جمعی از زندانیان سیاسی با انتشار بیانیه ای در مورد مرگ بکتاش آبتین تاکید کردند که مرگ بار دیگر دندانهای تیز اما پوسیده خود را نشان داد. این بار نوبت بکتاش آبتین بود که به جرم ناکرده و دفاع صرف از حق آزادی بیان خود و دیگران، کتبسته به مقتل برده شود. این بیانیه افزوده است که همین ظاهر تا بن دندان مسلح در برابر مردم بیدفاع که جز صدای اعتراض ابزار دیگری برای طرح خواستهای خود ندارند گویای ضعفی بنیادین در تشکیلات حکومت است. این بیانیه نسبت به مراحل مداوا و اعزام وی به بیمارستان پرسیده است, شما بگویید، آیا این مصداق قتل عمد نیست؟! این زندانیان سیاسی زندانهای جمهوری اسلامی، ضمن همدردی با خانوادهی بکتاش آبتین، کانون نویسندگان ایران، همبندان عزیز و دلاور او، با مقصر دانستن قوهی قضائیه و سازمان زندانها، این ضایعهی جبرانناپذیر را به جامعهی روشنفکری ایران و همهی دگراندیشانی که رویای جهانی بهتر دارند تسلیت گفته اند.
متن کامل بیانیه در زیر آمده است:
قتل سیستماتیک زندانیان سیاسی
مینویسم بادم
حتی در قفس آزادم
چگونه میشود در من ایستاد
چگونه میشود بر من فرمان ایست داد
مرگ بار دیگر دندانهای تیز اما پوسیده خود را نشان داد. این بار نوبت بکتاش آبتین بود که به جرم ناکرده و دفاع صرف از حق آزادی بیان خود و دیگران، کتبسته به مقتل برده شود. بله، جرم ناکرده، زیرا جرم سیاسی در این کشور هیچگاه نیازمند سند و مدرک نبوده. زیرا زندانی سیاسی، منحصرا به دلیل بیان اندیشههای دیگرگونهی خود در کلام و زندگی خویش که با هیچ نوع وصف مجرمانهای جور در نمیآید به جرم سیاسی متهم میشود، اندیشههایی که تنها وصف مجرمانهاش عدم تطابق با میل حاکمان است و با بروز چنین اندیشههایی گویا مجموعهی سیاسی-نظامی حکومتی را تهدید میکند که مجهز به عنوان تسلیحات گرم و ضد شورش و متنوعترین موشکها و زرهپوشهای خیابانی است.
همین ظاهر تا بن دندان مسلح در برابر مردم بیدفاع که جز صدای اعتراض ابزار دیگری برای طرح خواستهای خود ندارند گویای ضعفی بنیادین در تشکیلات حکومت است. از این مضحکتر هنگامیست که زندانیان سیاسی محبوس در زندانها نیز موجب ترس و وحشت حاکمان میشوند و با توسل به روشهای حیلهگرانه در صدد قتل آنها برمیآیند.
بکتاش، همچون سایر زندانیان جمهوری اسلامی، از یک سو به دلیل شرایط بهداشتی اسفناک زندان، محکوم به مرگ تدریجی بود و از سوی دیگر هنگام بروز بیماری کرونا محکوم به مرگ قطعی شد. او که در پی بروز علائم کرونا در تاریخ ۶ آذر ۱۴۰۰ به بهداری اوین مراجعه کرده بود از سوی کادر پزشکی اوین مورد معاینه قرار گرفت. اما به جای رسیدگی قطعی، او را به انواع مسکنها بستند تا مثل همیشه علائم را لاپوشانی کنند. بکتاش در سه روز متوالی در تاریخهای ۱۱، ۱۲ و ۱۳ آذر نیز باز به بهداری مراجعه کرد که بینتیجه ماند. بیماری سرانجام افسار گسیخت. بکتاش که در تب ۳۹ درجه گُر میگرفت بار دیگر در تاریخ ۱۵ آذر به بهداری بند ۸ اوین مراجعه کرد و اینبار با اصرار توانست «مسئولان» را مجبور به اعزام خود به بیمارستان کند.
بیماری کرونای بکتاش در بیمارستان طالقانی که طرف قرارداد اوین است محرز شد اما به دلیل رسیدگی ناکافی و وضع شرمآور این بیمارستان خانوادهی او با مراجعههای مکرر به اوین توانستند بکتاش را از بند و زنجیر زندان مرخص کنند تا در بیمارستانی مناسبتر و بدون تدابیر امنیتی درمان واقعی را شروع کنند. این در شرایطی است که عالیترین مقام مسئول اوین نیز به رغم نامهنگاریها و درخواستهای متعدد زندانیان برای سرکشی در بندها نه تنها سایهی «مبارک» خود را به زندانیان نشان نمیداد بلکه از ارائهی دلیل دائر بر عدم حضور در ناحیهی تحت نظارت و مسئولیت خود شانه خالی میکرد.
