میلاد خورشید

پرتو نوری‌علا

حدود ۳۰ سال پیش، زمانی که خامنه‌ای برای شرکت در سازمان ملل به نیویورک آمده بود، شاعر و نویسنده جوان و پرشور انقلابی، نیوشا فرهی، در اعتراض به سیاست‌های غلط رژیم اسلامی و پذیرفته شدن خامنه‌ای در سازمان ملل، خود را مقابل ساختمان فدرال، در شهر لس‌آنجلس، به آتش کشید. چند روز بعد به علت جراحات ناشی از سوختگی و مشکلات تنفسی در بیمارستان درگذشت. من شعر “میلاد خورشید” را در روزهائی که نیوشا با مرگ دست و پنجه نرم میکرد، برای او سرودم. دریغ که زود از میان ما رفت.

در این روزها که ۴۰ سال از رژیم سلطه‌‌گر و تبعیض‌گزار اسلامی می‌گذرد، رنج و فشار بر مردم چنان بیداد کرده است که باز ایرانیان شاهد خودسوزی و مرگ جوانی دیگر، سحر خدایاری معروف به “دختر آبی” گشتند. خامنه‌ای و سایر عمال رژیم از جان این جوانان دردمند، پروار شده و به عمر خود و سرکوب مردم ادامه دادند.

اما بزودی همگی شاهد سرنگونی رژیم، سردمداران و مزدوران و جیره‌خوارانش خواهیم بود و باید آماده روی کار آوردن ایرانی آزاد، دمکرات، سکولار، بدون تبعیض و قانون اساسی‌ای زمینی و امروزی باشیم.

میلاد خورشید


با تنْ‌جامه‌ای از آتش

و دست‌مایه‌ای از عشق

به‌اعتراض، به پاخواسته‌ست.

جنگلی از خورشید

در او روییده است

و بر شاخسارِ دستانش

گلْ‌بوته‌های شعله، شکوفانند.

مرگِ مهمان‌نواز را

جرأتِ دیدار نیست

چرا که تابناک است، تابناک،

شعله‌های تن‌اش،

و هُرمِ صدایش

آوازِ ملّتِ زندانی‌ست.

نگاه کن!

این پیکری که می‌سوزد

مفهومِ سرزمینِ ماست

‌این پیکری که هزار

خاربوته زخم بر آن می‌روید

این کشور من است که می‌سوزد.

با جامه‌ی سپیدِ عشق

زخم‌هایت را می‌بندم

و غریوت را تکرار می‌کنم؛

میلادِ پُر شکوهِ شکستن‌ها،

میلادِ جنگلیِ خورشید

میلادِ رُستنِ آزادی.

 

برگرفته از سایت رادیو زمانه