فرشيد نصراللهی
مدتی است که شاهد و شنوندهء اخبار تحولات خاورمیانه و کشورهای همسایه ایران هستيم که همگی نشان از بهار انقلابی ديگری در این کشورها دارند. بخصوص که اين بار مطالبات مردم این مناطق رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است و شاید بتوان گفت که یک جریان قوی سکولار و دمکراسی خواهی در کار است. در عين حال برای ما ايرانيان وجه مقايسه ای هم پديد آمده است:
می بينيم که در اين سرزمين ها بحرانهای اقتصادی (تورم و بیکاری) و اجتماعی (اعتیاد، کودکان کار، حاشیهنشینی)، دستگاه دولتی ناکارآمد و فاسد، رشد بیاعتمادی در داخل دستگاههای حکومتی و دولتی، انفجار بیاعتمادی و نارضایی عمومی، و ناامیدی عمومی از بهبود شرایط مضمون همهء اين اعتراضات را تشکيل می دهد و این وضعيت درست همان وضعيتی است که در کشور خودمان نيز قابل مشاهده است.
اما چرا، برخلاف اين همسايگان، مردم ايران به خيابان ها نمی آيند و صدای اعتراض های گروهی شان بهم نمی پيوندد؟ مگر این يک واقعیت نیست که تا جمعیتی میلیونی به صورت یک قیام همه گیر و همه جانبه در خیابان ها نباشند براندازی و انحلالی اتفاق نخواهد افتاد؟ پس چرا مردم در خیابان ها نیستند؟ و مگر کارد استبداد و سختی های معيشتی به استخوان شان نرسیده.
پاسخ را شاید بتوان در مواردی اينگونه جستجو کرد:
* توهم اصلاح حکومت اسلامی از درون: اگرچه ديگر چیزی به طور جدی و به نام اصلاحات در ایران وجود ندارد اما توهم آن هنوز در بسیاری از اذهان باقی است. بعضی ها می خواهند حکومت خودبخود و بدون اینکه تلاشی کنند فرو بریزد. تاج زاده ها و خاتمی ها هنوز مشغول فريب دادن خود و مردم اند. اما واقعيت آن است که همين کسان که دم از امکان اصلاحات میزنند بخوبی می دانند که نبود اين حکومت نبود خود آنها نيز هست و بدون وجود رژيم دیگر از اصلاح طلبی و اصول گرایی خبری نخواهد بود. پس بايد بر اين واقعيت تأکيد کرد و نشانه های آن را فرا راه مردم گرفت. اما چگونه؟
* تصور آسیب ناپذیری حکومت: حکومت اسلامی با کشتارهای فراوانی که کرده و سرکوب عریانی که در کف خیابان ها انجام داده عدهء زيادی را قانع کرده که اینان از اسب قدرت پایین نخواهند آمد و در افتادن با این ملاها نتیجهاش زندان است و دار و درفش و هزینه در افتادن با این حکومت آن است که دودمانت را به فنا می دهند. حکومت را که آسيب ناپذير ببينی خود اسیر وحشتی فلج کننده می شوی. اما این توهمی است که حکومت به جامعه تزریق کرده، چرا که بسيار ديده ايم حکومتهایی بسیار خشنتر و سرکوبگرتر از حکومت اسلامی را که توسط ناراضیان به زیر کشیده شدهاند. بخصوص که اگر جمعیت حاکمان و جیره خواران و نیروی سرکوب را روی هم بگذارید عددی دو سه میلیونی هم نیست که اکثريت آنها هم تا آخر ماجرا با رژیم نخواهند ماند. این را میتوان در اعتراضات کازرون و تهران و… دید. آگاهی به اين واقعيت ها می تواند راهگشای يافتن کليد گشودن قفل ترس باشد.
* انتظار ظهور نجات دهنده: آن واقعيت بالا به این واقعیت انجاميده است که تعدادی از مردم به دنبال یک مسیح و نجات دهندهء آمده از غیب هستند و نمی خواهند برای آزادی شان هزينه بپردازند. حال می خواهد اين ناجی از آمریکا باشد و یا از چاه جمکران! اما این عده باید بدانند که هیچ کسی از غیب نخواهد آمد تا منجی ما ایرانیان باشد. و خودمان نخست باید مسولیت پذیر باشیم و سختیهای آن را بپذیریم.
* فقدان رهبری و سازماندهی: وجود رهبری یکی از ضرورت های پا گرفتن و احتمالا پيروزی هرگونه اعتراضی است. در اين مورد اگرچه بعضی ها معتقدند که ابتدا بايد اعتراضی براه افتد تا رهبری از دل آن آشکار شود. اما مگر ايران هم اکنون سراپا اعتراض نيست؟ پس چرا رهبری معينی از ميان اين اعتراضات شکل نمی گيرد. پاسخ را بايد در شرايط ويژه ايران يافت. حکومت ايران ضعف های حکومت های کشورهائی را که در آنها «انقلاب مخملی» رخ داده ندارد. در تمام حکومت های توتالیتر اروپای شرقی و آفریقا و کشورهای آمریکای لاتین و سرزمين های عربی میل و اراده سرکوب در حکومت چنين قوی نبوده و نیست. در ایران ارادهء معطوف به کشتار و سلاخی مردم در حاکمان قوی است و ملاهای حاکم حاضر نيستند امتیاز های مفت به دست آمده خود را از دست بدهند. و این را خوب به مردم ایران فهمانده اند.
پس چاره چيست؟
من و يارانی که راه سکولار دموکراسی را در پیش گرفته ايم بر اين باور هستیم که تا زمانی که یک «آلترناتیو سکولار و دمکرات» در خارج کشور و به دور از سرکوب حکومت اسلامی به وجود نیاید نمی توان امیدی به انحلال این حکومت داشت. در واقع «آینده نگری» به ما این را می گوید که «فروپاشی رژيم در غیاب يک جانشين مطلوب» نه نتها خطرناک که فاجعه بار است و میتواند مردم را به جان هم بياندازد و ایران را به جنگ داخلی و تجزيه بکشاند.
اينجا است که وضعيت وخيم ناشی از کم کاری اپوزيسيون آشکار می شود. اگر اپوزیسون به این کمبود منطقی برسد و آلترناتیو را بسازد، رهبری و سازماندهی و شبکه سازی داخلی و خارجی و حمایت جهانی هم برایش مهیا میشود؛ در غیر این صورت ما در این دور باطل خواهیم چرخید و نظارهگر جوانان عراق در میدان تحریر بغداد خواهیم بود. آنها پاداش آزادی و ملت مداری خود را می گيرند و ما – اپوزیسیون – همچنان درگیر دعوای پادشاهی و جمهوری خواهيم بود.
۲۴ آبان ۱۳۹۸ – ۱۵ نوامبر ۲۰۱۹