باری، طبق اظهارات پزشکان بکتاش، اگر فقط یک الی دو هفته زودتر روند درمانی آغاز میشد نه نیاز به خواب مصنوعی بود نه نیاز به کشت سلولهای بنیادین ریه. تا آنکه جسم نیمهجانش پس از چندین روز تقلا برای زندگی ظهر شنبه ۱۸ دیماه ۱۴۰۰ چهرهی کریه مرگ را دیدار کرد. شما بگویید، آیا این مصداق قتل عمد نیست؟!
طرفه آنکه رسانههای رسمی جمهوری اسلامی (شبکهی خبر) ساعتی پس از درگذشت بکتاش در پربینندهترین ساعت پخش زیرنویس میکنند که وی به دلیل ابتلا به سینوزیت درگذشته و رسواتر آنکه چند ساعت بعد در برنامهی خبری بدنام ۲۰:۳۰ متنی قرائت میشود که بکتاش پس از بارها استفاده از حق مرخصی پس از ۳۵ روز بستری در بیمارستانی که خانوادهی او برای او تعیین کرده بودند جان سپرد. چنین است بحران خبری حکومتی که به ناگاه در برابر وجدان بیدار و پرسشگر جامعه قرار گرفته.
جریانی که با کلید خوردن پروژهی قتلهای زنجیرهای آغاز شد و جان دو تن از شریفترین اعضای کانون نویسندگان ایران، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، را گرفت هنوز ادامه دارد. اگر دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی به هر دلیلی دیگر نمیتواند مانند آن سالها در روز روشن، دگراندیشان را خفه کند راههای «تمیزتری» برای بریدن صدای منتقدان پیدا کرده است. مورد بکتاش، نمونهی آن.
کسانی که در زندانهای جمهوری اسلامی سرکرده باشند این روشها را نیک میشناسند. در همین بند ۸ اوین کسانی هستند که مرتکب جرائمی محرز شدهاند اما چون نور چشم جناحی از حاکمیتاند از باکیفیتترین شرایط زندگی در اتاقهای خود بهرهمندند و حتی با اخذ رای باز عمدهی مدت محکومیت خود را در بیرون از زندان سپری میکنند: بوزینگانی از قماش دزدان بزرگ.
مرگ بکتاش در زندان، اولین مورد نیست. هنوز یک سال از مرگ بهنام محجوبی نمیگذرد. ولی دریغ بگویید که هنوز در زندانهای جمهوری اسلامی، زندانیان سیاسی هستند که به دلیل شرایط نازل یا وضع غیرانسانیترین مجازاتها و ایجاد شدیدترین اوضاع روانی، به مرگهای مشکوک دچار میشوند.
ما زندانیان سیاسی زندانهای جمهوری اسلامی، ضمن همدردی با خانوادهی بکتاش آبتین، کانون نویسندگان ایران، همبندان عزیز و دلاور او، با مقصر دانستن قوهی قضائیه و سازمان زندانها، چنانکه همبندان او در بیانیهی پیشین هشدار داده بودند، این ضایعهی جبرانناپذیر را به جامعهی روشنفکری ایران و همهی دگراندیشانی که رویای جهانی بهتر دارند تسلیت میگوییم.
جمعی از زندانیان سیاسی زندانهای جمهوری اسلامی
۱۹ دیماه ۱۴۰۰
زندانی سیاسی آزاد باید گردد!
سید افخم ابراهیمی، محمد ابوالحسنی، ایوب اهراری، صادق امیدی لپوندی، کیوان باژن، مهران بیات، رامین پارسا، پیمان پورداد، آرش جوهری، حمید کاشانی، معین حاجیزاده، علیاصغر حسنی راد، مجید حسینینژاد، مصطفی خسروی بابادی، مهدی دارینی، احمد دهقان، مهران رئوف، خسرو صادقی بروجنی، کیوان صمیمی، محمود علینقی، ابوالفضل غسالی، سیروس قرچه، پارسا گلشنی، آرش گنجی، مهدی مسکیننواز، رضا مظاهری، مهدی محمدی، پوریا مضروب، امیرحسین میرخلیلی، حسن ناصری، علی نوریزاد، مجتبی نایری، رمضان همتی، احمد یزدانیپور.
برگفته ای از سایت اخبار روز، ۱۱ ژانویه ۲۰۲۲