کسانی که از خیابان «شاه دوشمشیره» (از خیابانهای مرکز شهر کابل که حالا خیابان «فرخنده» نام گرفته است) میگذرند، امکان ندارد یک بار به یاد «فرخنده» نیفتند. فرخنده دختر جوانی بود که در ۲۸ اسفند سال ۱۳۹۳ به دست تعدادی از افراد خشمگین، به فجیعانهترین شکلی کشته شد. جمعی از افراد نابخرد، به تحریک ملای زیارتگاه «شاه دوشمشیره» (قیث ابن لیث، از سرداران عرب صدر اسلام) با اتهام واهی سوزاندن قرآن، بر فرخنده شوریدند و او را در زیر مشت و لگد و پرتاب سنگ، کشتند. سپس، خودروهایی را نیز از جسد بیجان او گذراندند و در آخر، جسدش را در کنار رود کابل آتش زدند. پس از آن که مشخص شد فرخنده در آن پیوند هیچ گناهی نداشته است و خودش هم یک دختر مذهبی با تحصیلاتی دینی بوده است، او به نماد قربانیان خشونتپروری نابخردانه افراطگرایی دینی بدل شد. برای او در همان منطقهای که کشته شد، منار یادبود ساختند و هرساله در ۲۸ اسفند از او یاد میشود.
قتل فرخنده اما یک بار دیگر غوغای رشد افراطگرایی در لایههای اجتماعی را بلند ساخت. خیلیها در همان روزها نسبت به تقویت افراطگرایی مذهبی در افغانستان هشدار دادند. اما جز چند مقاله رسانهای و چند گزارش، کار دیگری صورت نگرفت. حالا بار دیگر با گذشت ۵ سال از مرگ فرخنده، زمزمههای نگرانی از رشد بیرویه افراطگرایی در افغانستان بر سر زبانها افتاده است. این بار نیز واکنشهای یک ملای سلفی در غرب افغانستان در مورد نوع پوشش زنان و معاشرت زن و مرد، بحث رشد افراطیگری در افغانستان را به محافل اجتماعی و رسانهای کشانده است. چندی پیش، ملا مجیبالرحمان انصاری، از ملاهای سلفی در شهر هرات، نسبت به آنچه وی «افزایش فاحشهگری» در هرات خواند، واکنش نشان داد و گفت که اگر در منطقه خود در شمال شهر هرات دختر و پسری را ببیند که بیرون از چهارچوب روابط خونی و عرفی با هم گردش میکنند، بر آنان «حد» جاری خواهد کرد. او گردش دختر و پسر را مصداق «زنا» خواند و از هوادارانش خواست تا هر کسی را که به این صورت در شهر دیدند، بر آنان «حدود اسلامی» اجرا کنند.
در پی آن، مولوی حنیف، نماینده مردم در مجلس، هم در اظهار نظری گفت که ۷۰ در صد کسانی که روز جمعه برای گردش از خانههای خود بیرون میروند، برای اعمال خلاف اخلاق عمومی است. البته او بعدها از گفتههایش عذرخواهی کرد و آن سخنان را حاصل عصبانیت مقطعی عنوان کرد. با این حال، همان سخنان، نگرش او را نسبت به مردمی که روز جمعه را برای گردش در نظر میگیرند، مشخص میکند. در پی آن، هواداران ملا مجیبالرحمن انصاری تابلوی را در شهر هرات برپا کردند که بر آن نوشته است، «زنان بیحجاب، مردانِ بیغیرت دارند.» هیاهویی که در پی این جریانات به راه افتاد، نشان داد که نگرانی از رشد افراطگرایی در جامعه دارد کمکم به کابوس بدل میشود.
