جوادکاشی
هر یک از ما در جستجوی خویشتنیم. جامعه نیز جستجوگر خویشتن است. جامعه جستجوگر امروز راه درازی را پشت سرگذاشته است.
انقلاب که شد، آرزومند بود. جامعه آرزومند گرم است و پر آشوب. آرزوها تنوع دارند، اما آرزومندها، با همه تفاوتهاشان به فرداهای دور میاندیشند. از حال و اوضاع زندگی کوتاه مدت فردیشان غفلت میکنند. غرق رویاهای جمعی زندگی میکنند. انقلاب که پیروز شد، روحانیون و روشنفکران و فعالان پرسابقه، جامعه را هدایتپذیر میخواستند. هر کس از سویی راه هدایتی نشان داد و مردم را به راه هدایت و نور و سعادت دعوت کرد. هدایتگران به سر و کله هم پریدند و آخرکار معلوم شد راه اصلی هدایت کدام است. شمار کثیری از مردم به راه هدایت پیوستند و شماری دیگر، نشستند، باور نکردند، و به تدریج کسانی به زندگی شخصی خود بازگشتند.
دهه شصت به پایان رسید، جامعه در دهه هفتاد پرسشگر شد. هر کس از جایی برخاست، و سمبلهای هدایت را به پرسش کشید. کار و بار روشنفکری و تولید و ترویج فکر و اندیشه گرم شد. همه دلمشغول تولید پرسشهای تازه شدند یا به پاسخگویی به پرسشهای جاری در کوچه و بازار شهر پرداختند.
دهه هشتاد، جامعه به تدریج معترض شد. پرسشهای پاسخ نگفته انباشت شده بود و مردمانی به اعتراض میاندیشیدند. اوج آن سال ۱۳۸۸ بود. اما اعتراضاتشان به جایی نرسید. کتک خوردند، آواره شدند و یا به خانههاشان بازگشتند. به آنها تفهیم شد قدرتی ندارند. شکست خوردگان تحقیر شدند. تمسخرشان کردند. طعم ذلت به آنان چشاندند.
دهه نود، دهه پرتلاطمی بود. جامعه ابتدا بازیگر شد. از زمین بازی انتخابات و صندوق رای استفاده کرد تا بازی کند. فرصتهای کوچک را جدی گرفت. چندان به دستاوردها و فرداها نیاندیشید. بیشتر ذوق بازیکردن گرمش میکرد. در بازی هم به جایی نرسید. هیچ چیز برای یک بازی منصفانه فراهم نبود. از نیمه دهه ۹۰ دست از بازیگری کشید، معترض شد. روزهایی را به اعتراض گذراند. اما سرخورده به خانه بازگشت. پس از آن، به تماشاگری روی آورد. حال دیگر تماشاگر است. کسانی در صحنهاند، بازی میکنند، شجاعت میورزند، رجز میخوانند، جلو میروند، عقب میروند، گاه صحنههای فساد به صحنه میآورند، گاه صحنههای ترسناک، شادند، سوگوارند، موفقاند و گاه اندیشناک، اما هیچ چیز تماشاگران را از روی صندلیهاشان بلند نمیکند. تماشاگران تماشا میکنند. با هم تفاوتهای بسیار دارند. کثیری از آنان خوابند. کسانی تخمه میشکنند و با کنار دستیشان بگو مگو میکنند. نمایش روی صحنه هیچ انتظاری در آنان بر نمیانگیزد، آرزویی خلق نمیکند، هیچ چیز گویی ارزش پرسیدن ندارد، حتی در آنان میل اعتراض هم ایجاد نمیکند.
تماشاگری دوام ندارد. هیچ زایشی در آن نیست. ملال آور و کسالت بار است. خوب اگر نگاه کنی، کسانی بر خاستهاند، صندلیها را ترک کردهاند. بیرون سالن تماشا، بگومگوهای آرامی در جریان است. به نظر دوران تازهای در راه است. آنها از چیزی فاصله میگیرند که همه دورانهای گذشته را به هم پیوند میداد: کانونی بودن مردان چپ و راست نظام سیاسی. . آرزومندی، پرسشگری، اعتراض و بازیگری و تماشا، میدانهای متفاوتی برای باز نشاندن نظام سیاسی در کانون توجه عمومی بود. اما در بگومگوهای تازه، مردم فرصتی برای بازتعریف حیات سیاسیشان میگشایند. سخن و نگاه دیگر متوجه بالا نیست. کلام به تدریج از نسبتهای عمودی به نسبتهای افقی راه میگشاید. به جای بالا، نگاه متوجه روبروست. جامعه به خود مینگرد.
میتوان نام این فصل تازه را جامعه جستجوگر نامید. جامعه خود را جستجو میکند. لاغر و سرخورده است. تنها در پرو بازیابی خود چاق میشود و منطق از دست رفته زندگی را بازخواهد یافت.
۱۰ آبان ۱۳۹۸ – ۱ نوامبر ۲۰۱۹
بر گرفته از سایت ایران امروز