ناپدیدشدگان متروپل؛ آن‌ها که هنوز زیر آوار مانده‌اند

روز شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ رییس سازمان مدیریت بحران کشور، در جمع خبرنگاران درباره آخرین وضعیت آواربرداری ساختمان متروپل آبادان از «لرزان» شدن سازه باقی‌مانده این ساختمان خبر داد.

«محمدحسن نامی» در گفت‌وگو با خبرگزاری امنیتی تسنیم گفت که احتمال ریزش آنچه از متروپل باقی مانده زیاد است و به همین سبب «شتاب در انجام عملیات اولویت نیست.» چرا که این شیوه آواربرداری «جان امدادگران» را به خطر خواهد انداخت.

این سخنان در حالی مطرح می‌شود که یک منبع مطلع به ایران‌وایر می‌گوید، پیکر شمار زیادی از شهروندانی که زیر ساختمان متروپل مدفون شده‌اند، خارج نشده است، به همین سبب شهروندان از هراس اینکه ساختمان روی پیکرهای بی‌جان عزیزانشان پایین بیاید، شبانه‌روزی مقابل ساختمان فروریخته متروپل هستند.

منابع محلی تاکنون نام ۳۷ کشته و ۸ مفقود این فاجعه را منتشر کرده‌اند؛ اما خبرگزاری‌های ایران می‌گویند، کشته‌شدگان تا به اکنون ۲۸ نفر هستند.

 درباره عزیزانی که زیر آوار مانده‌اند و خانواده‌هایی که باید بدون تحویل پیکر جان‌باختگان با مرگ عزیزانشان کنار بیاید، چه می‌دانیم؟

«دیشب می‌خواستند بقیه متروپل را خراب کنند. مردم همه رفتند توی خیابان امیری تجمع کردند. خیلی از بچه‌ها هنوز زیر آوارند. ما می‌دانیم که این ساختان بهتر است تخریب شود تا اینکه خودش بریزد؛ اما پیکر عزیزانمان را باید تحویل بدهند. به جای این همه نیروی ضد شورش و ساختن گزارش‌های ضد و نقیض پر از دروغ برای شستن خون از دست و دهان مالکان متروپل و عاملان وقوع این فاجعه تجهیزات بیشتر بیاورند، بعد هم خرابش کنند.»

این‌ها را مرد جوانی می‌گوید که رفیق بیست ساله‌اش «سجاد حمدزاده» را در فاجعه سقوط برج‌های دوقلوی متروپل از دست داده است.

به گفته این شهروند ساکن آبادان، سجاد «خوبی مطلق بود و یک رفیق مراقب» بود. بغضش را فرو می‌دهد و می‌گوید: «سجاد سه برادر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. فرزند آخر خانواده بود و با والدینش زندگی می‌کرد. ما از کلاس اول دبستان همکلاسی و دوست بودیم. سجاد خیلی کاری بود. تمام این سال‌ها در یک مغازه لوازم ساختمانی کار کرده بود و تازه شش ماهی بود موفق شده بود، مغازه خودش را دایر کند. کاشی می‌فروخت.»

دوست سجاد می‌گوید، آن روز شوم رفیقش برای تحویل سفارش مشتری به متروپل رفته بود: «از سجاد کاشی خریده بودند. همراه راننده و یک کارگر رفته بود، برای تحویل کاشی‌ها؛ وگرنه مغازه سجاد اصلا جای دیگری بود. توی طبقه منفی یک بودند که ساختمان آوار شد روی سرشان. هر سه از بین رفتند.»

خانواده سجاد مبهوت‌اند. دوستش می‌گوید: «ما دوستان سجاد و برادرانش چهار روز شبانه روز ساختمان را جست‌وجو کردیم تا پیدایش کنیم؛ اما در ساختمان متروپل بیشتر از ۱۰۰ کارگر کار می‌کردند که آن روز حدود ۷۰ نفرشان زیر آوار ماندند. از این تعداد ۱۵ نفری که در طبقات بالاتر بودند را خارج کردند. با وضعیت جسمانی بد و بعضی هم  با نقص عضو اما آن‌ها که در پارکینگ و طبقات پایین‌ترند، همه از بین رفتند.»

