شکوه میرزادگی
به باور من مشروطیت و یا دیگر رویدادهای تاریخی را به هیچ دلیلی نمی شود نادیده گرفت زیرا تا انسان بر کره خاکی زندگی می کند نگاه به گذشته های دور و نزدیک و آن چه که بر او گذشته امری ضروری ست. البته اگر به رویدادهای تاریخی به عنوان نوعی تجزیه و تحلیل تجربه های بشری نگاه کنیم؛ و نه به عنوان یک قصه یا حادثه ای زودگذر.
آنهایی که به زبان ها و بهانه های مخلتف ما را از توجه به فرهنگ و تاریخ گذشته خودمان بازمی دارند و با لحنی تمسخرآمیز، یا گاه حتی تحقیر آمیز از آن به عنوان «بازگشت به گذشته» یا «باستانگرایی» نام می برند، اگر قصدشان دور کردن ما از فرهنگ و از ریشه های تاریخی سرزمین مان نباشد، یقینا به ارزش تاریخ در زندگی انسان امروز واقف نیستند.
برخی از این افراد حتی این را هم نمی دانند که اکنون بزرگترین دانشگاه های کشورهای پیشرفته دنیا (از نظر علمی) یکی از رشته های مهم درسی شان تاریخ است. درس هایی که دیگر بخش هایی از آن از ترس دیکتاتوری و یا مذهب، حذف یا نادیده گرفته نمی شود.
امروزه آگاه شدن از رویداهای تاریخی راهی هوشیارانه است برای آگاهی از آن چه های نیک و بدی که بر سر گذشتگان ما آمده (چه در ارتباط با سیاست و چه در ارتباط با فرهنگ و حتی در ارتباط با علوم مختلف). همین آگاهی و (مهمتر) مقایسه آن با امروز و اکنون است که به ما تجربه رویارویی با مشکلات و یافتن راه حل هایی بهتر را می دهد.
اگر این مقایسه ی امروز با دیروزی که جنبش مشروطیت در آن اتفاق افتاد نبود، ما چگونه می توانستیم تشخیص دهیم که اکنون (و در آغاز قرن بیست و یکم) گرفتار یک عقب ماندگی قرون وسطایی شده ایم؟ چگونه به روشنی می توانستیم ببینیم این حکومتی که اکنون بر سرزمین ما مسلط شده به مراتب عقب مانده تر، و فاسد تر از حکومت هایی ست که مردمان دوران جنبش مشروطیت قصد و آرزویشان بیرون راندن آنها از قدرت بود.
و فراتر از آن چگونه می توانیم با یک مقایسه ی ساده ببینیم ما گرفتار حکومتی شده ایم که چون یک دشمن واپسگرا (و نه حتی یک دشمن دانا) علاوه بر همه بدی ها عملا ضد ایران و ایرانی نیز عمل می کند.
به راستی کدام یک از قلدران و رهبران مستبد دوران جنبش مشروطیت سینه سپر کرده و گذشته قبل از اسلام ما را «بربریت» و «طاغوتی» خوانده بودند؟ کدام شان از جشن های ملی ما بیزار بوده و بر مسند نشستن شان را با ویران کردن آثار تاریخی ایران جشن گرفته بودند؟ و کدامشان ثروت های ایران را برای «جنگ های مذهبی» به کشورهای دیگر فرستاده بودند و …
البته که رهبران سیاسی آن دوره نالایق و فاسد بودند اما به عمد قصد ویران کردن ایران را نداشتند یا حداقل این این وقاحت را نداشتند که به انواع زبان ها بگویند: «حفظ اسلام مهم تر از حفظ ایران است». آن هم اسلامی که خودشان ساخته و پرداخته و به خورد مردمان نادان می دهند.
بله خوشبختانه همین نگاه به تاریخ و مقایسه دیروز و امروز بوده است که بخش بزرگی از مردمان ایران ۴۶ سال است برای همان حقوق و آزادی هایی می جنگند که در دوران مشروطیت.
این در واقع همان فهم درخشانی ست که صد و هجده سال پیش مادران و پدرانمان به دست آورده و نتایج نیک آن را (کم یا زیاد) در هفتاد سال دوران پهلوی ها تجربه کردند.
و اکنون و امروز نیز با همین تجربه ها و مقایسه هاست که به روشنی می بینند و می دانند که چگونه چهل و شش سال پیش شیخ فضل الله نوری سر از خاک برآورد و در عبای خمینی و خامنه ای و پیروانشان ایران را از قرن بیستم پایین کشید.
این صدای هراس انگیز شیخ فضل الله نوری ست که همچنان و هنوز در سرزمین مان طنین انداز است. صدایی که درست به سان آن دوران ها فریاد می زند: محال است مساوات با اسلام»، محال است مساوات بین زن ومرد، محال است مساوات بین پیروان اسلام با دیگر مذاهب، محال است مساوات بین امام و ملت، محال است مساوات بین فقیر و غنی، محال است….
و همین فهم درخشان این امید را به بار می آورد که خیلی زودتر از آنچه فکر می کنیم این صدای هراس انگیز برای همیشه در سرزمین مان خاموش خواهد شد.
برگرفته از سایت گویا نیوز، ۳۰جولای ۲۰۲۴