مردم افغانستان در طول تاریخ پس از اسلام، با گونهای از اسلام متعادل سنتی همراه و همقدم بودهاند که برخاسته از اثرگذاری عرف و سنتهای اجتماعی بر جامعه است. ساختار جامعه در افغانستان، حاصل ادغام مذهب و سنتهای اجتماعی است. ملت افغانستان متشکل از قبیلهها و اقوام مختلف است و جایگاه «قبیله» و وابستگیهای آن، هنوز هم در ساختار اجتماعی قدرتمند است. عرف و سنتهای قبیلهای تا حد زیادی بر باورهای دینی مردم نیز سایه افکنده است.از سوی دیگر، اکثریت مردم در افغانستان پیرو مذهب سنت حنفیاند و همه میدانند که امام ابوحنیفه، مبلغ یکی از متعادلترین نگرشهای فقهی بوده است. به همین دلیل، تا دهه هشتاد میلادی دیدگاههایی چون وهابیت عربستان و سلفیت دیوبندی هند و پاکستان، تاثیر چندانی بر فرهنگ دینی مردم در افغانستان نداشت. زمانی که محمد ظاهرشاه حجاب را اختیاری دانست و تعدادی از زنان کشف حجاب کردند، علمای دینی آن گونه که انتظار میرفت در مقابل آن قد علم نکردند و تا سالهای سال، حجاب در افغانستان به عنوان یک امر اختیاری پذیرفته شد.
در پی کودتای هفت اردیبهشت ۵۷ افسران مارکسیست در افغانستان و روی کار آمدن رژیم تحت حمایت شوروی سابق،«جهاد» دینی به عنوان یک فریضه، شعلههای جنگ را در افغانستان مشتعل ساخت. گذشته از حمایتهای آمریکا از نبردهای مجاهدین مسلمان علیه دولت و نیروهای شوروی سابق، عربها و پاکستانیها هم برای حمایت از «جهاد» در افغانستان، نه تنها کمکهای تسلیحاتی فراوانی به مجاهدین کردند، بلکه خود نیز در سنگرها حضور یافتند. با حضور عربها، نگرشهای وهابیت و سَلَفیگری در افغانستان نیز کم کم رواج یافت. تحصیل بخش عمدهای از افغانها در مدارس دینی پاکستان که سَلفیگری در آنها تدریس میشد، کم کم نفوذ آن نگرش را در افغانستان بیشتر کرد. عربستان سعودی نیز برای این که در مقابل نفوذ جمهوری اسلامی ایران در افغانستان، حرفی برای گفتن داشته باشد، تعدادی از ملاهای مکتبی افغان را به عربستان برد و در آنجا زمینه تدریس سلفیگری را برای آنان میسر ساخت. این ملاها در بازگشت به کشور، مبلغان سرسخت سلفیگری در افغانستان شدند و حالا نفوذ این مبلغان و نگرششان به حدی رسیده است که مذهب حنفی در افغانستان قدم به قدم در حال عقبنشینی است.
نگرانی در این است که دولت در این رابطه هیچ گونه اقدام لازمی انجام نمیدهد. دولتها در هجده سال گذشته به دلیل درگیری مداوم با طالبان و مخالفان نظامی، نتوانستند در مقابل رشد سریع افراطگرایی واکنشی نشان دهند؛ زیرا از باز شدن یک جبهه جدید در شهرها میترسیدند. این هراس، تا همین حالا هم ادامه دارد، در حالی که به خوبی میدانند که پیروان سلفیگری در افغانستان، زمینه سربازگیری برای طالبان را میسر میسازد. جنبشهای سلفی، مثل حزب التحریر و جمعیت اصلاح، هرچند خود را مخالف روشهای طالبان عنوان میکنند، ولی در کل آبشخور هر دو یکی است و این جنبشها آگاهانه یا ناآگاهانه، زمینه را برای سربازگیری برای طالبان در افغانستان میسر میسازند.
این جنبشها که خطرشان بسی بیشتر از طالبان است، نهادهای آکادمیک و آموزشی را هدف قرار دادهاند. تا کنون چندین استاد دانشگاه به اتهام تبلیغ افراطگرایی و حتی مبارزه با دولت، توسط نهادهای امنیتی بازداشت شدهاند، اما روند تقویت سلفیگری در افغانستان متوقف نشده است.
با آن که واکنشها در شبکههای اجتماعی در قبال موضعگیریهای این افراد تا حدی آنان را وادار میکند که دیدگاههای تند و عریان خود را گه گاه پس بگیرند، اما واقعیت این است که افراطگرایی روز به روز گامهای گستردهتر و سریعتری برای سلطه کامل بر جغرافیای افغانستان برمیدارد، و این گامها میتواند ساختار پیچیده اجتماعی در افغانستان را به آشفتگیهای خطرناکی دچار کند.
منبع: سایت بریتانیائی ایندیپندنت به زبان فارسی، ۱۷ ژانویه ۲۰۲۰