به گواه منابع محلی هشت نفر از مفقودشدگان این فاجعه که هویت‌شان مشخص است، عبارتند از دو برادر به نام‌های «امیر و رحمان بهبهانی»، «حمید فالیپور»، «محسن نصیری»، «محمدرضا ایزدرضایی»، «آرمان قیصری»،«منصور تقی‌پور»، «امین بحرانی» و دو زن به نام‌های «مریم قربانی» و «مریم ایزدرضایی».

شهروند ساکن آبادان که با ایران‌وایر گفت‌وگو کرده است، با اندوه و افسوس می‌گوید:‌ «گفته‌اند، سی تا کارگر؛ اما بیشتر از ۵۰ کارگر مفقود شده‌اند. نه اسمی، نه نشانی از پیکرهایشان. اسم چند نفرشان را می‌دانیم. این‌ها اغلب از جزیره مینو می‌آمدند. بعضی‌هایشان حتی اعضای یک خانواده بودند و چند نفری برای کارگری می‌آمدند. کم برخوردارند. خانواده‌هایشان آن‌قدر درگیر عزاداری‌های سنگین و اندوه بزرگشان هستند که اطلاع‌رسانی را فراموش کرده‌اند؛ اما آن‌ها هم عزیزان کسی هستند. حق خانواده‌هایشان است، پیکر عزیزانشان را تحویل بگیرند و با عزت به خاک بسپارند.»

چه پیش روی سوگواران است؟

از اولین اتفاقات بعد از فاجعه فروریختن ساختمان متروپل در آبادان سوگواری جمعی شهروندان داغ‌دار بود. جوانان رخت عزا بر تن با سنج و دمام خیابان‌های شهر را پر کردند و با خواندن شروه و نواهای محزون، با سینه‌زنی و یزله بخشی از اندوه قلبشان را بیرون ریختند.

«صبا آلاله»، روانشناس بالینی به ایران‌وایر می‌گوید: «مواجهه با سوگ بسته به فرهنگ، جغرافیا و ویژگی‌های فردی و شخصیتی آدم‌ها متفاوت است؛ اما بعد از اینکه آدم‌ها عزیزی را از دست می‌دهند، یک پروسه زمانی لازم است تا مراحل پنج‌گانه سوگواری طی شود. آخرین مرحله سوگواری پذیرش است. پذیرش اما بدون طی کردن دیگر مراحل سوگواری رخ نمی‌دهد. تاکید می‌کنم، در فقدان‌هایی که حادثه غیرقابل پیش‌بینی جان کسی را می‌گیرد، این مراحل به مراتب طولانی‌تر، چندلایه‌تر و پیچیده‌تر خواهند بود.»

خانم آلاله با استناد بر علم روان‌شناسی مراحل رسیدن به پذیرش فقدان یک فرد را چنین توصیف می‌کند: «اگر فردی به یکی از طرق عادی مثلا بیماری یا کهولت سن از دنیا برود، بازماندگان ابتدا دچار شوک و ناباوری می‌شوند، مرحله دوم خشم از دست دادن است و بعد به مرحله چانه‌زنی می‌رسیم. بعد از عبور از این مراحل بازماندگان به آشفتگی و اندوه عمیق ناشی از فقدان دچار می‌شوند و در نهایت می‌پذیرند که زندگی را باید بدون آن فرد از دست رفته ادامه داد.»

او با اشاره به فاجعه متروپل می‌گوید: «بازماندگان این حادثه حالا در مراحل ابتدایی سوگواری هستند. بسیاری‌شان باور نمی‌کنند، عزیزانشان دیگر نیستند؛ چون هر چقدر اتفاق منجر به مرگ یک فرد غیرطبیعی‌تر و غیراخلاقی‌تر باشد، انکار از دست رفتن جان آدم‌ها با شدت بیشتری اتفاق می‌افتد.»

چرا سوگواری در آبادان با خشم همراه شده است؟

«فوزیه جلیلیان»، زنی که دو پسر و همسرش را زیر آوار متروپل از دست داده است، رو به دوربین فریاد می‌زند: «خدا نابودش کنه. خدا خیر بهش نده، بهش گفته بودند اینجا داره میریزه، گفته بود شما توهم زدید.»

مرد دیگری رو به ویرانه‌های متروپل می‌نالد: «بابا عزیزم، اینجا شاید آخرین خونه‌ات باشه» و بعد به الفاظ رکیک همه مقامات کشوری و استانی را می‌نوازد.

