قر کمر و آواز زنان: تهدیدها و فرصت‌ها

در حالی که تنش‌ها بین ایران و آمریکا بالا گرفته، ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن بیخ گوش ایران شناور است، بمب‌افکن‌های بی-۵۲ ارتش آمریکا در قطر سبز شده‌اند و توئیتر هم شده مصاف پیغام ‌پسغام‌های مقام‌های ایرانی و آمریکایی، یک بدبختی دیگر هم ناگهان بر سر مردم ایران خراب شده است. زنی زیبا و خوش صدا در شهر ابیانه اقدام به “هنجارشکنی” بی‌سابقه کرده و آواز خوانده: “کلاغ دم سیا غار غارُ سَر کن”.

بماند که اصلا در این میانه هنجار چیست و چگونه شکسته شده، ماجرا از این قرار است که این خانم که کار قبیح آواز خواندن را انجام داده در روز ۲۷ اردیبهشت‌ همراه با یک تور گردشگری به ابیانه سفر کرده بوده و در وانفسای خوشی‌های سفر، جمیعت همراه تور هوس کرده‌اند که بزنند و برقصند. بعد از پخش فیلم آواز در شبکه‌های اجتماعی، مملکت به هم ریخت و رسانه‌های نزدیک به حکومت از جمله تسنیم نوشته‌اند که آواز این زن “موجی از واکنش منفی اهالی این منطقه و مردم استان” را به دنبال داشته است. در نتیجه، مقامات قضایی “نفر اصلی” (نگار معظمی – خواننده شیرازی) را تحت پیگرد قرار دادند.

“موجی از واکنش منفی” ممکن است از جانب شهروندان مذهبی ابیانه باشد، اما ماجرا به خود روستا ختم نمی‌شود. آنهایی که هرجا صحبت از رقص و آواز زنان باشد نگران و واسلاما‌ گویان به صحنه مجازی می‌آیند و گریبان می‌درند هم در چند روز گذشته مشغول اعتراض بوده‌اند.

در این میان هیچ قانونی هم نیست که از سبک زندگی ایرانی‌هایی که اهل رقص و آواز هستند حمایت کند. رابطه خود جمهوری اسلامی هم با رقص و آواز – از جمله رقص و آواز زنان – رابطه‌ای است که در دوره‌های مختلف سیاسی بنا به اقتضای منافع تغییر می‌کند.

به طور کلی اما این پرسش پیش می‌آید که جریان رقص، آواز، و به طور ویژه رقص و آواز زنان و دختران چیست که جمهوری اسلامی گاهی آن را فرصت می‌بیند و گاهی تهدید؟

مثلا وقتی همه چیز گل و بلبل است، مهمان خارجی دارند، جشنواره فلان و بهمان است، زمان انتخابات است یا که قرار است “جذب” همه‌جانبه کنند یکهو نام رقص می‌شود “حرکات موزون” و آواز زنان می‌شود هم‌خوانی گروهی (فقط یکی از زنان یکمی بلندتر می‌خواند). یا که امیر تتلو یک روز می‌شود فرصت و بعد می‌شود تهدید. یا که ساسی مانکن – خواننده موسیقی پاپ – یک روز در مملکت خودش “نیناش ناش” می‌خواند روز بعد می‌شود تبعیدی خطرناک که دارد با ترانه “جنتلمن” به قر کمر دختربچه‌های مملکت اسلامی “نفوذ” می‌کند.

ماجرا آنجا بانمک می‌شود که بعد از رقص بچه‌های دبستانی با ترانه ساسی مانکن، کل دستگاه جنگ نرم مملکت جان بولتون، مایک پمپئو و دونالد ترامپ را ول می‌کنند بدو بدو می‌روند یقه رقاصان و حامیان و بانیان را می‌چسبند که این ترانه برای کودکان و دختر‌بچه‌ها مناسب نیست. چرا مناسب نیست؟ چون دارای مفاهیم جنسی است و از “لب دادن” و قر کمر صحبت می‌کند.

تناقض‌های حضرات در نگاهشان به موجود زن، رقص، موسیقی و شادی را پایانی نیست. چرا که این طراحان عزیز جنگ نرم که اکنون نگران آشنایی دختربچه‌های ایرانی با مفاهیم جنسی‌اند، همانهایی هستند که در زمستان ۱۳۹۷ زمانی که فراکسیون زنان مجلس شورای اسلامی می‌خواست طرحی را برای پایان دادن به کودک همسری قانون کند، دسته دسته به فضای مجازی آمده بودند و گریبان بقیه را گرفته بودند که همسری دختربچه‌ها خوب است.

