده و حتی طالبان را که زمانی قدرت دولتی داشتند را میتوان در بیابان محاصره و نابود کرد اما در مورد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وضعیت متفاوت است. سپاه پاسداران به دلیل در دست داشتن قدرت دولتی، تنها سازمان تروریستی دنیاست که هم وزیر دارد و هم سفیر و هم در نشستهای مجامع بینالمللی شرکت و سخنرانی میکند! روحانی و ظریف در عمل همانگونه سخنگوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستند که احمدینژاد و خاتمی و رفسنجانی بودند!
هیچ سازمان تروریستی در دنیا به اندازه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نماینده در مجلس یک کشور ندارد! و تازه وقتی در لیست تروریستی قرار میگیرد، همان نمایندگان و وزرایی هم که ظاهرا پاسدار نیستند، لباس سپاهی میپوشند و در داخل و خارج به حمایت از آن میپردازند!
فصل مشترک سازمانهای تروریستی سلفی با تشکیلات تروریستی شیعی مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اما در این است که اگر با آن مقابله نشود، صلح و ثبات منطقه را بهم ریخته و مردم را قتل عام میکند؛ چنانکه در ایران و عراق و سوریه کرده است!
اکنون که آمریکا در صدد مقابلهی جدی با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برآمده، این تشکیلات خود را بیشتر در خطر میبیند و مجبور میشود بیش از پیش به مبانی خود، یعنی خدا و اسلحه، اتکا کند.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نه محافظ ملت و مملکت بلکه طبق تعریف وظایفاش، مسئول حفظ انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است حتی اگر به کشتار مردم و نابودی سرزمین بیانجامد.
برگرفته از سایت کیهان لندن
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ – May 5th, 2020