سوگواران در خیابان‌ها هر لحظه فرصتی پیدا کنند، به بانگ بلند علیه مقامات شعار می‌دهند و از بی‌تفاوتی آن‌ها نسبت به مصیبت بزرگ آبادان خشمگین هستند.

صبا آلاله درباره این خشم جمعی می‌گوید: «وقتی عده‌ای در چنین فاجعه‌ای جان می‌بازند، برای بازماندگان یک چیز روشن است. اینکه عزیزانشان قربانی فساد یا بی‌عدالتی یا نابرابری و تبعیض شده‌اند و این بیشتر آن‌ها را خشمگین می‌کند. شما مادران دادخواه خاوران نگاه کنید. سوگواری آن‌ها در تمام سال‌های گذشته در مرحله خشم مانده و اصلا به مراحل دیگر نرسیده‌اند.»

دوست نزدیک سجاد حمدزاده هم خشم همشهریانش را تایید می‌کند: «ما هیچ چیز نمی‌خواستیم. دعوا نداشتیم. خواسته مردم آبادان فقط بازداشت عاملان فاجعه و محاکمه عادلانه بود؛ اما آقایان چه کردند؟ گزارش‌های دروغ دادند. تمام مردم آبادان یقین دارند، آقای عبدالباقی زنده است و این سناریو ساختگی مرگ و شناسایی و اخبار ضد و نقیض فقط برای این است که از محاکمه و مجازات فرار کند. این‌ها داغ دل مردم را صد برابر کرده است.»

چرا تحویل پیکر جان‌باختگان حق بازماندگان است؟

مرد حیران از خرابه‌های متروپل بالا می‌رود. از شکاف بین میل‌گردها و بتن‌های درهم شکسته سرک می‌کشد. دهانش را می‌گذارد روی فضاهای خالی و داد می‌زند: «هاشم یا اخی».

مردی است با لباس و کفش عادی و یک جفت دستکش کارگری به دست. چهره‌اش رنجور است و شانه‌هاش زیر بار اندوه خمیده اما دست از جست‌وجو نمی‌کشد.

 صبا آلاله می‌گوید: «همان‌طور که پیش‌تر هم اشاره کردم، برای رسیدن به مرحله پذیرش فقدان در سوگواری افراد باید مراسم سوگواری را برگزار کنند. از مهم‌ترین مراسم سوگواری هم آیینی است که فرد از دست رفته را به نماد یا یادگاری تبدیل می‌کند. می‌تواند خاکسپاری باشد و داشتن مکانی به عنوان آرامگاه، با سوزاندن و نگه‌داشتن خاکستر یا به آب روان سپردنش. آیین هر چه باشد، باید انجام شود. این اتفاق موجب می‌شود، رسیدن به پذیرش این فقدان آسان‌تر اتفاق بیفتد. در ماجرای متروپل حق خانواده‌هاست که آنچه از پیکر عزیزانشان باقی مانده را به خاک بسپارند؛ وگرنه به سوگ حل نشده یا سوگ پیچیده دچار می‌شوند.»

این روان‌شناس در تشریح سوگ پیچیده می‌گوید: «در سوگ حل نشده یا پیچیده یا ناتمام فرد سوگوار به زندگی عادی باز نمی‌گردد. پروسه سوگواری برایش به پایان نمی‌رسد و این معمولا برای همه خانواده‌هایی که پیکری برای به خاک‌سپاری نداشته‌اند، رخ داده. از مفقودالاثرهای دوران جنگ ایران و عراق تا افرادی که بر اثر حادثه سانچی و پلاسکو از دست رفتند و کالبدشان بازنگشت. درباره متروپل هم این موضوع صادق است.»

صبا آلاله با اشاره به وداع آخر با فرد از دست رفته در همه فرهنگ‌ها می‌گوید: «پیکر جان‌باخته معمولا پیش از اینکه برای همیشه به خاک آتش یا آب بخشیده شود، یک‌بار در معرض دید نزدیکان قرار می‌گیرد. آن‌ها بدن بی‌جان را می‌بینند که دیگر نمی‌تواند حرف بزند. این یک پیام دیداری است و به مغز می‌رسد و کمک می‌کند به افراد که با سوگ و فقدان کنار بیایند.»

برگرفته از سایت ایران وایر، ۲۹ می ۲۰۲۲