در اواخر سال ۶۷ و مدتی پس از صدور فتوای ارتداد سلمان رشدی، مرحوم دعایی مدیر مسئول روزنامه اطلاعات به سه تن از کارکنان روزنامه سفارشی داد: ترجمه فوری کتاب آیات شیطانی در عرض چند روز. کتاب را که گویا با عجله و به سفارش از خارج کشور تهیه کرده و به تهران فرستاده بودند از هم گسیختند و به سه قسمت تقسیم کرده به فریدون دولتشاهی، محسن اشرفی، و علی رضایی در سرویس اخبار خارجی روزنامه دادند تا ترجمه کنند!
میشد حدس زد عجله برای چیست: ترجمه فارسی این کتاب در دست نبود و اگر کسی میپرسید آن فتوی بر چه مبنایی صادر شده پاسخ احتمالا باید این میبود که چون پاکستانیها علیه آن تظاهرات کردهاند! مدت مدیدی بود که در تلکس اخبار خارجی روزنامه اخبار این تظاهرات دریافت میشد و سرویس خارجی روزنامه اعتنای چندانی به آنها نداشت.
در واقع اگر رمان بچههای نیمهشب به فارسی ترجمه و منتشر نشده بود، حتی اسم سلمان رشدی و کتابش به خاطر کسی نمیماند و توجهی برنمیانگیخت. چند ماه از قبول آتشبس جنگ هشتساله میگذشت، احساس خفت و باختن به تقصیر در ذهن همه موج میزد و کسی به این فکر نمیکرد که در یک رمان انگلیسی چه نوشته شده که خون عوام پاکستان را به جوش آورده است. سر ایرانیها و از جمله روزنامهنویسان روزنامه اطلاعات به بدبختیهای ملت خودشان گرم بود…
ترجمه آیات شیطانی فرصت متناقضی بود: هیچ مترجمی دوست ندارد وقت خود را صرف ترجمه”فوری” قطعهای از یک رمان(بویژه یک سوم وسط و قطعه آخر) کند، اما کنجکاوی هم در میان بود: چه محتوایی داشت؟ استعارههایش چه بود؟ و چرا باید حکم قتل به پیشانی نویسندهاش میچسبید؟
فارغ از آنکه پس از پایان ترجمه عقیده آن مترجمان درباره محتوای رمانی که رگهای از نثر رئالیسم جادویی با خود داشت و با ساختاری عمدا گنگ پدیدآمده و به گسیختگی هم ترجمه شده بود چه شد و به یکدیگر درباره کم مایگی آن چه گفتند، ترجمه فوری آیات شیطانی به فارسی کارکردهایی داشت: عطاالله مهاجرانی، مقام دولتی وقت که دستی متبحر به قلم داشت و به آقای دعایی بسیار نزدیک بود، فرصت آگاهی از متن گسیخته داستان پر دردسر را مییافت تا نقدی بر آن بنویسد و به جامعه علامت دهد اگر نه چاپ شده، حداقل دستنویسی از ترجمه آن وجود داشته تا بر مبنای آن بتوان فتوی صادر کرد!
واضح است در این میان اصلا مهم نبود آن ترجمه سردستی بعد از صدور فتوی انجام شده است. کسی نمیداند کدام شیر پاکخورده آن فتوا را از آقای خمینی گرفت، و البته شاید آقای عطا مهاجرانی بتواند در این زمینه کمکی بکند. حتما قبول میکند این موضوع خیلی مهمتر از حرفی است که درباره دستمزدش برای کتاب نقد آیات شیطانی زده است!
از آن سالها بسیار گذشته است، حمایت سیاسی دولت ایران از آن فتوی یکبار در یک معامله غیررسمی دولت خاتمی با وزارت خارجه بریتانیا (وزارت رابین کوک) پس گرفته شده که اکنون میلی به استناد به آن وجود ندارد. اهمیتی هم ندارد که داستان ایران و سلمان رشدی چقدر دستمالی شده و چه نان حلالی در سفره چه کسانی گذاشته است، این هم با وجود نظرگیر بودن مهم نیست که امثال آقاعطا چه زمانی اطلاعاتی بهتر از حقالتحریر خود راجع به فتوا درباره کتاب ناشناخته بدهند، حتی مهم نیست که همین آدمها ایران را به وضعیتی که اکنون بدان دچار است رساندهاند… مهم این است که مردم ایران در پس این همه خطایای تاریخی و ضربههای کاری از زعما و ابنا و عملهجات و شرکای ایرانی و خاورمیانهای حکومت در قعر اقیانوسی از دردسرهای ملی افتادهاند و توان بیرون آمدن ندارند. چاقو خوردن نویسنده انگلیسی توسط یک لبنانی، تازهترین چاله این اقیانوس است!
برگفته ای از سایت ایران امروز،۱۶ اگوست ۲۰۲۲