طرح اصلاح ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی که در رسانه‌ها به طرح ممنوعیت کودک‌ همسری مشهورشد و اکنون هم به لطف نگرانی خشک‌مقدسان و کمک کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس رد شده است. این طرح مرحوم حداقل سن ازدواج را برای دختران ۱۶ و برای پسران ۱۸ سال تعیین می‌کرد. بر اساس این طرح ازدواج دختران زیر ۱۳ سال ممنوع اعلام می‌شد و این همه آنچه بود که به آن اعتراض داشتند چرا که گویا فقه پویا با هزار و یک کلاه شرعی – از جمله خوانش‌های جدید در مورد ربا و سود حاصل از پس‌انداز در بانکداری مدرن – مشکلی ندارد اما موضوع به روابط جنسی که می‌رسد همه پویایی‌اش را از دست می‌دهد و ازدواج دختربچه‌های ۹ساله جایز می‌شود.

دستگاه تبلیغاتی جنگ نرم برای حمایت از کودک‌همسری به قدری خودش را پاره کرد که هر روز شبکه‌های اجتماعی پر بود از داستان وعکس و فیلم از مادربزرگانی که در هشت-نه سالگی ازدواج کرده و دخترانی که در ۱۲ سالگی به عقد پسر همسایه در آمده بودند تا از زیبایی‌های ازدواج دختران در سن پایین سخن بگویند.

کسی هم نبود که به این عزیزان جنگ نرمی بگوید که قربان شکل‌تان گردم، دختربچه دبستانی برایش زود هست که به مفاهیم جنسی ترانه ساسی مانکن با عنوان “جنتلمن” گوش دهد اما برایش زود نیست که برود زیر “جنتلمن‌ها” بخوابد و کارهای جنسی کند؟

در این شکی نیست که جامعه ایران از نظر باورهای مذهبی و گوناگونی نگاه فرهنگی به موضوع زن، موسیقی و رقص یکپارچه نیست. حداقل در حال حاضر هم امیدی نیست که این شکاف‌ها به کمک قانون و حمایت قانونی از اقلیت‌های فرهنگی توسط حکومت حل و فصل شود، اما چه کسی از عمیق‌تر کردن این شکاف‌ها سود می‌برد؟

از زمان انقلاب ۱۳۵۷، خرده فرهنگ‌های لیبرال یا حتی کسانی که مذهبی بودند اما اهل صفا هم بودند در حال جنگ برای یافتن فضاهایی هستند که بتوانند در آن زندگی کنند. آیا وقت آن نرسیده که حداقل در فضایی غیررسمی این موضوع به بحث گذاشته شود که حق زندگی آنها که فرهنگ‌شان با حکومت تفاوت دارد برای انتخاب سبک زندگی چه می‌شود؟ آیا کسانی که نگاهشان به زندگی با نگاه حکومت متفاوت است در ایران حق زندگی ندارند؟

در مبارزه همیشگی برای گرفتن حقوق بیشتر از سلطان و فقیه، پویایی فقه شیعه در دوران تجدد به کار مردمانی که ساکن سرزمین‌های شیعه بودند آمد. اگر فقها می‌خواستند پاسخ‌ موضوعاتی مانند پاک بودن آب کُر، موسیقی، شطرنج، فلس ماهی استروژن و ربا در سیستم بانکداری را به سبک آخوندهای دوران قاجار و صفویه بدهند، خودشان هم می‌دانستند که مملکت دیگر نه بهداشت داشت و نه اقتصاد و نه جای زندگی بود. موضوع موسیقی را هم که لطف کرده‌اند کم و بیش زیرسبیلی حل کرده‌اند که “به قصد طرب نباشد.”

اما این پویایی فقهی به جز چند حکم چند فقیه در مورد امکان تطبیق جنسیتی و امکان گرفتن اسپرم از مرد نامحرم در لقاح مصنوعی شامل حال زنان و اقلیت‌های جنسی و جنسیتی نشده است. مشکل این است که مشکلات بیشتر زنان جامعه، مشکل مجتهدهای مرد نیست.

جدال بر سر این قوانین مادامی که حکومت جمهوری اسلامی در قدرت است ادامه خواهد یافت. شاید وقت آن رسیده است که مجتهدهایی که حداقل در ظاهر ستون فقرات باوری این حکومت هستند به فکر نگاهی رهایی‌بخش به مقوله الهیات و احکام فقهی باشند. چرا که با این روش، سیاست جذب همه‌جانبه ممکن نیست و حکومت اسلامی تعداد ریزش‌هایش از رویش‌هایش بیشتر خواهد بود. شاید وقت آن رسیده که به این پرسش فکر کنیم که آیا بزرگترین تهدید فرهنگی برای این حکومت مذهبی خوانش‌های احکام‌محور رجل سیاسی و دینی از متون دینی نیست؟

اگر می‌شود برای ربا در بانکداری مدرن و فلس ماهی استروژن نگاهی فقهی‌ای پیدا کرد که کار و اقتصاد راه می‌اندازد، می‌شود برای حقوق برابر زنان، حق انتخاب پوشش، حق انتخاب سبک زندگی و حق بزن و برقص هم راهی پیدا کرد که افراد بنا به انتخاب خودشان و به روش خودشان مرام مومنی را انتخاب کنند.

نازلی کاموری

نقل از ایندیپندنت فارسی